دو غریبه در قطاری به مقصد رؤیاها؛ داستان سفرهایی که با یک صندلی اشتباهی آغاز شد

در بهار ۲۰۲۴، یک مردی آمریکایی به نام Savery Moore تصمیم گرفت رؤیایی را که سالها با Jan، همسر فقید خود، در دل داشت، بالاخره به تنهایی به واقعیت تبدیل کند: سفری چهارهزار کیلومتری با قطار The Canadian از ونکوور تا تورنتو. اما آنچه او هرگز انتظارش را نداشت، پیدا کردن یک دوستی عمیق و متفاوت در طول این مسیر بود.
در همان قطار، یک زن کانادایی به نام Giselle Ruemke که او نیز همسر خود را به دلیل سرطان از دست داده بود، تصمیم گرفته بود سفری انفرادی داشته باشد تا شاید در دل مناظر کانادا، اندکی از اندوه درونیاش کاسته شود. نخستین برخورد این دو اتفاقی و حتی با کمی بدگمانی همراه بود: Giselle روی صندلی مخصوص مسافران کلاس Prestige نشسته بود که به آقای Savery تعلق داشت. اما همین مواجههٔ بهظاهر ساده، شروع داستانی شد که حالا به ماجراجوییهای جهانی انجامیده است.
گفتوگوهای اول آن دو با احتیاط همراه بود، اما خیلی زود دو نفر که هر کدام در غم از دست دادن شریک زندگیشان به تنهایی سفر میکردند، به اشتراکگذاری خاطرات، دردها و لبخندها پرداختند. تا پایان سفر، آنها نهتنها به همراهانی برای صرف غذا و دیدن مناظر تبدیل شدند، بلکه پایهگذار دوستی کمنظیری شدند که هنوز هم ادامه دارد.
پس از بازگشت، Giselle و Savery شروع به پیام دادن و تماسهای روزانه کردند. خیلی زود خانم Giselle او را به خانهاش در ویکتوریا دعوت کرد، جایی که آقای Savery با خانواده و دوستان او آشنا شد و همه بهسرعت او را پذیرفتند.
در پاییز ۲۰۲۴، آنها با قطار از سانفرانسیسکو تا بوستون، مونترال، هلیفکس و باز به ونکوور سفر کردند. سپس در بهار ۲۰۲۵، به سفری بزرگتر رفتند؛ اروپا، با رودخانهها، قطارها و کوههای آلپ. برای Savery که تا پیش از آن هرگز پایش را از آمریکای شمالی بیرون نگذاشته بود، عبور از اقیانوس تجربهای تازه و هیجانانگیز بود.
آنها میگویند سفرهایشان تنها به ماجراجویی خلاصه نمیشود، بلکه تبدیل به راهی برای زنده نگهداشتن خاطرهٔ همسران فقیدشان شده است. آقای Savery میگوید: «وقتی یکی از ما دچار موجی از خاطرات و دلتنگی میشود، دیگری خوب درک میکند و آرامش میدهد، چون خودش هم همین مسیر را رفته است.»
اگرچه خیلیها تصور میکنند آنها یک زوج با رابطه عاشقانه هستند، اما Giselle و Savery رابطهشان را یک دوستی عمیق و محترمانه میدانند؛ دو روح تنها که در قطاری در قلب کانادا یکدیگر را پیدا کردند و حالا در کنار هم دنیا را میبینند؛ نه برای فرار از غم، بلکه برای به دوش کشیدن امید.