پدرام ناصح پدرام ناصح
آتشآخر هفتهزندگی در کاناداسفر

جزیره گریندستون در کینگستون انتاریو؛ کودکی‌ها، آرمان‌ها و خاطره‌های آقای نویسنده

کوری دوکتورو نویسنده کانادایی که ساکن کالیفرنیاست به درخواست نیویورک تایمز از جزیره‌ای در انتاریو می‌نویسد که خاطره‌های آن تا اعماق وجودش ریشه دارد

بهروز سامانی بهروز سامانی

نیویورک تایمز در ابتدای هر سال ۵۲ نقطه دنیا را انتخاب و به خوانندگانش معرفی می‌کند تا در آن یک سال به آنجاها سفر کنند.

سال گذشته نیویورک تایمز در فهرست ۵۲‌تایی خود، کانادا را به‌عنوان مقصد اول سال ۲۰۱۷ برگزید.

نیویورک تایمز در مقدمه این گزارش نوشته است: «کانادا انتخاب اول ما در لیست ۵۲ جایی است که امسال باید رفت. کانادا کشوریست با میلیون‌ها کیلومتر مربع مساحت که تکثر فراوانی را در دل خود دارد، نه فقط تکثر آدم‌ها و مکان‌ها، بلکه حتی تکثر خاطره‌ها. ما از پنج نویسنده کانادایی خواسته‌ایم تا از مکان‌هایی بنویسند که خاطره آنها در روح و روان‌شان نشسته است.»

Cory Doctorow نویسنده کانادایی که چندین اثر از او منتشر شده در این مطلب به جزیره Grindstone در کینگستون پرداخته است. او در این نوشته روایت می‌کند که چطور جزیره گریندستون با کودکی‌ها، آرمان‌ها و خاطره‌های او در هم آمیخته است.

شماره ۱۴۶ هفته‌نامه آتش را از اینجا دانلود کنید

Atash Weekly 146 - For Web Page 3

جزیره‌ی گریندستون مکانی است به مساحت ۱۲ جریب (حدود ۵۰ هزار متر مربع) که پوشیده است از گیاهان سبز و ساختمان‌های بیسکویت مانند عهد ویکتوریایی. این جزیره درست وسط دریاچه‌ی Big Rideau، در میانه‌ی راه بین کینگستون و اوتاوا، واقع شده است. جزیره‌ی گریندستون، که درختان آن در قرن نوزدهم برای بهره‌برداری از معدن سنگ آسیای جزیره قطع شده بود (گریندستون به معنی سنگ آسیا است)، بعدها به خانه‌ی تابستانی Charles Kingsmill، نخستین دریاسالار نیروی دریایی سلطنتی کانادا تبدیل شد و به عنوان مرکزی اشرافی برای زندگی اجتماعی اوتاوا مورد استفاده قرار گرفت.

Diana، دختر کینگزمیل، که در تمام عمر با فرقه‌ی صلح‌طلب Quakers مراوده داشت، جزیره را در اختیار گرفت و آن را به مرکزی تبدیل کرد برای آموزش مقاومت بدون خشونت. او در آنجا بازی‌های نقش‌آفرینی معروفی را سازمان داد، از جمله آزمایش بدنام زندان استنفورد را در این جزیره یک بار دیگر به انجام رساند. او از این آزمایش به عنوان راهی برای تربیت «زندانی‌ها» جهت مقابله با ظلم و ستم از طریق مقاومت منفی استفاده کرد.

آزمایش زندان استنفورد یکی از معروف‌ترین و به عبارتی خطرناک‌ترین آزمایش‌های روان‌شناسی می‌باشد که تاکنون انجام شده‌است. در این آزمایش که در سال ۱۹۷۱ توسط دکتر فیلیپ زیمباردو در دانشگاه استنفورد انجام شد، چندین دانشجوی سالم از نظر روانی به صورت آزمایشی نقش‌های زندانی و زندان‌بان را پذیرفتند. نتایج آزمایش حیرت‌آور بود، پس از گذشت چند روز اکثر زندان‌بانان رفتارهای شدید سادیسمی از خود نشان دادند. این آزمایش پس از ۶ روز به خاطر اینکه خطر این وجود داشت که اوضاع از کنترل خارج شود متوقف شد. اما این آزمایش در جزیره‌ی گریندستون زمانی به پایان رسید که یک باند موتورسواران محلی، که به همین منظور ایجاد شده بود، به آن حمله کردند.

جزیره‌ی گریندستونمن نوجوان بودم که پا به این جزیره گذاشتم

من اواسط دهه‌ی ۱۹۸۰ در دوران نوجوانی به گریندستون آمدم و در کمپ‌های تابستانی سالانه‌‌ی آن شرکت کردم. این کمپ‌ها توسط یک شرکت تعاونی غیرانتفاعی وابسته به کواکرها، که اداره‌ی جزیره را برعهده داشت، بر پا می‌شد.

این کمپ‌ها آشکارا می‌کوشیدند تا نسل تازه‌ای از فعالان اجتماعی را تربیت کنند. این کار آنها گام دیگری بود در نردبانیکه آنها ساخته بودند و شامل سندیکاگرایی، تشکیل اتحادیه‌های کشاورزی، مبارزه برای حق رای زنان، فمینیسم و فعالیت‌های ضد جنگ می‌شد. گریندستون پر از بچه‌هایی مثل من بود که پدر و مادرهای‌شان عضو یا هوادار حزب کمونیست ایالات متحده‌ی آمریکا بودند و خودشان در مدارس دولتی آلترناتیو در تورنتو، کینگستون و اوتاوا درس خوانده بودند. آنها می‌توانستند سرود اعتراضی کلاسیک «یک، دو، سه، چهار» را، پس از یک عمر تمرین، به راحتی دست‌جمعی بخوانند.

