پدرام ناصح پدرام ناصح
آتشپریا-اسکوییزندگی در کانادامهاجرتنویسندگان آتش

دختری که عاشق اسکواش بود ولی مجبور بود بگوید پسر است؛ تا پیش از آنکه به کانادا بیاید

طالبان اگر می‌فهمیدند که چنگیز، قهرمان اسکواش وزیرستان، یک دختر است او را می‌کشتند؛ تا زمانی که او مجبور شد جنسیت خودش را لو بدهد

بهروز سامانی بهروز سامانی

اسپانسر ویژه: پریا اسکویی – مشاور امور مهاجرت – کانادا

ماریا چهار سال داشت که لباس‌های دخترانه‌اش را به حیاط پشتی برد و سوزاند، موهایش را مثل پسرها کوتاه کرد و لباس‌های پسرانه‌ی برادرهایش را پوشید. از این روز به بعد ماریا دلش نمی‌خواست که دختر باشد و برای داشتن آزادی تصمیم گرفته بود دختری باشد با ظاهر و رفتاری کاملا پسرانه. در وزیرستان پاکستان، جایی که ماریا متولد شده بود، دخترها و زنان حق نداشتند که آزادانه زندگی کنند و در اجتماع نقش ایفا کنند. ورزش کردن زنان نیز به هیچ‌عنوان قابل قبول نبود. در دوازده سالگی عاشق ورزش اسکواش شد و به عنوان یک پسر در مسابقات شرکت کرد و توانست قهرمانی‌های زیادی را بدست بیاورد. در ۱۶ سالگی مجبور شد هویت واقعی‌اش را فاش کند و وقتی طالبان متوجه این موضوع شد، تهدید به مرگ‌اش کردند.

حالا در سن ۲۶ سالگی در تورنتو زندگی می‌کند و از گذشته‌اش می‌گوید.

ماریا که اکنون ۲۶ سال سن دارد و ساکن تورنتو است در مناطق قبیله‌ای وزیرستان پاکستان به دنیا آمد و بزرگ شد. در این منطقه هر قبیله و خاندان قوانین خودشان را داشتند و زنان و دختران از کم‌ترین حقوق برخوردار بودند. وزیرستان همچنین همیشه مکانی امن برای نیروهای طالبان و ستیزه جویان گروهای افراطی بوده است.

خانواده‌ی وزیری متعلق به خاندان وزیر است، خاندانی که تعداد زیادی از آن‌ها عضو طالبان هستند و در این گروه فعالیت می‌کنند. به همین دلیل برای ماریا تورپاکای وزیر، وارد شدن به دنیای واقعی و مردانه‌ی اطرافش و ورزش کردن رویایی دست نیافتنی بود. ولی او ثابت کرد که می‌تواند تبدیل به یک ورزشکار حرفه‌ای دختر از خاندان وزیر شود.

انگار که روحیه‌ی جنگاوری و شجاعت در خون همه‌ی وزیری‌ها است و ماریا سعی کرد از این ویژگی‌اش در مسیر پیشرفت و خوبی استفاده کند.

ماریا برای آنکه بتواند با بقیه بازی کند مجبور شد تا لباس پسرانه بپوشد. عکس، او را در کنار برادرانش نشان می‌دهد
ماریا برای آنکه بتواند با بقیه بازی کند مجبور شد تا لباس پسرانه بپوشد. عکس، او را در کنار برادرانش نشان می‌دهد

تصمیمی که زندگی ماریا را تغییر داد

از همان دوران کودکی ماریا متوجه شد که میان دختران و پسران تفاوت‌های زیادی وجود دارد و به عنوان یک دختر محدودیت‌های زیادی دارد. وقتی که چهار سال داشت تصمیم گرفت تا از این به بعد مثل یک پسر زندگی کند. دلش می‌خواست مثل آن‌ها آزادانه در کوچه و خیابان بازی کند. روزی که در خانه تنها بود لباس‌هایش را به حیاط پشتی برد و همه را سوزاند. سپس لباس‌های برادرانش را پوشید و موهایش را کوتاه کرد. او دیگر نمی‌خواست لباس‌های دخترانه به تن کند و محدود باشد.

حمایت پدر

زمانی که پدرش، شمس قیوم وزیر متوجه شد که دخترش چه کاری انجام داده است عصبانی نشد، بلکه از او حمایت کرد. از آن روز به بعد او را چنگیزخان صدا زد و با او مثل یک پسر رفتار می‌کرد. ماریا با پوشش پسرانه و موهای کوتاه به آزادی که هیچ‌گاه تصورش را نمی‌کرد دست پیدا کرده بود.

بزرگ شدن به عنوان یک پسر برای ماریا باعث شد تا از نظر روحی قوی‌تر از هر دختر دیگری باشد. او با برادران و دیگر پسرها فوتبال بازی می‌کرد، بادبادک هوا می‌کرد و حتی گاهی اوقات با آن‌ها دعوا می‌کرد.

