من یک زن هستم؛ قربانی آزار و تجاوز جنسی
روایت این زن اهل آلبرتا درباره تجاوز توسط بهترین دوستش و آزار جنسی توسط وزیر دولت فدرال
خانم کریستین راوورث یک کارمند دولت است که چند ماه پیش با یک توییت، وزیر وقت دولت فدرال را متهم کرد که در آسانسور به او متلک گفته و باعث آزار جنسی او شده است.
ورود دفتر نخست وزیر به این موضوع مشخص کرد که ادعای او ۱۰۰ درصد درست است و افراد دیگری هم به همین ترتیب مورد آزار او قرار گرفتهاند.
کنت هر، وزیر امور جانبازان دولت فدرال و نماینده کلگری مرکزی، پس از افشای این مساله از دولت استعفا داد و در بیانیهاش اعلام کرد: «پس از بازنگریهای بسیار در درون خودم، به این نتیجه رسیدهام که ناخواسته، کسانی را در موقعیتهای ناگواری قرار دادهام و از این بابت صمیمانه عذر میخواهم.»
اما این نخستین آزار جنسی نبود که خانم راوورث تجربه میکرد. او دو سال پیشتر هم توسط نزدیکترین دوستش مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است.
حالا او داستان زندگیاش را روایت میکند، تجربههایش از این اتفاقات، واکنشهای اطرافیان نزدیک و برخوردی که دفتر نخست وزیر در این باره با او داشته است.
شاید مهمترین نکته در این یادداشت او نگاه بخشنده اوست. او به سنتهای بومیان کانادا اشاره میکند که بخشش توسط قربانی، در واقع نقطه آغازین راه او برای التیام روحی است.
این شماره آتش خانواده را از اینجا دانلود کنید
من دختر، خواهر و خاله هستم. به موضوعات اجتماعی پیش روی کانادا، از جمله مسائل بومیان، علاقهی فراوان دارم و کارمند دولت نیز هستم. با اشتیاق تمام مسائل سیاسی استانی، کشوری و جهانی را دنبال میکنم، هرچند که عضو هیچ حزبی نیستم. من قربانی تجاوز جنسی هستم و از صدا و بخشی از داستان زندگیام استفاده کردهام تا از کسانی که نمیتوانند، یا هنوز آمادگی ندارند که حرف بزنند، دفاع کنم.
سال ۲۰۱۸، پس از انتشار یک توییت متوجه شدم که سراسر کانادا، از شرق تا غرب آن، من را با یک کلمه میشناسند: «yummy».
(آتش: این کلمه در زبان انگلیسی به معنای خوشمزه است ولی گاهی اوقات برای متلک انداختن به دخترها و خانمها نیز استفاده میشود.)
خواستم داستانی را روایت کنم، خودم سوژه شدم
اواخر ژانویه، پس از گفتگویی که با همکاران سابقم در پارلمان آلبرتا، دربارهی تجربههایمان از آزارهای جنسی، داشتم تصمیم گرفتم که از توییتر استفاده کنم و با استفاده از هشتگ MeToo# اتفاقاتی که برایم رخ داده بود را به اشتراک بگذارم. متن توییت من این بود: «در اولین روز کاریام در پارلمان آلبرتا، به من گفته شد که سعی کنم در آسانسورها با کنت هر تنها نشوم. گفتند که او متلک میاندازد. کارهایی میکند که احساس ناامنی به تو دست خواهد داد. او به همهی ما متلکهای جنسی میانداخت. یک روز که فقط من و او در آسانسور بودیم، به من گفت تو چقدر yummy هستی.
من توییتام را به این امید منتشر کردم که سهمی در بحثهای آزارها و سوءاستفادههای جنسی در عرصهی سیاسی کانادا، ایفا کرده باشم. اما به جای آنکه داستانی را به اشتراک گذاشته باشم، خودم تبدیل به داستان شدم. دوست نداشتم در چنین موقعیتی قرار بگیرم؛ آمادگی نداشتم و با آن راحت نبودم. با این حال، در روزهای بعد از آن توییت، دائما از طرف رسانهها مورد انتقاد قرار گرفتم. به خاطر اینکه آشکارا درباره این موضوع حرف زده بودم. در شبکههای اجتماعی با تندترین نیش و کنایهها مواجه شدم. حتی من را تهدید کردند و مجبور شدم به پلیس مراجعه کنم.
یکی از بزرگترین انتقادهایی که به من میشد، در مورد کلمهای بود که با داستان من گره خورده است، یعنی «yummy». بیشتر افراد بر این باور بودند که شنیدن این عبارت در داخل آسانسور مصداق آزار نیست و از من تعریف شده است و باید خوشحال باشم. آنها میگفتند که من درکی از تجربهی واقعی ضربهی روحی ندارم و بنابراین، حق ندارم درباره این اتفاقات واکنشهای منفی نشان بدهم. ولی این حرف برای من بسیار آزاردهنده بود، چون من بهتر از خیلیهای دیگر میفهمم ضربهی روحی چه معنایی دارد.
