آقای نخست وزیر! واقعا چقدر به وعدههای خود عمل کردهاید؟
شماره ۹۷ هفتهنامه آتش را از اینجا دانلود کنید
جاستین ترودو و دولت لیبرال، به نیمه راه خود رسیدهاند؛ راهی که با وعدههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مختلفی آغاز شد و کمتر از دو سال و نیم تا پایان آن باقی مانده است.
پل ولز، روزنامهنگار مشهور کانادایی، از طرف هفتهنامه مکلینز، به سراغ جاستین ترودو رفته و در دفترش با او مصاحبهای کرده است.
ترودو در این مصاحبه تلاش میکند تا به مهمترین سوالات درباره عملکرد خود و دولتش پاسخ دهد.
ولز ۵۱ ساله، یکی از مهمترین روزنامهنگاران کانادایی است و کتابهای او درباره نخستوزیران کانادا، جزو پرفروشترین آثار کانادایی بوده است.
پل ولز: عکسی استثنایی و قدیمی از شما و برادرانتان در محوطهی چمن پارلمان هست که همراه با پدرتان مشغول تماشای مراسم بزرگداشت تاسیس کانادا هستید. شما حالا به اندازهی کافی نخستوزیر بودهاید که بدانید نخستوزیر بودن و پدر بودن در اتاوا چه حسی دارد. آیا وضعیت اکنون بچههای شما با خودتان و برادرهایتان متفاوت است؟
فکر میکنم تفاوتهایی هست. منظورم شبکههای اجتماعی و سلفی گرفتنها و نوع توجهی است که به انسان میشود. اما ذات قضیه آنقدرها هم فرق نکرده است. باید بچهها را طوری بزرگ کرد که با وجود زندگی غیرعادی و توأم با خوششانسیشان، که میتوانند با رئیسجمهورها و پادشاهان و ملکهها دیدار کنند، منطقی و عاقل بار بیایند. باید کاری کنیم که بچههایی نرمال با یک زندگی نرمال باشند؛ بعد از مدرسه با آنها بسکتبال بازی میکنیم، در تکالیف کمکشان میکنیم و آخر هفتهها با وجود آنکه دلشان نمیخواهد آنها را به پیادهروی میبریم. چنین تجربههایی در شکلگیری زندگی من خیلی بیشتر از چیزهای دیگر مثل زرق و برقها، تشریفات، ازدحام مردم و اینها نقش داشت. امیدوارم که زندگی بچههایم نیز همینطور شکل بگیرد.
امسال روز ملی کانادا چه چیزی را جشن گرفتید؟ اتفاقات زیادی در حال رخ دادن است، ولی جشن امسال برای شما چه معنایی داشت؟
جشن صد و پنجاهمین سالگرد کانادا گویی به معنی برگشتن و نگاه کردن به ۱۵۰ سال گذشته است؛ نگاه کردن به این راه طولانی که در طی ۱۵۰ سال طی کردهایم. ولی من اینطور فکر نمیکنم. بله، خیلی چیزها در گذشتهی ما وجود دارد که باید به آنها افتخار کنیم، اما سعی من این است که بیشتر روی آینده تمرکز داشته باشم. چهار درونمایهای که امسال انتخاب کردیم یعنی تنوع و دربرگیرندگی، جوانان، محیط زیست و آشتی با بومیان، مسائلی هستند که بیش از هر چیز به اکنون و آینده مربوطند. آنچه واقعا در مرکز توجه من قرار دارد، این است که چگونه این موضوعات را پیش ببریم و چگونه میتوانیم ۱۵۰ سال آینده را به تصور درآوریم.