پدرش او را به زمین‌های ورزشی محلی می‌برد و در آن‌جا با اسکواش آشنا شد. ۱۲ سال داشت که عاشق ورزش اسکواش شد و تصمیم گرفت تا آن را بصورت جدی ادامه دهد.

شمس‌القیوم وزیری و یثرب نایب وزیری پدر و مادر ماریا هستند. عکس آنها را در منطقه‌ای در وزیرستان پاکستان نشان می‌دهد
شمس‌القیوم وزیری و یثرب نایب وزیری پدر و مادر ماریا هستند. عکس آنها را در منطقه‌ای در وزیرستان پاکستان نشان می‌دهد

راز ماریا فاش می‌شود

بعد از چند ماه تمرین به عنوان پسر وارد مسابقات محلی شد و توانست قهرمان شود. بعد از این اتفاق هیچ‌چیزی نتوانست میان او و اسکواش فاصله‌ای بوجود بیاورد و تبدیل به قهرمانی همیشگی شده بود. پدرش می‌دانست که اگر طالبان متوجه شود که یک دختر تبدیل به قهرمان اسکواش شده است اتفاق‌های ناگواری رخ می‌دهد و ماریا برای همیشه باید با اسکواش خداحافظی کند. زمانی که ماریا ۱۶ ساله شد باید برای شرکت در مسابقات گواهی تولدش را نشان می‌داد و این یعنی برملا شدن راز دختر بودنش.

راز ماریا فاش شد و همه او را مسخره می‌کردند. پسرها به او می‌خندیدند. در آن روزها آرزو می‌کرد که ای کاش دختر نبود. ولی ماریا جنگجو به دنیا آمده بود و از آن روز به بعد به عنوان یک دختر با شجاعت تمام، اسکواش بازی کردن را شروع کرد و توانست در ۱۶ سالگی مدال برنز مسابقات قهرمانی جوانان را بدست بیاورد و در سال ۲۰۱۲ بازیکن شماره‌ی یک اسکواش زنان پاکستان شد.

ماریا و مهاجرت به کانادا

قهرمانی‌های پی در پی و درخشش در مسابقات جهانی باعث شده بود تا توجه جامعه‌ی ورزشی بین‌المللی و حتی طالبان را به خود جلب کند؛ این یعنی شروع تهدیدها از جانب طالبان.

طالبان خاندان وزیری را بخشی از خود می‌داند و این که یک دختر از خودشان توانسته به این اندازه پیشرفت کند و سنت‌ها را بشکند غیرقابل قبول بود. سپس ماریا از طرف جاناتان پاور، اسطوره‌ی اسکواش کانادا نامه‌ای دریافت کرد. جاناتان می‌خواست به ماریا کمک کند و او را به کانادا بیاورد.

ماریا سال ۲۰۱۱ به کانادا مهاجرت کرد و زندگی جدید‌اش را شروع کرد. ماریا هیچ‌وقت از اسکواش جدا نشد. او همچنان به شکل حرفه‌ای اسکواش را تمرین می‌کند و در مسابقات بین‌المللی شرکت می‌کند.

ماریا تورپاکای همچنین کتاب A Different Kind of Daughter را نوشته که درباره‌ی سرگذشت‌ زندگی‌اش است.

حرف‌های ماریا به خبرنگار سی‌بی‌سی

ماریا
ماریا

همانطور که در کتاب‌‌تان به نام دختری متفاوت نیز به آن اشاره کرده‌اید، از سنین کم متوجه شده‌اید که دوست ندارید مانند سایر دخترها لباس بپوشید. هنوز آن روز‌ها را به خاطر می‌آورید؟

اولین باری که تصمیم گرفتم مانند برادرانم لباس بپوشم، ۴ ساله بودم. در پاکستان دخترها بیرون نمی‌آمدند. آن‌ها خانه می‌ماندند، یا به مادرشان کمک می‌‌کردند و یا عروسک بازی می‌کردند. من فکر می‌کردم این لباس است که تفاوت ایجاد می‌‌کند. بنابراین تمام لباس‌های دخترانه‌ام را سوزاندم و موهایم را کوتاه کردم. واقعا مضحک شده بودم، اما حس خوبی داشتم.

احتمالا والدین‌تان از این موضوع شوکه شدند. درست است؟

بله، ولی از تصمیم من حمایت کردند. عمه‌ام نیز من مانند قبلا تصمیم گرفته بود تا مثل پسرها زندگی کند. بنابراین حس می‌کنم پدرم مرا درک می‌کرد. او بسیار شجاع است. وقتی جوان بود، مثل هیپی‌ها در مناطق قبیله‌ای پاکستان قدم می‌زد، شلوار جین می‌پوشید، در کارهای خانه به مادرم کمک می‌کرد و همیشه درباره‌ی حقوق زنان صحبت می‌کرد. به من کمک کرد تا نام  پسرانه‌ام را انتخاب کنم و اسم من چنگیزخان شد.