سه سال پیش تجاوز جنسی توسط بهترین دوست
بله، من بهتر از خیلیهای دیگر میفهمم ضربهی روحی چه معنایی دارد، چون سه سال پیش، یکی از بهترین دوستانم به من تجاوز جنسی کرد.
وقتی که آن زمان موضوع این تجاوز را با نزدیکترین دوستانم در میان گذاشتم، آنها ابتدا از من حمایت کردند. ولی متاسفانه این حمایت خیلی زود رنگ باخت و ناپدید شد. یک ماه بعد، همان دوستانم عکسی را در فیسبوک به اشتراک گذاشتند که در آن، بازوهایشان را به دور مردی حلقه کرده بودند که به من تجاوز کرده بود. در آن لحظه خیلی احساس تنهایی کردم.
وقتی که بعدا فرصتی پیش آمد تا با یکی از دوستان خودم که زن بود تنها باشم، از او خواستم که حقیقت را به من بگوید. از او پرسیدم آیا دوستانم حرف من را باور نکردهاند؟ یا اینکه مساله برایشان مهم نبود؟ به من نگاه کرد و گفت: «آنها حرفت را باور ندارند.» او یکی از نزدیکترین دوستانم بود و بعد از شنیدن ماجرای تجاوز به من قول داده بود که کنارم میماند و از من حمایت میکند. وقتی از او پرسیدم که آیا خود او حرفم را واقعا باور دارد یا نه، اشکهایش سرازیر شد وگفت: «من حرفت را باور میکنم، ولی نمیتوانم دوستانم را از دست بدهم.» بعد از این دیدار دیگر با هم حرف نزدیم.
کسی حرف ما را باور نمیکند؛ مساله این است
بیشتر قربانیان خشونتهای جنسی از این میترسند که کسی حرفشان را باور نکند و یا با تعریف کردن ماجرا، دوستانشان را برای همیشه از دست بدهند. ترس از تنهایی و طرد شدن باعث میشود تا آنها سکوت کنند.
افرادی هم که در محل کار قربانی تجاوز یا سوءاستفاده جنسی میشوند، سعی میکنند با شوخی و خنده نگذارند بقیه متوجه شوند که چه اتفاقی رخ داده است و دلشان میخواهد همهچیز را فراموش کنند.
روزی که از نخست وزیری به من زنگ زدند
زمانی که از دفتر نخستوزیر برای من پیامی فرستادند و گفتند که تحقیقات به پایان رسیده است و میخواهند با من حرف بزنند، تنها چیزی که احساس کردم، ترس بود. نگران بودم که مجبور شوم همهی آن عکسالعملها را دوباره تجربه کنم. از غریبههای بیچهرهی فضای مجازی میترسیدم؛ آنهایی که هیچوقت قبول نمیکنند که اظهار نظر یک فرد دارای قدرت دربارهی ظاهر کارکنان جزو مصادیق آزار جنسی است.
قربانیان تجاوز جنسی شرایط خیلی سختی را تجربه میکنند و بسیار آسیبپذیر هستند. به من هشدار داده شده بود که خودم را برای بدترین تصمیمگیریها آماده کنم. به من گفته بودند اتفاقی که خواهد افتاد این است: مرد سرشناسی به آزار جنسی متهم میشود، مرد حرفش را میزند و زن هم حرفش را میزند و سپس شخصی که قدرت کمتری دارد، بازنده میشود.
خوشبختانه واقعیت ماجرا از این قرار نبود. به من گفته شد که تحقیقات ۱۰۰ درصد حرف من را تایید کرده است و اینکه معذرتخواهی عمومی و معذرتخواهی شخصی از من انجام خواهد شد. آنقدر تعجب کرده بودم که حداقل سه بار خواستم تا آنها حرفشان را تکرار کنند.
اتفاق خیلی خوبی بود. بالاخره یک نفر توانسته بود ثابت کند که اگر کسی از موقعیت و قدرت خود سوءاستفاده کند و باعث شود که شخصی احساس ناراحتی و ناامنی کند، مرتکب اذیت و آزار شده است.
بعد از این اتفاق اولین تماس تلفنی من با دب تاملینسون، مدیرعامل انجمن خدمات تجاوز جنسی آلبرتا بود. دب زنی است که مربی من بوده و همیشه از من حمایت کرده بود. او از زمانی که من ماجرای تجاوز جنسیام را با او در میان گذاشتم، نقش مادر دوم را برای من ایفا کرده بود. وقتی که آن زمان موضوع را برایش تعریف کردم، نفسش بند آمد. چند لحظه طول کشید تا خبر را هضم کند، همانطور که برای خودم باورش سخت بود.
