پدرام ناصح پدرام ناصح
رویا گلسرخیمهاجرتمهاجرت به کانادانویسندگان آتش

چطور کانادا خانه دوم دختری شد که ژاپن او را نپذیرفته بود

داستان الهام‌بخش مهاجرت این دختر کره‌ای که ابتدا همراه خانواده‌اش به ژاپن مهاجرت کرده بود باعث می‌شود تا شما به رویای کانادایی شدن ایمان بیاورید

بهروز سامانی بهروز سامانی

مهاجرت به کانادا رویای خیلی‌هاست، ولی این رویا به چه اندازه به واقعیت شباهت دارد؟ هر سال مردم زیادی از کشورهای مختلف به کانادا می‌آیند و برای ساختن یک زندگی ایده‌آل تلاش می‌کنند.

رای یاماشیتا هم یکی از این مهاجران است. او که اصلیت کره‌ای دارد، پدر و مادربزرگش سال‌ها پیش به ژاپن مهاجرت کردند و زندگی جدیدی را شروع کردند. با این حال رای هیچوقت از طرف جامعه ژاپن به عنوان یک ژاپنی واقعی قبول نشد و همین موضوع دلیلی شد برای مهاجرت به کشور کانادا.

حالا بیش از ۱۰ سال از زندگی رای در کانادا می‌گذرد و او کانادا را خانه خودش می‌داند. در این مطلب داستان زندگی و مهاجرت او به کانادا را می‌خوانیم و برای ما از سختی‌های زندگی و مهاجرتش به کانادا می‌گوید.

کانادا کشوری زیباست که تنوع فرهنگی زیادی دارد و همیشه با آغوش باز پذیرای مهاجران بوده است. رای یاماشیتا ژاپنی هم یکی از همین مهاجران است و می‌گوید حالا خودش را بخشی از کشور کانادا می‌داند.

من هیچوقت یک ژاپنی واقعی نبودم

پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایم قبل از جنگ جهانی دوم از کره به ژاپن رفتند. بنابراین پدر و مادرم در ژاپن به دنیا آمدند و بزرگ شدند.

من هم همینطور و همیشه فکر می‌کردم که یک ژاپنی هستم. با این حال، به این دلیل که اصالت ما کره‌ای بود، بیشتر مردم ژاپن من را ژاپنی واقعی حساب نمی‌کردند، با این که زبان اول من ژاپنی است، اسم ژاپنی دارم و در همین کشور درس خوانده‌ام.

من زمانی که دختربچه بودم همیشه این احساس را داشتم که بقیه مردم من را ژاپنی حساب نمی‌کنند.

وقتی بزرگ‌تر شدم، پدرم به من گفت: «اینجا در ژاپن نمی‌توانی معلم یا دکتر شوی یا شغل دولتی دیگری داشته باشی». آن زمان من دلم می‌خواست معلم شوم و احساس کردم پدرم با این حرفش به رویای من خاتمه داده است، اما هنوز دلم می‌خواست ژاپنی باشم!

سال‌های درازی طول کشید تا بالاخره من توانستم حق شهروندی ژاپن را در سن ۲۷ سالگی دریافت کنم. بعد از گرفتن حق شهروندی حس می‌کردم هنوز هیچ‌ چیز عوض نشده و باز هم کسی من را به عنوان ژاپنی اصیل نمی‌پذیرد.

همچنین برای شروع یک مسیر شغلی جدید در ژاپن خیلی دیر شده بود.

افراد جوان در آن کشور معمولا در سن ۱۸ سالگی از مدرسه و در سن ۲۲ سالگی از دانشگاه فارغ‌التحصیل می‌شدند و در همان سال اولین شغل خود را پیدا می‌کردند. در ژاپن اگر به هر دلیلی، کسی نتواند این مسیر معمول را طی کند، در بزرگسالی با مشکل روبرو می‌شود.

زندگی من به هیج وجه در این مسیر پیش نرفته بود، بنابراین تصمیم گرفتم ژاپن را ترک کنم و کشورهای دیگر را ببینم.

دو موقعیت شغلی پیدا کردم که مربوط به دو کشور نیوزلند و کانادا بود. وقتی شرایط هر دو کشور را بررسی کردم دیدم کانادا گزینه بهتریست. پس برای اقامت کانادا درخواست دادم و در توانستم اقامت یک ساله کانادا را بگیرم.

