مردم دنیا درباره کاناداییها چه فکری میکنند؟ روایت این زن و شوهر جهانگرد
فهرست مطالب
شماره ۱۱۰ هفتهنامه آتش را از اینجا دانلود کنید
حتما برای شما هم پیش آمده که در جاهای شلوغ کانادا، پای کسی را لگد کرده باشید و او از شما به خاطر این موضوع با یک Sorry گفتن عذرخواهی کرده باشد. بله این بخشی از فرهنگ مردمان سرزمین افراست. خیلیها در دنیا کاناداییها را به آرام بودن، مهربان و خونسرد بودن و البته عذرخواهی کردن، میشناسند. اما واقعا اینطور است؟ مردم دنیا درباره آدمهایی که در کانادا زندگی میکنند چه تصوری دارند؟ این یادداشت را دیلن هک یک گردشگر مشهور کانادایی براساس تجربیات خود نوشته که طی سالهای گذشته با مردمان بسیاری از نقاط دنیا زندگی کرده است.
دیلن هک – اینجا ترکیه است. خانم «سی» موهای بلندش را به پشت گوشش میبرد و با صدایی تقریبا نجواگونه میپرسد: «دوست دارم سوالی از تو بپرسم.» او با کمرویی روی نیمکت مینشیند و قوز میکند. بعد هم شانههایش را که به داخل میکشد، اندام نحیفش کوچکتر به نظرمیآید.
همکلاسیهایش گروهی از دانشآموزان کلاس ۱۱ زبان انگلیسی هستند. ما برای یک پیکنیک با هم هستیم و آنها آنطرفتر دارند والیبال بازی میکنند. ما کمی دور میگیریم تا گپی بزنیم.
جواب میدهم: «آره، حتما، بپرس!»
«کاناداییها از تاریکی میترسند؟»
با وجود تمام تلاشی که کردم تا به احساسات لطیفش خدشهای وارد نکنم، نتوانستم جلوی پوزخندم را بگیرم. خالهام نیز که کنارم نشسته بود، وضعیت بهتری از من نداشت.
من قبل از هر چیز خانم «سی» را خاطرجمع کردم که کاناداییها به عنوان یک ملت هیچ هراس جمعیای از تاریکی ندارند. در واقع خالهام موضوع را اینطور بیان کرد: «ما در اصل در طول ماههای زمستان در تاریکی کامل زندگی میکنیم، بنابراین اگر از آن میترسیدیم خیلی وحشتناک میشد».
همه چیز تقصیر سریال آمریکایی است
من دقیقا میدانستم این سوال از کجا سرچشمه گرفته است. برای ما که در این شهر کوچک و دورافتادهی ترکیه زندگی میکردیم، عجیب نبود که چنین سوالاتی بشنویم. تنها آشنایی آنها با کشور ما از طریق یک شخصیت کانادایی غیرعادی به نام رابین در سریال کمدی معروف «آشنایی با مادر» بود.
در این سریال، دوستان آمریکایی رابین او را دست میاندازند و اذیت میکنند. رابین چندین ویژگی کلیشهای دارد: او عاشق هاکی است و به صورت وسواسگونهای از کلمهی «eh» استفاده میکند. رابین همچنین به خاطر این تصور بیاساس که کاناداییها از تاریکی میترسند، مشهور است.
او بیتوجه به این رفتارها، چنانکه انتظار میرود خونسردی و آرامش خود را حفظ میکند و در مجموع نمایندهی خوبی برای کاناداییهاست. در واقع رابین با وجود آنکه شخصیتی داستانی در یک سریال طنز است، از بعضی دیگر از نمایندگان ما به عنوان یک ملت، عملکرد بهتری دارد.
دور از انتظار نیست. در آنسوی آبها، فرهنگ عامه غالبا نخستین معلم است. پدیدهای مثل سریال میتواند از موانع زبانی و جغرافیایی عبور کند. در بسیاری از کشورهای خارجی، اغلب از تماشای تلویزیون به عنوان تکلیف برای دانشآموزان زبان انگلیسی استفاده میشود تا مهارتهای زبانیشان تقویت شود.
ما مثل همسایههای جنوبیمان (آمریکا) از توجه مداوم رسانههای بینالمللی برخوردار نیستیم. به همین دلیل جدا از چند آدم معروفی که داریم، وقتی به عنوان توریست به کشورهای دیگر میرویم، خودمان بهترین فرصت برای دیگران هستیم که با کشور ما آشنا شوند.
خوشبختانه کسانی که قبل از ما به عنوان توریست به کشورهای دیگر رفتهاند، وظیفهی خود را در قبال میهنشان به درستی انجام دادهاند.
مردم دنیا کاناداییها را دوست دارند
مردم در کشورهای دیگر به شدت ما را دوست دارند.
