عجیبترین اتفاقاتی که در سال ۲۰۱۸ برای مشاوران مسکن افتاده است
فروش خانه کاری بسیار شخصی و صمیمانه است. از آن جا که ملاقاتها و بازدیدهای فراوانی از خانهها صورت میگیرد، مشاوران مسکن گاهی در موقعیتهایی غیرمتعارف و خندهدار گرفتار میشوند. هر مشاور مسکنی داستانی برای گفتن دارد و ما هم عاشق شنیدن این جور داستانها هستیم!
برای شما چند داستان جالب از مشاوران مسکن را بازگو میکنیم.
بهترین دوست جدید
سندی که مشاور مسکن است، هنگامی که دوستپسرش را که اکنون همسرش است، موقع انجام یک کار کفسازی خانه در اسپارکس نوادا همراهی میکرد، نمیدانست که در زمان مناسب در مکان مناسب قرار گرفته است. او هنگام مراجعه به ماشین کاروانشان در بیرون از محل کار دوستپسرش با خانم مهربان همسایهی بغلدستی که نام او نورا بود، آشنا شد.
نورا ۸۹ ساله به فکر فروش خانهی خود بود. سندی کارت ویزیتاش را به خانم نورا میدهد و چند هفته بعد با هم قرار ملاقاتی میگذارند. نورا پس از ملاقات با سه مشاور مسکن دیگر، در نهایت سندی را انتخاب میکند، چون «به نظر میرسید که از همه مهربانتر باشد.» نورا قصد داشت از اسپارکس در نوادا نقل مکان کند و به کارمی در ایلینویز باز گردد. هنگامی که قرارداد به مرحلهی نهایی رسید، سندی و نورا دوستانی کاملا صمیمی شده بودند. «میتوانستم بنشینم و ساعتها با او حرف بزنم.»
حدود یک هفته قبل از نهایی شدن معاملهی فروش خانه، نورا به سندی میگوید که قصد دارد به تنهایی و همراه با دو سگ کوچکش، با اتومبیل به کارمی برود. (از اسپارکس در نوادا تا کارمی در ایلینویز، با اتومبیل ۲۸ ساعت راه است). سندی اصلا نمیتوانست با ایدهی رانندگی نورا در چنین مسافت طولانیای کنار بیاید، بنابراین با او تماس میگیرد و میگوید که با او خواهد آمد و خودش هم رانندگی خواهد کرد. سندی بدون حتی یک لحظه تردید، بلیت هواپیمای برگشت را رزرو میکند و برنامهریزیهای سفر را انجام میدهد.
«آنقدر گریه کرد که دیگر نمیتوانست حرف بزند. روز بعد، با هم نقشهی مسیر را چک کردیم و دو روز بعد از بسته شدن قرارداد فروش خانهاش، راه افتادیم. ما حالا بهترین دوستان هم هستیم. او ۸۹ ساله است و من ۴۶ ساله. حقیقتا یکی از جالبترین موقعیتهایی است که برای من پیش آمده است. او حالا به نوادا برگشته است و ما حالا تقریبا هر روز با هم صحبت میکنیم.»
تصحیح خودکار برای اطلاعاتی که بیش از اندازه شخصی است
آیا برایتان پیش آمده است که پیام یا ایمیلی بفرستید و بلافاصله آرزو کنید که ای کاش گزینهی «لغو» وجود داشت؟ بله، همه کمابیش چنین موقعیتهایی را تجربه کردهایم. و به خوبی میتوان تصور کرد که این مشتری، هنگامی که متوجه آبروریزی کوچک سیستم تصحیح خودکار گوشیاش شده، چقدر خجالتزده شده است.»
باید از ریانا تشکر کنیم که با نقل این خاطره خندهدار به ما یادآوری میکند که همیشه باید «اول خوب ببینیم، بعد بفرستیم!»
بلیتی برای نمایش اسلحه
حداقل چیزی که دربارهی اولین کار مشاور مسکن، کودی، در حرفهی املاک میتوان گفت، این است که بیشتر از آن چیزی که اغلب همکاران او تجربه میکنند، «اکشن» بوده است!