چطور کانادا خانه دوم دختری شد که ژاپن او را نپذیرفته بوددختر شجاعانه به کانادا مهاجرت می‌کند

وقتی برای اولین‌بار در ژانویه سال ۱۹۹۹ به تورنتو آمدم، طوفان زمستانی شدیدی همه‌ی شهر در بر گرفته بود و من تابه حال چنین طوفانی در شهر خودم هیروشیما ندیده بودم.

دانش زبان انگلیسی‌ من خیلی محدود بود و گذران زندگی روزانه برایم سخت بود، اما افرادی که با آن‌ها کار می‌کردم، چه آن‌هایی که در شرکت بیمه ژاپنی بودند و چه آن‌هایی که در شرکت نرم‌افزار کانادایی، همه‌ با آغوش باز من را پذیرفتند و با دانش زبان انگلیسی من صبورانه برخورد می‌کردند.

بازگشت رای به ژاپن و درخواست برای اقامت دائم کانادا

وقتی مهلت ویزای کاری من تمام شد، به ژاپن برگشتم و درخواست اقامت دائم کانادا را دادم. حدود چهار سال طول کشید تا پذیرفته شدم و در این مدت ادامه تحصیل دادم و در دانشگاه Aoyama Gakuin مدرک ادبیات زبان انگلیسی را دریافت کردم.

با این روش زبان انگلیسی‌ خودم را تقویت کردم و زبان فرانسه خواندم تا شانس بیشتری برای دریافت اقامت داشته باشم.

در اکتبر سال ۲۰۰۷ درخواست اقامت دائم من تایید شد. اول به ونکوور رفتم، ولی متاسفانه آنجا شغلم را از دست دادم و تصمیم گرفتم به تورنتو برگردم تا شغل جدیدی پیدا کنم.

ابتدا خیلی برایم سخت و دشوار بود که بدون حمایت خانواده و دوستانم زندگی کنم، ولی می‌خواستم زندگی تازه‌ای را شروع کنم و فرصت‌هایی را امتحان کنم که در کشور ژاپن برایم وجود نداشت.

خیلی برایم سخت بود که خودم را با شرایط وفق دهم، کار پیدا کنم و به زبان انگلیسی با مردم ارتباط برقرار کنم. دوباره به دانشگاه رفتم، ولی این بار از برنامه کمک تحصیلی دولت استفاده کردم که کمک می‌کرد هم شهریه دانشگاهم را بپردازم هم خرج زندگیم را بدهم.

پیدا کردن شغل در تورنتو سخت است

پیدا کردن شغل ثابت در تورنتو برای من بسیار دشوار بود. گاهی اوقات با خودم فکر می‌کردم شاید باید قبل از این که بی‌خانمان و بی‌پول شوم به ژاپن برگردم، اما ماندم و به فرستادن رزومه ادامه دادم.

درخواست کار می‌دادم، به مصاحبه‌های کاری می‌رفتم و مهارت‌های زبانی‌ام را تقویت می‌کردم. مدام با خود فکر می‌کردم و می‌گفتم: «این کار از زندگی کردن در ژاپن بهتر است».

بالاخره از یک شرکت پیشنهاد کار دریافت کردم که به زندگیم ثبات بخشید، باعث شد بتوانم افراد جدیدی را ملاقات کنم، دوستان جدیدی پیدا کنم و در کشوری فوق‌العاده و جدید، تجربه‌های جدیدی کسب کنم.

وقتی در سال ۲۰۱۷ کانادا داشت صد و پنجاهمین سالگرد تاسیس خودش را جشن می‌گرفت، من هم داشتم دهمین سالگرد زندگی در کانادا را جشن می‌گرفتم.

برای مهاجرت پیدا کردن کشوری که هم زیبا باشد، هم افراد متنوعی در آن زندگی کنند و هم با آغوش باز شما را بپذیرند، کار آسانی نیست، اما من کانادا را پیدا کردم و با این که گاهی برای دیدن خانواده و دوستانم به ژاپن می‌رفتم، دیگر هیچ کجا را مانند کانادا خانه خودم نمی‌دانستم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
باز کردن چت
1
اگر سوالی درباره مهاجرت دارید لطفا با ما تماس بگیرید