آن روی سکهی مشاوران مسکن؛ داستانهایی خندهدار ولی واقعی از دنیای املاک
چند تجربه جالب در بازار مسکن برای این که شب سال نو لبخند بزنید آیا شما هم تجربههای مشابهی داشتهاید؟
چه آن را پاییدن رقبا بنامید، یا فضولی کردن در کار آنها، من همیشه به شنیدن تجربههای مردم دربارهی سایر مشاوران مسکن علاقه داشتهام.
من هرمن چان، مشاور املاک هستم که چندین سال است در بازار املاک آمریکا فعالیت حرفهای دارم. در طول این سالها داستانهای جالبی از مشتریهای مشاوران املاک شنیدهام و خودم هم داستانهای خندهدار و جالبی برای تعریف کردن دارم.
قصد دارم برای شما یکی از اتفاقات جالبی که تجربه کردهام را بازگو کنم تا در این روزهای پایانی سال میلادی خنده را به شما هدیه کنم.
خریدارانی با یک عالمه خاطره
یک زوج که خارج از شهر و حوزهی فعالیت من در بازار املاک زندگی میکردند به اینجا آمده بودند و قصد داشتند خانهای به قیمت حداکثر یک میلیون دلار بخرند.
آنها چیزی در این باره به من نگفته بودند که تابستان امسال، از ایالاتها و شهرهای مختلفی دیدن کرده و در هر منطقه با مشاور مسکن مختلفی کار کردهاند.
بیشتر خریداران در طول دورهی جستجوی خود به دنبال خانه، به یک مشاور مسکن بسنده میکنند و کمتر پیش میآید که مشاورهای مسکن را با یکدیگر مقایسه کنند، ولی این زوج در طول مدت کوتاهی با چندین و چند مشاور مسکن همکاری کرده بودند.
بعضی از اتفاقاتی که برای آنها افتاده است را نمیتوانستم باور کنم و خیلی خندهدار بودند.
اوپن هاوسی که مهمانی از آب درآمد
یک هفته بعد از آن ماجرا، مشتریهای من در Laguna Beach کالیفرنیا بودند و یک مشاور مسکن آنها را به دیدن چند خانه برده بود، که واقعا هیچکدام هم با نیازهای آنها همخوانی نداشت. مشاور مسکن در تلاش برای اینکه جبران کرده باشد، به آنها میگوید که قبل از آمدن نزد آنها، از کنار یک اوپنهاوس عبور کرده است که احتمالا برای آنها ملک مناسبی خواهد بود.
مشاور مسکن و مشتریهای من به اوپنهاوس میروند و میبینند که تعداد زیادی آدم در آنجا جمع شدهاند. زوج قصهی ما با ذوقزدگی تمام به تماشای معماری و چیدمان و امکانات عالی خانه میپردازند. آنها هرگز اوپنهاوسی با چنین پذیرایی عالی و چنین خریداران خوشلباسی ندیده بودند. آنها کاملا از پیشنهاد مشاور مسکنشان راضی بودند.
همانطور که داشتند خاویار در بشقاب میریختند و شامپاین مینوشیدند، خانمی که به نظر میرسید مشاور مسکن فروشنده باشد، ناگهان به سراغشان میآید. آنها با اشتیاق میگویند: «واقعا خانهی خیلی دوست داشتنی است. لطفا به فروشنده بگویید که ما خیلی تحت تاثیر قرار گرفتیم.» خانم چنین پاسخ میدهد: «ببخشید شما؟»
مشتریهای من جواب میدهند: «ما برای اوپنهاوس آمدهایم.»
زن در پاسخ جواب میدهد: «درست است که اینجا اوپنهاوس است، ولی نه برای همه؛ بلکه برای خانواده و دوستانم. من مالک جدید این خانه هستم و این جشن خصوصی من است.»
مشتریهای من با خجالت بشقابها را همانجا میگذارند و از خانه خارج میشوند.
مشتریهای من میگفتند که هر بار با یک مشاور مسکن جدید بیرون رفتهاند، احساس کردهاند که در یک نمایش کمدی قرار گرفتهاند. از خوششانسی من، تجربهی ما در بازدید از خانهها به هیچ عنوان کمدی از آب در نیامد. هرچند که نفس من در سینه حبس شده بود که نکند با من هم اتفاق خندهداری برایشان رخ بدهد و البته حیف شد و اتفاقی نیفتاد.
تصادف مشاور املاک با ماشین مشتریها
در La Jolla کالیفرنیا، یک مشاور مسکن به آنها زنگ میزند و اطلاع میدهد که برای دیدن اولین خانه کمی دیر میرسد و میگوید که نگران نباشند، چون در راه است و به زودی میرسد. مشتریهای من از این وقت اضافه استفاده میکنند تا دوری در اطراف بزنند و ببینند که محله چه امکاناتی دارد.
ولی همان موقع که به پارکینگ بر میگردند، یک اتومبیل با سرعت وارد پارکینگ شده و در گوشهی آن دوری میزند و صاف میآید و به شکلی اتفاقی، به اتومبیل اجارهای مشتریهای من میکوبد.
راننده از اتومبیلاش پیاده میشود و سادهلوحانه میگوید: «نمیخواهد چیزی بگویید. شما آقا و خانم میلبرن هستید.»
پس از آنکه دو ساعت از وقتشان را به رفع و رجوع مسائل مربوط به بیمه و خسارت تصادف میگذرانند، مشاور مسکن میگوید: «خب، حالا برویم سراغ دیدن خانهها»
چنین داستانهایی را نمیتوان به دروغ سر هم کرد
مشتریهایی من میگفتند که هر بار با یک مشاور مسکن جدید بیرون رفتهاند، احساس کردهاند که در یک نمایش کمدی قرار گرفتهاند. از خوششانسی من، تجربهی ما در بازدید از خانهها به هیچ عنوان کمدی از آب در نیامد.هرچند که نفس من در سینه حبس شده بود که نکند با من هم اتفاق خندهداری برایشان رخ بدهد و البته حیف شد و اتفاقی نیفتاد.
اصلا نگران نباشید؛ صاحب خانه را همسرش کشته است
یک مشاور مسکن در incline village نوادا، تاونهاوسی را به آنها نشان میدهد که لیستینگ خودش بوده است. آنها پس از گذراندن مدت زمانی در ملک، به دفتر مشاور میروند تا در مورد امکان ارائهی یک پیشنهاد گفتگو کنند. مشتری من، که خودش وکیل دعاوی است، از مشاور میپرسد که از آنجا که او مشاور هر دو طرف است و اطلاعاتی دربارهی فروشنده نیز دارد، آیا مطلب دیگری هست که بخواهد به اطلاع آنها برساند یا نه؟
مشاور مسکن میگوید: «خب، موضوعی وجود دارد که باید به شما بگویم. مالک این خانه در اتاق خواب اصلی فوت کرده است.» مشتریها میپرسند: «اوه، یعنی موقع خواب فوت شدهاند؟» «نه خیر. خانمش او را کشت. ولی اصلا نگران نباشید، او الان در آسایشگاه است.» مشتریهای من از خیر آن ملک و مشاور مسکن گذشتند.