بیشترین تعجب هر دوی ما از این بود که قرار است از من عذرخواهی شود. واقعا بهتزده بودیم. هر دوی ما میدانستیم که همهی زنان و مردانی که هنوز آمادگی به اشتراک گذاشتن تجربههای آزار یا تجاوز جنسی خود را ندارند، در تلویزیون ملی خواهند دید فردی که در موقعیت قدرت قرار دارد، به خاطر آزار جنسی عذرخواهی میکند.
آخرین کلمات دب به من این بود: «بیصبرانه منتظر روزی هستم که اجرای چنین عدالتهایی دیگر غافلگیرکننده نباشد.»
انتقام از مردان آزاردهنده یا فضایی برای صدای قربانیان؟
ولی در چنین شرایطی، عدالت واقعی چیست؟ بزرگترین انتقاد به جنبش MeToo این است که دلیل اصلی شکلگیری آن، نابود کردن زندگی مردانی است که به هر نوعی به آزار یا خشونت جنسی متهم شدهاند. ولی این جنبش در واقع به وجود آمده است تا فضایی را برای شنیده شدن صدای قربانیان فراهم کند و این اطمینان را به افراد بدهد که میتوانند در فضایی امن از خود دفاع کنند و صدایشان شنیده شود.
جنبش MeToo و جامعهی ما باید برای قربانیان جنسی فضایی را ایجاد کند تا احساس امنیت کنند. حتی برای متهمان جنسی که اعتراف کردهاند و قرار است دیگر چنین فعالیتهایی را انجام ندهند فضایی خاص را ایجاد کند.
بخشش برای التیام؛ درسی که من از بومیان گرفتم
وقتی که ۲۳ سال داشتم، برای یک سازمان غیرانتفاعی بومی در آلبرتا، کار تحقیقاتی انجام میدادم. رئیسم برای اینکه من را با کارهای سازمان بیشتر آشنا کند، تحلیل سود و هزینهی پروسهی التیامبخشی یکی از کامیونیتیهای بومیان هالو واتر در مانیتوبا را به من سپرد.
در این کامیونیتی، خشونت جنسی بسیار شایع بود. وقتی که سیستم قضایی در پایان دادن به چرخهی سوءاستفادهها ناکام ماند، اعضای کامیونیتی تصمیم گرفتند خودشان دست به کار شوند. آنها متجاوزان را به خانه برگرداندند، تا در چرخههای التیامبخشی و مجازات کامیونیتی، به دست عدالت سپرده شوند. این رویکرد، که بر اساس سنتهای قدیمی بومیان شکل گرفته بود، موجب شد که اعضای خانوادهها به یکدیگر بپیوندند و قربانیان و متجاوزان، همگی در کنار هم پروسهی التیامبخشی خود را آغاز کنند.
من در آن زمان نمیتوانستم درک کنم یا بپذیرم که حتی کسانی هم که مرتکب خشونتهای جنسی میشوند، میتوانند بخشیده شوند. احساسات من دربارهی این موضوع به شکلی بود که همه چیز را سیاه و سفید میدیدم. زمانی که میدیدم با متجاوزان اینگونه رفتار میشود، بیشتر احساس میکردم که شاهد یک جنایت هستم تا دادخواهی. ولی این روشی بود که بومیان این منطقه برای مجازات استفاده میکردند.
خانم جولیا لالوند پس از استعفای آقای وزیر قرار شد آموزش او را برای پرهیز از آزار جنسی برعهده بگیرد. آقای هِر همچنین باید در چند ورکشاپ خانم لالوند هم شرکت میکرد.
خانم لالوند میگوید: «سیاست بازی قدرت است و خشونت و آزار جنسی متاسفانه در ارکان قدرت و سیاست ریشه دوانده است. بنابراین چنین حجمی از آزارهای جنسی در جهان سیاست برای من عجیب نیست.»
حرف آن ریشسفید بومی به من
برای رئیسم توضیح دادم که نمیتوانم درک کنم که چطور یک معذرتخواهی میتواند باعث شود که یک متجاوز بخشیده شود. احساس میکردم بخشش کسانی که به دیگران صدمه زدهاند، مهربانی بیش از اندازه است. یکی از ریشسفیدان کامیونیتی که حرفهایم را شنیده بود، پیش من آمد و حرفهایی زد که تا به امروز فراموش نکردهام. او گفت: «دخترم، بخشش برای این است که کسانی که صدمه دیدهاند، بتوانند سفر التیام خود را آغاز کنند. اقرار به اشتباهات برای کسانی است که به دیگران آسیب زدهاند، تا آنها هم بتوانند سفر تغییر خود را آغاز کنند.»
