فرشید در مشهد وکیل مهاجرت بود قرار بود با هم به کانادا برویم و من پزشکی بخوانم
مرجان و فرشید در مشهد در شبکههای اجتماعی آشنا شده بودند. فرشید یک هفته پس از آشنایی به او پیشنهاد ازدواج داده بود. قرار بود آنها برای مصاحبه مهاجرت به ترکیه بروند
دختر جوان اهل مشهد قرار بود تا چند روز دیگر با فرشید که وکیل مهاجرت بود، به ترکیه برود تا برای فایل مهاجرت مصاحبه کند. نامزدش حتی برای او پذیرش پزشکی هم در یکی از دانشگاههای کانادا گرفته بود.
قرار بود مدتی بعد پدر و مادر فرشید از کانادا برای عروسی دخترشان به ایران بیایند و در همان سفر هم رسما از او خواستگاری کنند.
همه چیز داشت خوب پیش میرفت تا اینکه یک روز فرشید به او گفت خط تلفنش دچار اشکال شده و اصلا صدای او را نمیشنود.
این گزارش به نقل از سایت خبری رکنا در ایران تهیه شده است.
فرشید اسم پسری است که مرجان (نام مستعار این دختر) در شبکههای اجتماعی با او آشنا شده بود. این روایت را به نقل از مرجان میخوانید.
فروردین سال گذشته در یکی از همین شبکههای اجتماعی با فرشید آشنا شدم. او وکیل مهاجرت بود و پدر و مادر و خانوادهاش در کانادا زندگی میکردند.
رابطه ما در فضای مجازی خیلی زود صمیمانه شد، به طوری که من حتی در کلاسهای درس دانشگاه هم مدام از طریق تلفن با او در تماس بودم.
چند روز بعد از آشنایی در اینترنت، ما با هم ملاقات کردیم. پس از آن من سعی میکردم تا در ساعتهای پس از دانشگاه پیش او بروم.
پیشنهاد ازدواج یک هفته پس از آشنایی
یک هفته بعد فرشید به من پیشنهاد ازدواج داد. من خیلی جا خورده بودم و از او پرسیدم چرا این قدر عجله دارد؟ او توضیح داد که پدر و مادرش ساکن کانادا هستند و آنها قرار است بزودی برای شرکت در عروسی خواهرش به مشهد بیایند. او گفت که آنها در همان زمان هم میتوانند برای خواستگاری من بیایند. ولی من به او گفتم که هنوز آمادگی ازدواج ندارم. وقتی از من پرسید چرا، به او گفتم نگرانم که پس از ازدواج نتوان تحصیلاتم را ادامه بدهم.
فرشید در یکی از همین دیدارها به من گفت قبلا یک بار ازدواج کرده، اما در همان دوران نامزدی از همسرش جدا شده است.
پیشنهاد شراکت در واردات
دو ماه پس از آشنایی ما، یک روز فرشید پیش من آمد و گفت که پدرش چشم پزشک است و اخیرا سوله بزرگی را در مشهد خریده و آنها میخواهند با یکدیگر دارو وارد کشور کنند.
او سپس پیشنهاد کرد تا اگر علاقمند باشم من هم با پرداخت مبلغی سهامی در شرکت آنها داشته باشم.
من که از این پیشنهاد و اعتماد او خیلی خوشحال شده بودم، پنج میلیون تومان را به شماره حساب زنی که او معرفی کرده بود واریز کردم. وقتی از فرشید پرسیدم آن زن کیست، او گفت که آن زن منشی دفتر وکالتش است و او به خاطر مسائل تحریم با حسابی که به نام منشیاش است کار میکند.
پذیرش پزشکی در کانادا
مدتی بعد او به من خبر داد که برایم درخواست پذیرش تحصیلی در رشته پزشکی یکی از دانشگاههای کانادا را کرده است و از من خواست تا مدارک تحصیلیام را برای او از طریق تلگرام بفرستم. در این مدت هم من تعدادی از مدارک و نیز کارت دانشجویی خودم را پیش فرشید گذاشته بودم و او گفته بود که میخواهد شهریه باقیمانده دانشگاه من را پرداخت کند.
این شماره آتش خانواده را از اینجا دانلود کنید
قرار بود به ترکیه برویم برای مصاحبه
فرشید به من گفته بود که قرار است وام هنگفتی برای پرورش دام از جهاد کشاورزی بگیرد. زمانی که این وام را بدهند، ما راهی کشور ترکیه خواهیم شد تا من در آنجا در سفارت کانادا در مصاحبه مربوط به فایل مهاجرتم شرکت کنم.
بعد هم قرار بود من با گرفتن ویزای تفریحی به کانادا پیش او بروم.
در این میان فرشید که احساس میکرد من بابت پولی که دادهام نگران هستم، سعی کرد اعتمادم را جلب کند.
او به همین دلیل هم سفتهای به مبلغ هشت میلیون تومان به من داد و رسید گرفت.
من خانه که رسیدم متوجه شدم که مبلغ سفته هشت میلیون ریال است! بلافاصله با او تماس گرفتم و موضوع را با او درمیان گذاشتم. او به من گفت که صدای من نمیرسد، چند بار الو الو کرد و بعد گفت که او به من زنگ خواهد زد.
مرجان این حرفها را در یک جلسه مشاوره حقوقی برای کارشناس روایت میکرد.
آخرین تماس تلفنی
او ادامه داد: «این آخرین باری بود که من با او صحبت کردم. پس از آن دیگر همیشه تلفن او خاموش بود. مدتی که گذشت و دیدم خبری از او نیست سعی کردم به نشانیهایی که او داده بود مراجعه کنم تا او را پیدا کنم ولی متوجه شدم که همه نشانیها دروغی است و آنها اصلا چنین کسی را نمیشناسند.»
او حالا کمک میخواست تا از این فرد بهخاطر سوءاستفاده از اعتماد شکایت کند و حداقل پول خود را که تنها سرمایه زندگیاش بوده پس بگیرد.
در این باره پروندهای در کلانتری ۲۴ میرزاکوچک خان مشهد تشکیل شده است.