امروز همه اینها رویاست، غیرقابل دسترس

امروز همه‌ی این چیزها به طرز ناامیدکننده‌ای ایده‌آل‌گرایانه به نظر می‌رسد. اما گریندستون در دهه‌ی ۸۰ پرورشگاهی تمام و کمال برای جوانان فعال اجتماعی بود. تجربه‌ی گریندستون، با آن گذرگاه‌های ساکت، شنا کردن‌ در دریاچه‌ی سرد و مکان‌های دورافتاده‌ای که اسم‌هایی مانند «نقطه‌ی نظاره‌گر ماه» داشتند، گاهی وقت‌گذرانی و تفریح و حرف زدن بود و گاهی آموزش‌های سخت و عملی. کلبه‌های ویکتوریایی که ما در آنها می‌خوابیدیم، زمانی جایگاه نخبگان سیاسی جامعه‌ی اوتاوا و دوستان پرآوازه‌ی آنها بود. حالا ما از آنها استفاده می‌کردیم.

جزیره‌ی گریندستونبامدادی با غوطه در آب‌های جزیره

من عادت دارم همیشه صبح‌ زود از خواب بیدار شوم ولی درواقع در گریندستون بود که من به دیدن طلوع خورشید عادت کردم. صبح‌های زود در اطراف جزیره شنا می‌کردم تا خورشید را در میان های و هوی مرغ‌های غواص ببینم و بعد در حالی که از سرما می‌لرزیدم دوان دوان خودم را به کلبه می‌رساندم. بعد هم آماده می‌شدم برای صبحانه و سپس جلسه‌ی صبح‌گاهی در ایوان عریض و سایبان‌دار کلبه‌ی اصلی. بعد از پایان دوره‌ی کمپ‌های تابستانی، من در نگهداری و مدیریت جزیره مشارکت کردم و به طور داوطلبانه در کارهای آشپزخانه و خدمت‌رسانی به هیئت‌مدیره‌ی شرکت به فعالیت پرداختم.

هنگامی که رکود اواخر دهه‌ی ۱۹۸۰ پیش آمد و وضعیت مالی شرکت به هم ریخت، جزیره را به یک دندانپزشک اهل کینگستون فروختند. او در نظر داشت تا با هواپیمای آب‌نشین به جزیره رفت و آمد کند. این اتفاق برای من ضربه‌ی روحی بدی بود.

زوجی که از دنیا بریدند و ساکن اینجا شدند

گریندستون اکنون خانه‌ی شخصی David Bearman و Jennifer Trant است. آنها پیشگامان فناوری‌‌های موزه هستند که از همان نخستین دیدار، شیفته‌ی جزیره شدند و بلافاصله شرکت موفق خود را منحل کردند و در آنجا سکنی گزیدند. آنها حالا کنفرانس‌های کوچکی را برای کسانی که به موزه‌ها و دنیای وب علاقه‌ دارنددر آنجا برگزار می‌کنند.

من و خانواده‌ام پنج سال پیش مهمان آنها بودیم. در آنجا احساس می‌کردم شبح دوستانی که سال‌ها پیش در آنجا پیدا کرده بودم و خاطراتی که با آنها داشتم، تمام جزیره را در بر گرفته است.

۲۵ سال در حسرت آن روزهای خوب

۲۵ سال از آخرین آخر هفته‌ای که گریندستون مرکز آموزش عدالت اجتماعی بود و من آن را ترک کردم می‌گذشت. هیچ هفته‌ای نگذشته بود، مگر آن که من با لذت و اندوهی از اعماق قلبم، حسرت آن روزها را نخورده باشم. در خوا‌بهایم و با دیدن عکس‌هایی که صاحبان فعلی جزیره منتشر می‌ساختند، به دیدار جزیره می‌رفتم.

وقتی صاحبان جدید جزیره را در کنفرانس موزه دیدم، از آنها درخواست کردم که تمام جزئیات تعمیرات جزیره را و اینکه چه درخت‌هایی از توفان زمستان جان به در برده بودند و قرار است امسال چه رنگی به ایوان بزنند، برایم بگویند.

من در حال حاضر در Burbank کالیفرنیا زندگی می‌کنم و دختر ۸ ساله‌ام را در کوه‌های اطراف به کوهنوردی می‌برم.

وقتی که روی تخته‌سنگی در کنار کوره‌راه‌ها می‌نشینیم و به صدای زوزه‌ی باد در میان درخت‌ها گوش می‌دهیم، تقریبا می‌توانم تجسم کنم که او را با خود به گریندستون آورده‌ام؛ جایی که همیشه اطمینان داشتم بچه‌هایم را آنجا بزرگ خواهم کرد.

درباره نویسنده

Cory Doctorow نویسنده کانادایی
Cory Doctorow نویسنده کانادایی

Cory Doctorow متولد ۱۷ جولای ۱۹۷۱، نویسنده کانادایی اهل انتاریوست که پس از ازدواج با همسرش تابعیت انگلیس را هم گرفته است. او که هم اکنون در آمریکا سکونت دارد، نویسنده‌ای است در ژانر علمی – تخیلی و البته بلاگری سرشناس. او نخستین داستان‌هایش را در ۱۷ سالگی منتشر کرد و تاکنون ۱۰ رمان، ۳ مجموعه داستان کوتاه و یک رمان مصور از او انتشار یافته است. آثار او تاکنون ۱۲ جایزه را برده است. علاوه بر نویسندگی، او در حوزه‌های اجتماعی هم فعالیت دارد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
باز کردن چت
1
سلام به سایت آتش خوش آمدید
پرسشی دارید که من بتوانم پاسخ بدهم؟