۱۳ سال طول کشید تا بطور کامل حرف او را درک کنم. به عنوان دختری ۲۳ ساله، باور من این بود که هر کسی یا خوب است یا بد، ولی حالا میدانم که دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم، به این سادگیها نیست. بیشتر تجاوزها توسط افراد غریبه انجام نمیشود. تجاوزها در بسیاری از مواقع توسط کسی اتفاق میافتد که قربانی عاشق او بوده است و همین قربانی داستان این تجاوز را برای کسی بازگو میکند که او هم به همین میزان عاشق فرد متجاوز است.
اگر تنها پاسخ اجتماعی ما طرد کردن و در لیست سیاه قرار دادن این افراد باشد، باعث شدهایم تا سکوت قربانیان تجاوز بیشتر شود و هر روز بیشتر احساس گناه کنند. ما باید راهی پیدا کنیم تا متجاوزین به اشتباه خود پی ببرند و برای تبدیل شدن به انسانهایی بهتر تلاش کنند. پذیرفتن رفتارها و تاثیرات آن بر دیگران، نخستین گام در تغییر نحوهی برخورد جامعه با این اتفاقات است.
بخشش آغاز راه التیام قربانی
وقتی کسانی که شما دوستشان دارید یا برایشان احترام قائل هستید، به پیامدهای کاری که مرتکب شدهاند اقرار نمیکنند، حقیقتا وضعیت بدتری بوجود میآید. من بعد از آنکه مورد تجاوز جنسی قرار گرفتم، روزهای خودم را در این تخیلات میگذراندم که فرد متجاوز و دوستان سابقم، به همان عذابی مبتلا شوند که من تجربه کرده بودم؛ یا دستکم قبول کنند که چه کاری با من کردهاند. دلم میخواست آدمهایی که دوستشان داشتم، به خاطر کاری که در حق من کرده بودند، احساس تاسف کنند.
حق با ریشسفیدی بود که سالها پیش با او ملاقات کرده بودم؛ خشم و نفرت جلوی التیام من را گرفته بود. باعث شده بود که من در آن شرایط، هیچ راه فراری برای فراموش کردن و بهتر شدن نداشته باشم. همیشه حرفهای ریشسفید در گوشم طنینانداز بود: «بخشش لطفی است که در حق خودت میکنی. با بخشش، مشکلات به پایان می رسد و رها میشوی.»
من عذرخواهی آقای هر را پذیرفتم و اقرار او را به عنوان تعهدی در جهت تغییر و گامی در راستای رفع صدماتی که به دیگران وارد آورده است، قبول کردم. این جنبش برای آن است که حال قربانیان تجاوز بهتر شود و افراد متجاوز برای همیشه تغییر کنند.
من تصمیم گرفتم که ببخشم
جامعهی ما در حال تغییر است. دنیا به سمتی در حال حرکت است که دیگر نمیتوان اجازه داد آزارها و سوءاستفادهها در سکوت مدفون شوند. ما میخواهیم همهی اطرافیانمان، آدمهای بهتری باشند. دنیا در حال تبدیل شدن به مکان بهتری است. من امیدوارم که این جنبش ادامه پیدا کند و ما بتوانیم برای کسانی که به دیگران آسیب رساندهاند، فضایی ایجاد کنیم تا بتوانند جبران کنند و در مسیر بهتر شدن گام بردارند.
بدون چنین کاری، نخواهیم توانست به جامعهی AfterMeToo# تبدیل شویم. منظورم این است که جنبش MeToo برای از بین بردن مشکلات فعلی است و جنبش AfterMeToo برای زمانی است که شرایط به هیچعنوان مثل قبل نیست و همهچیز خوب است.
کنت هر، سیاستمدار اهل کاناداست و در سال ۱۹۶۹ میلادی در شهر کلگری به دنیا آمد. مادر او مدیر مدرسه بود و پدرش ریاست انجمن معلمان آلبرتا را برعهده داشت. کنت از کودکی علاقهی زیادی به ورزش هاکی داشت.
سال ۱۹۹۱ در جریان یک تیراندازی خیابانی توسط فرد مسلح در حال فرار هدف شلیک قرار گرفت و برای همیشه ویلچرنشین شد.
کنت در رشتههای مطالعات کانادا و حقوق در دانشگاه کلگری تحصیل کرده است .
کنت هر عضو حزب لیبرال کاناداست و در سال ۲۰۱۵ بهعنوان نماینده کلگری مرکزی در پارلمان کانادا انتخاب شد. او از آگوست سال ۲۰۱۷ وزیر ورزش و جانبازان دولت ترودو شد. سر همین آزار جنسی او در ژانویه ۲۰۱۸ از سمت خود استعفا داد.