کارآگاه هانک و پرونده خطرناکترین قاتل زنجیرهای تاریخ تورنتو
بروس مکآرتور مردی که در همه عکسهایش میخندد تاکنون به قتل ۸ نفر متهم شده است: دو نفر آنها مهاجر افغان بودهاند، دو نفر مهاجر سریلانکا، یک نفر پناهنده از ایران، یک نفر شهروند ترکیه و دو نفر کانادایی
کارآگاه هانک ایدسینگا، مسئول پرونده شخصی است که نام او در تاریخ تورنتو ثبت خواهد شد، تاکنون هیچکس به اندازه او سریالی در تورنتو آدم نکشته است. بروس مکآرتور مرد ۶۶ سالهای که در تمام عکسهایش میخندد، تا امروز به ۸ فقره قتل متهم شده است.
قربانیان این پرونده همه از همجنسگرایان هستند و از سال ۲۰۱۰ که نخستین مورد گم شدن گزارش داده شد تا ژانویه امسال که او در آپارتمانش دستگیر شد تیم ویژهای از کارآگاهان به مدیریت کارآگاه هانک دنبال حل معمای گم شدن آنها بودند. خود مکآرتور هم همجنسگراست. او در سال ۱۹۷۰ در سن ۲۳ سالگی در دانشگاه با همکلاسیاش ژانیک ازدواج کرد و آنها ده سال بعد صاحب دو فرزند شدند. در دهه ۱۹۹۰ بود که بروس متوجه گرایش همجنسگرایانه خود شد و در سال ۲۰۰۱ به دلیل زخمی کردن پارتنر مرد خود با چاقو بازداشت شد.
بروس از سال ۲۰۱۰ کشتن قربانیان خود را شروع کرد و پیکر آنها را در باغچه خانههایی که در آنها کار میکرد دفن میکرد. حرف و حدیث دربارهی این پرونده زیاد است و حالا کارآگاه هانک افسر مسئول این پرونده در گفتوگو با تورنتو لایف از این پرونده میگوید.
شما در ماه دسامبر، به عنوان مسئول پروژهای به نام منشور (تحقیقات دربارهی ناپدید شدن چند مرد ساکن دهکدهی همجنسگرایان)، اعلام کردید که شواهدی دال بر وجود یک قاتل زنجیرهای وجود ندارد. آیا چنین چیزی صحت دارد؟
بله.
در عین حال، شما دو ماه قبل از آن، اتومبیل ون بروس مکآرتور را از یک اوراقچی ضبط کرده بودید و میگویید که مکآرتور را زیر نظر داشتهاید. خیلیها، به ویژه در کامیونیتی همجنسگرایان، برداشتشان این بوده است که شما دروغ گفتهاید. چه پاسخی دارید؟
منظور من این نبود که به هیچکس به عنوان قاتل زنجیرهای، مظنون نیستیم. ولی این خیلی بیملاحظگی بود اگر من آن موقع اعلام میکردم «آهای مردم، ما پنج مورد قتل داریم، شاید قتلها زنجیرهای باشد!» این کار وحشت ایجاد میکرد و پیامدهای قانونی بالقوهای میتوانست داشته باشد.
این پرونده به سرخط اخبار بینالمللی راه پیدا کرد و در تورنتو و کانادا هم توجه همه را به خود جلب کرده است. این چند ماه برای شما چطور گذشته است؟
پرمشغله به همراه شببیداریهای زیاد. رسانهها خیلی به این موضوع پرداختهاند، ولی خب، من میدانم که زودگذر است. یک روز صبح من و همکارم داشتیم از محلی که صبحانه خورده بودیم بیرون میآمدیم، که زنی جلو آمد و از ما تشکر کرد. پانزده ثانیه نگذشته بود که دو نفر دیگر پیش ما آمدند. از دوستان قربانیان بودند و میخواستند تشکر کنند. در سیزده سالی که روی پروندههای قتل کار میکنم، حتی یکبار هم اینطور مورد توجه قرار نگرفته بودم.
شاید این هم که شما شش فوت و چهار اینچ قد دارید، بیتاثیر نباشد؟
البته کمی کمتر از شش فوت و شش اینچ قد دارم. من معمولا توی چشم هستم.
اسم خانوادگیتان هلندی است؟
بله. در هلند اسم خانوادگی من زیاد است. پدرم، ایدس ایدسینگا، در دههی ۵۰ به کانادا مهاجرت کرد. اوائل در معدن و در سیان ریل کار میکرد و بعد به تورنتو آمد و اغذیهفروشی باز کرد.