هنگام بازدید از اولین خانهای که معاملهی آن را بر عهده میگیرد، فروشنده به کودی اجازه میدهد که نگاهی به خانه بیندازد. وقتی که وارد میشوند، فروشنده خیلی با آرامش به او اطلاع میدهد که با تفنگهایش در گاراژ منتظر میماند، چون میخواهد از یک حکم توقیف اجتناب ورزد. فروشنده پس از بستن قرارداد، در خانه سنگر میگیرد. او که مبتلا به پارانویا و آشکارا تحت تاثیر مصرف مواد مخدر بوده است، به خریداران اجازه نمیدهد که وارد خانه شوند، چون «میترسد که وسائلش را بدزدند.»
به درخواست خریداران، از تماس با پلیس خودداری میشود و سرانجام، فروشنده به کودی و خریدار اجازه میدهد که شخصا وسائل او را بار کنند و به فرایند اسبابکشی خاتمه دهند. در همهی این کش و قوسها، فروشنده کاملا مسلح بوده است، ولی کودی به هر صورتی که شده «او را آرام نگه میدارد.»
«فکر میکنم بتوانم بگویم که این بیزینس از آن زمان به بعد، برایم آسانتر شده است!»
غافلگیری از نوع برهنگی
مشاور مسکن، سوزی، قراری را با فروشنده هماهنگ میکند که هنگام بازدید خریدار، از خانه بیرون باشد و سپس، مطابق معمول، همراه با خریدار مشغول بازدید از ملک میشوند.
اما «آقای فروشنده» احتمالا فراموش میکند که ساعتش را روی زنگ بگذارد، چون تا آن موقع در رختخواب مانده و به کلی جریان بازدید از خانه را از یاد میبرد.
سوزی صدای صاحبخانه را میشنود که لخلخکنان دارد از اتاق خوابش بیرون میآمد و به طور غریزی، برای آنکه هشداری داده باشد، با صدای بلند میگوید «مشاور مسکن آمده!» صاحبخانه همینکه میفهمد چه اتفاقی افتاده است، سراسیمه به اتاق خوابش برمیگردد، ولی دیگر کار از کار گذشته بود و سوزی و خریدارها زمان کافی برای دیدن یک نمای ۳۶۰ درجه از آقای صاحبخانهی لخت و عور، که فقط یک جفت دمپایی به پا داشته است، پیدا میکنند.
«منظرهی خارقالعاده»ای بوده است، ولی خب، نه از آن نوعی که انتظارش را میکشیدهاند…
معاملهی نه چندان پایان یافته
هر مشاور مسکنی با احساس سرخوردگی ناشی از به هم خوردن معامله در آخرین لحظه آشناست، که اغلب پس از ماهها سرمایهگذاری وقت و انرژی اتفاق میافتد.
مشتریهای مشاور مسکن، چت، زوج متاهلی از کالیفرنیا بودند، که میخواستند به مونتانا نقل مکان کنند. یک شرکت ملی حق مالکیت، به آنها سند مکتوب داده بود تا بروند و خانهی جدیدشان را در مونتانا به نام خود بزنند.
زوج داستان ما به همین اطمینان، فروش خانهشان را در کالیفرنیا نهایی میکنند و بار و بنه را میبندند و راه میافتند.
یک روز بعد، چت با وحشت درمییابد که آن شرکت ملی حق مالکیت، مرتکب یک اشتباه شده است. کارگزار مالکیتی که این شرکت با او همکاری داشته است، اخراج میشود و کارگزار جدید یک بدهکاری بیش از ۲۰۰ هزار دلاری، به ضمانت ملک، پیدا میکند. چه کابوسی!
حالا چت دارد به هر دری میزند که این بلبشو را رفع و رجوع کند و از آن طرف هم خریدارها، خرامان خرامان در راه هستند که به خانهی جدیدشان برسند. «خوشبختانه شرکت توانست موضوع را حل و فصل کند و ما فقط مجبور شدیم که حدود یک هفته دیرتر معامله را نهایی کنیم. ولی هفتهی واقعا سختی بود. خیلی سخت.»