پس از آن زمان به بعد مثل پسرها لباس پوشیدید؟

بله. در خانه با همه‌ی ما یکسان برخورد می‌شد. پدرم می گفت: «به پرنده‌ها نگاه کنید. آن‌ها برای غذا دادن پسرانشان را در اولویت نمی‌گذارند. چرا باید فرق بگذارند؟» من با پسرها بیرون می‌رفتم و فکر می‌کردم که یکی از آن‌ها هستم. بازی می‌کردیم، دعوایمان می‌شد و جلوی دخترها مظلوم نمایی می‌کردیم.

پدرتان شما را با ورزش آشنا کرد. درست است؟

بله. وقتی ۱۲ ساله بودم از مناطق قبیله‌ای به پیشاور که منطقه‌ای امن‌تر و پیشرفته‌تر بود، رفتیم. وزنه‌برداری را امتحان کردم، اما بعد زمین‌های اسکواش توجه‌ام را جلب کرد و حس کردم دوست دارم این ورزش را امتحان کنم. برای ثبت نام رفتم و آن‌ها گفتند باید گواهی تولدم را نشان دهم. آن‌جا بود که فهمیدم من در حقیقت یک دختر هستم. بخت با من یار بود، صاحب آکادمی اسکواش مردی تحصیل کرده بود و از دخترانی که دوست داشتند بازی کنند حمایت می‌کرد.

چه حسی داشت که پس از سال‌ها چنگیز بودن دوباره به ماریا تبدیل شدید؟

وقتی حقیقت مشخص شد همه برایم گردن کلفتی می‌کردند. کالسکه ران‌ها مرا با چوب می‌زدند. بعد از آن یک بازیکن حرفه‌ای شدم و شروع به بردن جوایز کردم و توجه طالبان به من جلب شد. آن‌ها مخالف ورزش زنان در هر رشته‌ای هستند و من هم دختری از قبیله‌ی آن‌ها بودم که شورت ورزشی می پوشید و اسکواش را عالی بازی می‌کرد. آن‌ها یک نامه‌ی تهدید به مرگ برای پدرم فرستادند.

مطمئنا وحشتناک بوده است. آیا وسوسه شدید که تسلیم شوید؟

نه. فهمیدم که باید از آن‌جا بروم. برای باشگاه‌های اسکواش کل دنیا ایمیل زدم. در نهایت جاناتان پاور، قهرمان سابق اسکواش به من پاسخ داد و گفت که می‌تواند برای آمدن به کانادا کمکم کند. در آن زمان به شدت بیمار بودم، تب دنگی و هپاتیت داشتم. با این حال بسیار هیجان زده بودم.

در مارس سال ۲۰۱۱ به کانادا آمدم. ۲۰ ساله بودم. جاناتان در فرودگاه به استقبالم آمد. فوق العاده بود. همه فقط از من می‌خواستند که اسکواش بازی کنم، هیچ چیز دیگری برایم مهم نبود.

اکنون بازی‌تان چطور است؟

مهارت‌های راکتی و ضربه زدنم فوق‌العاده است. اما هنوز درگیر بهبود خارپاشنه و آسیب وارد شده به عصبم هستم. بهبود وضعیت روحی و جسمی‌ام چند سالی طول کشیده است. هنوز کمی در پایم احساس درد می‌کنم، اما درست می‌شود.

در حال حاضر شما نفر اول پاکستان و ۶۷‌ام جهان هستید. آیا قهرمانی جهان هنوز هدف شماست؟

بله، این یکی از اهدافم است. اهداف نهایی‌ام این است که به امثال خودم کمک کنم به خانه بازگردند و اذهان عمومی را در خصوص نابرابری میان زنان و مردان روشن کنم. کلاس نقاشی می‌روم و دوست دارم در فیلم‌های هالیوودی بازی کنم. از این طریق قدرت بیشتری دارم تا به اهدافم برسم.

مثل آنجلینا جولی؟

او بازیگر مورد علاقه من است. به پاکستان آمد. می‌توانم بگویم او یک انسان فوق‌العاده است.

حالا که به زندگی در تونتو عادت کرده‌اید، روزهایتان چگونه می‌گذرد؟

یک هم‌خانه‌ دارم و نزدیک به دنفورت زندگی می‌کنم. آشپزی، دو، و شنا را دوست دارم. گاهی به سینما می‌روم یا بیرون بستنی می‌خورم. تازگی‌ها به تماشای بازی تیم بسکتبال رپتور رفتم. یکی از دوستان‌ جاناتان بلیط‌ ۱۵۰۰ دلاری بهترین جایگاه را به ما داد.

و حالا جنسیت خودتان را چگونه تعریف می‌کنید؟

حس غریبی است. روانشناسی هر دو جنس را می‌فهمم. برخی از رفتارهایم با نوع لباسم تغییر می‌کند. در این خصوص راحت هستم و می‌توانم بگویم خوشحالم.

شماره ۱۵۰ هفته‌نامه آتش را از اینجا دانلود کنید

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
باز کردن چت
1
سلام به سایت آتش خوش آمدید
پرسشی دارید که من بتوانم پاسخ بدهم؟