همیشه اسمتان هانک بوده؟ هیچوقت هِنری نبودهاید؟
اسم من در شناسنامه هانک است، بنابراین هنری هیچ ارتباطی به من ندارد؛ البته معلم فرانسوی کلاس هفتم من اصرار داشت من را هِنری صدا کند و دیوانهام میکرد.
چه زمانی تصمیم گرفتید پلیس بشوید؟
جوان که بودم در پمپ بنزین کار میکردم. یک روز نزدیک پمپ بنزین تصادف شد و رانندهها بیرون آمدند و شروع به دعوا کردند. بعد ماشین پلیس از راه رسید. مامور از ماشین پلیس بیرون آمد، کلاهش را سرش گذاشت و نگاه با جذبهای به آنها انداخت و بلافاصله همه ساکت شدند. پیش خودم گفتم، من هم میخواهم پلیس شوم.
ما میدانیم که مکآرتور از قربانیان خود عکس گرفته است. دیدن این عکسها چقدر آزاردهنده بود؟
متاسفانه این چیزی است که من به آن عادت کردهام. وقتی بالای سر جسد مردی میروید که مغزش از هم پاشیده شده، مثل کاری که من میکنم، این چیزها برایتان عادی میشود.
شما خواستار بررسی عملکرد چند نفر از ماموران همکار خود شدهاید. ظاهرا آنها از ثبت شکایت مردی که در ۲۰۱۶ مکآرتور را به تلاش برای خفه کردن خود در حین سکس متهم کرده بود، خودداری ورزیده بودند. اگر آن ماموران طبق پروتکل رفتار میکردند، مکآرتور زودتر دستگیر میشد؟
فکر نمیکنم، ولی سیاستها و رویههای ما برای سرگرمی وضع نشده است، به همین دلیل من گزارشی از نگرانیهایم نوشتم و آن را منتقل کردم.
کمتر میشنویم که ماموران پلیس عملکرد همکاران خود را زیر سوال ببرند. آیا این کار پیامدهایی برای شما داشته است؟
خیر و اگر هم میداشت، برایم مهم نبود. یک بار گزارش پلیسی را دادم که هنگام انجام ماموریت مست کرده بود و همکارها از دستم ناراحت شدند. ببینید، پلیس بودن کار سختی است و انجام دادن درست وظایف کاری سختتر است.
۱۸ ژانویه پلیس متوجه شد که مردی وارد آپارتمان مکآرتور در خیابان تورنکلیف شده و به همین دلیل شما چند روز زودتر از برنامهای که داشتید، درب خانهی او را شکستید و عملیات بازداشت را انجام دادید. چقدر مطمئن بودید که این یک رابطهی جنسی مبنی بر رضایت طرفین نیست؟
نمیتوانستم چنین ریسکی بکنم.
چقدر در مورد شواهدی که علیه مکآرتور وجود دارد، اطمینان دارید؟
خیلی زیاد.
مکآرتور هم اتاقی داشته است. آیا دلیلی وجود دارد که بگوییم او با هم اتاقیاش همکاری میکرده است؟
خیر.
چه لحظهای برای شما از لحاظ احساسی دشوارترین بود؟
زمانی که اولین جسد را پیدا کردیم؛ یک جمجه در گلدان بزرگ. خیلی عصبانی بودم. من سی سال است که در این شهر کار میکنم و تلاشم این است که به مردم کمک کنم و آنها را در امنیت نگه دارم. برایم جنبهی شخصی داشت.
شغل شما انرژی زیادی میگیرد. چه تفریحاتی دارید؟
من عاشق دوچرخهسواری هستم، هرچند برای این کار ساخته نشدهام. با همسرم شام بیرون میرویم. با دختر پانزده سالهام ماریو کارت بازی میکنم. معمولا او برنده میشود. ولی وقتی که من برنده میشوم، سر به سرش میگذارم و میگویم ببین، یک آدم پنجاه ساله پدرت را در آورد.
بروس مکآرتور مردی که در همه عکسهایش میخندد تاکنون به قتل ۸ نفر متهم شده است: دو نفر آنها مهاجر افغان بودهاند، دو نفر مهاجر سریلانکا، یک نفر پناهنده از ایران، یک نفر شهروند ترکیه و دو نفر کانادایی