یکبار که ما در جنوب شیلی میخواستیم اتاقی در هتل بگیریم، شنیدیم که عدهای استرالیایی و بریتانیایی دربارهی کسانی که در طی مسیر دیدهاند، با هم حرف میزدند. یکی از آنها گفت: «تا حالا به کاناداییها برخوردهاید؟ آنها خیلی خوبند! ما عاشق کاناداییها هستیم!»
و باید بگویم که این اولین باری نبود که ما چنین سخنی میشنیدیم و مطمئنا آخرین بار هم نخواهد بود.
این جملهای است که همه جا تکرار میشود. پیشداوریها دربارهی ما این است که آدمهای معرکهای هستیم؛ قبل از آنکه حتی کلمهای با ما حرف زده باشند. البته گاهی نیز به خاطر آنکه زیادی خوبیم یا زیادی ریلکسیم و اینکه بیش از حد عذرخواهی میکنیم، (و در این مورد واقعا متاسفیم) ما را دست میاندازند.
من و پیت هر دو با افتخار روی کولهپشتیهایمان پرچم کانادا را نصب کردهایم. بعضیها این کار را میکنند تا به طور اتوماتیک از همسایههای جنوبی متمایز شوند، اما دلیل ما برای گذاشتن این پرچمها آن است که بلافاصله مثل یک ستارهی راک با ما برخورد میشود. مثل نشان دادن کارت طلایی در یک کلوب شبانهی گرانقیمت است؛ گاهی حتی از آن هم بهتر با ما برخورد میکنند.
البته تا جایی که مردم بدانند پرچم کانادا چه شکلی است.
حکایت به سفر رفتن این زن و شوهر ماجراجو
دیلن هک و شوهرش پیت، یک زوج خوشبخت و مشهور کانادایی هستند که کشورهای زیادی را در دنیا گشتهاند؛ یک زن و شوهر گردشگر حرفهای.
آنها یک روز به این نتیجه رسیدند که باید همه زیباییهای دنیا را ببینند و برای همین درس و کار خود را رها کردند. سفرهای دیلن و پیت به دور دنیا با موفقیت ادامه یافت و همین موضوع باعث شد آنها به فکر تاسیس یک شرکت رسانهای بیفتند؛ جایی که بتواند تجربیات سفرهای آنها را به اطلاع مخاطبان برساند.
آنها «گردشگران برگزیده نشنالجئوگرافیک» هستند و با شبکه BBC Travel و همچنین CBC و Globe And Mail هم همکاری میکنند.
دیلن در این مطلب از تجربه برخورد سایر مردم جهان با یک زوج کانادایی مینویسد و میگوید که مردم در سراسر دنیا درباره کاناداییها چه فکری میکنند.
خیلیها هیچ چیز از کانادا نمیدانند
بعضی از مردم، مثل خانم «سی»، به جز چند چهرهی معروف چیز زیادی دربارهی ما نمیدانند. ما به کسانی برخوردهایم که جای کانادا را روی نقشه بلد نبودند. بعضی از عزیزترین دوستانمان نیز در سراسر جهان، پیوسته اسم کشور ما را Cah-Nay-Dee-Ya تلفظ میکنند؛ هر قدر هم که ما آن را به طور صحیح برایشان تلفظ کرده باشیم.
وقتی که به خانه برمیگردیم و این داستانها را تعریف میکنیم، دوستان و اعضای خانوادههایمان اغلب احساس ناراحتی میکنند و من هم اعتراف میکنم که در ابتدا همین حس را پیدا میکردم. ما در دومین کشور بزرگ دنیا زندگی میکنیم، چطور ممکن است کسی دربارهی ما اطلاعات نداشته باشد؟
سپس من در این خصوص در درون خودم به آرامش رسیدم و غرور کاناداییام را کنار گذاشتم. فهمیدم که این درواقع میتواند نکتهی مثبتی باشد. یا دستکم بهتر از آن است که به خاطر انجام کاری ناشایست که سرخط خبرها را در دنیا به خود اختصاص دهد، مورد نفرت عمومی قرار بگیریم.
من این موضوع را به چشم یک فرصت میبینم؛ به چشم کارنامهای بدون هیچ نمرهی منفی. اگر ما اولین نقطهی تماس آنها با یک چیز واقعا کانادایی هستیم، پس باید تلاش کنیم که نمایندهی خوبی برای کشورمان باشیم. ما عکسهایی از کشورمان به آنها نشان میدهیم، سعی میکنیم مفید و سخاوتمند باشیم و البته به طور اتوماتیک عذرخواهی میکنیم، حتی اگر تقصیر آنها باشد.
در مورد این آخری هیچ کاری از ما ساخته نیست. این عادت، بخشی از وجود ماست؛ درست مثل شربت افرا که در رگهایمان جریان دارد.
ما میخواهیم توریستهای دیگری هم که از کانادا به کشورهای دیگر میروند، همین تجربههای گاه به گاه ما را داشته باشند و با آنها نیز مثل ستارهها برخورد شود و با چیزهایی فراتر از جاستین بیبر و آن خانم رابین که از تاریکی میترسید، شناخته شوند.
ما همچنین میخواهیم چیزی فراتر از «آن کشور سرد در شمال آمریکا» باشیم.
باور کنید ما آمریکایی نیستیم
بی برو برگرد، همهی کسانی که در خارج از کشور با ما آشنا میشوند، ابتدا فکر میکنند آمریکایی هستیم. طبیعی است که چنین تصوری داشته باشند، چون لهجهی این دو کشور شبیه است و احتمال برخورد با یک آمریکایی بیشتر از یک کانادایی است (ایالات متحده ده برابر کانادا جمعیت دارد و مسلم است که توریستهای آنها خیلی بیشتر هستند). ما مودبانه اشتباه آنها را تصحیح میکنیم، اما گاهی اشارهی ما به آن مرز تقریبا ۹,۰۰۰ کیلومتری اهمیت چندانی برایشان ندارد.
خیلیها ما را به چشم ضمیمهی آمریکا میبینند و گاهی حتی در مورد سیاستهای همسایهی جنوبیمان با ما جر و بحث میکنند؛ چه خودمان دوست داشته باشیم در این بحث وارد شویم و چه نداشته باشیم. یک راهنمای تور یک بار میگفت که ما کاناداییها اساسا با آمریکاییها یکی هستیم، چون ما هم «یک رئیسجمهور دیوانهی محافظهکار مثل بوش» انتخاب کردهایم. اول آنکه هارپر گرچه یکپارچه جواهر نیست، اما ایدهآلهای حزب محافظهکار او با دمکراتهای آمریکا سنخیت بیشتری دارد تا با جمهوریخواهان.
دوم آنکه ما نخستوزیر داریم، نه رئیسجمهور.اما میتوانیم درک کنیم که چرا چنین اشتباهی کرده است و به خاطر این سردرگمی از او عذرخواهی کردیم.
به ما برنمیخورد اگر در ابتدا فکر کنند آمریکایی هستیم؛ چرا که خیلی جاها آمریکاییها نیز محبوبیت بالایی دارند. گرچه این سخن ممکن است خلاف فرایند دمکراتیک باشد، اما اعمال دولتها همیشه بازتابدهندهی ارزشهای مشترک ملت نیست و بسیاری از شهروندان در سراسر جهان این حرف را تایید میکنند.
ما خودمان نیز در طی سفرهایمان دوستان آمریکایی زیادی پیدا کردهایم و از اینکه با آنها بودهایم لذت بردهایم.
راستش را بخواهید ما صرفا میخواهیم روشن کنیم که آمریکایی نیستیم. بگذارید هیچ سردرگمیای اینجا وجود نداشته باشد و ما را یکی حساب نکنند؛ بازیکنان هاکی ما خیلی بهتر هستند.
در پایان باید گفت که ما خیلی چیزها داریم که بخاطرشان احساس افتخار کنیم!
ما هم مشکلات خاص خود را داریم، در این شکی نیست. اما کانادا در مجموع نیروی مثبتی در صحنهی جهانی بوده است؛ هم از لحاظ سیاسی و هم در سطح خرد با مسافران کوله به پشتی مثل ما.
من و پیت با شادمانی ثمرهی این مثبت بودن را چشیدهایم. مردم در بیشتر اوقات ما را با آغوش باز پذیرفتهاند، کلمات محبت آمیزی شنیدهایم و حتی به خاطر برگ افرای روی پاسپورتهایمان تخفیفهای عجیب و غریبی گرفتهایم.
برای آن دسته از مردم که اطلاعات اندکی از کانادا دارند، ما با خوشحالی حاضریم آنچه را که میتوانیم به آنها بیاموزیم. البته وقتی کسی فکر میکند جاستین بیبر آمریکایی است، ما تلاش زیادی نمیکنیم که واقعیت را به او بگوییم و میگذاریم همینطور به اشتباهش ادامه دهد.
بیرون از کشورت، آن را بهتر میشناسی
حقیقت آن است که ما تا زمانی که از کشورمان خارج نشده بودیم قدر آن را نمیدانستیم. کلینت بورگن، نیکوکار آمریکایی، یک بار گفته بود: «وقتی در خارج از کشور هستید، دربارهی میهن خود چیزهای بیشتری میآموزید تا دربارهی جایی که در آن به سر میبرید.» و این حقیقت دارد.
این یکی از بزرگترین درسهایی است که ما در طی چهار سال مسافرت خود دریافتیم؛ اینکه به میهن خود بیاندازه افتخار کنیم. چرا که ما حقیقتا یکی از بهترین کشورهای جهان هستیم.
اَه اَه، زیادی خودپسندانه بود، نه؟ ببخشید.