دولت شما در نیمهی راه خود قرار دارد. اگر من رأیدهندهای جوان و پیشرو در ونکوور بودم (سه چیزی که نیستم) و در سال ۲۰۱۵ با امیدِ داشتنِ دولتی که قوانین ماریجوانا را آسان سازد، خط لولهها را متوقف کند و اصلاحات دمکراتیک ایجاد کند، به لیبرالها رأی داده بودم، اکنون میباید در شگفت میبودم که چه اتفاقی برای آن لیبرالها افتاد. آیا در مورد وزن توقعات نگران نیستید؟
من حقیقتا در مورد قولهایی که دادیم و تعهداتی که به عهده گرفتیم، بینهایت ثابتقدم بودهام. در مورد ماریجوانا، مسأله هیچوقت آسان کردن مقررات نبوده؛ مسأله این بوده که چطور فروش ماریجوانا را کنترل و مدیریت کنیم تا کودکانمان در مقابل دسترسی آسان به این ماده محافظت شوند. ما میخواهیم میلیاردها دلار سود این تجارت را از جیب مجرمان بیرون بکشیم.
در مورد خط لولهها، من همیشه گفتهام که باید از محیط زیست مراقبت کنیم و اقتصاد را هم بسازیم. ما میخواهیم هر دو کار را همزمان انجام بدهیم. ما مجوز چند خط لوله را دادیم و با چندتای دیگر مخالفت کردیم و این کارها را نیز با مسئولیتپذیری انجام میدهیم.
میخواهم کمی هم در مورد اقتصاد حرف بزنیم. آیا نگران نیستید که اصلاح قیمت در بازار مسکن کل اقتصاد را با خودش پایین بکشد؟ آیا دولت فدرال حقیقتا هیچ اهرمی در اختیار ندارد؟
ما حتما اهرمهایی داریم و از آنها استفاده نیز کردهایم. وزیر اقتصاد تغییراتی در مقررات مربوط به وام مسکن ایجاد کرد که تأثیر چشمگیری داشته است. ما همچنین برای اولین بار در ۱۰ سال گذشته روی یک راهبرد ملی برای مسکن کار میکنیم. دولت فدرال ۵ / ۱۱ میلیارد دلار در مسکن سرمایهگذاری میکند؛ به ویژه در حوزهی مسکنهای ارزانقیمت برای اقشار کمدرآمد. ما همچنین کارهای دیگری هم انجام دادهایم مثل کمکهای نقدی مستقیم به خانوادههای طبقهی متوسط که آن هم تأثیرات خود را دارد. ما مالیات طبقهی متوسط را کاهش دادیم و برای آن یک درصد از ثروتمندترین افراد، مالیات را بالا بردیم. ما مزایای کودکان کانادا را ارائه دادیم که صدها هزار کودک را از فقر نجات خواهد داد.
دولت شما حداکثر تلاش خود را میکند تا نیروی کار متخصص، با استعداد، انعطافپذیر و جوان را به سوی کانادا جذب کند. آنها به احتمال زیاد ونکوور و تورنتو را به عنوان مقصد خود انتخاب خواهند کرد. آیا هزینههای بالای زندگی در این شهرها، مانعی بر سر راه این افراد نخواهد بود؟
ببینید، یکی از نکات عالی دربارهی کانادا این است که شاهد توسعهی قطبهای واقعا موفق و خلاق در سراسر کشور هستیم؛ از کیچنر و واترلو گرفته تا مونترآل و اتاوا. ضمن اینکه کارهای بزرگی در ادمونتون، کلگری و جاهای دیگر در حال انجام شدن است.
ما در حال جذب شرکتهایی هستیم که بیایند و در کانادا سرمایهگذاری کنند، نیروی کارشان را گسترش دهند و کارهای R&D (پژوهش و توسعه) بیشتری انجام بدهند. فکر میکنم خیلیها کانادا را زیر نظر دارند و متوجه میشوند که ما کشوری هستیم که برای بلندمدت کار میکنیم و آیندهی دنیا در اینجا خواهد بود.
دوست جدید شما امانوئل ماکرون، رئیسجمهور فرانسه، وبسایتهای فراوانی دارد که به مخاطبان خود میگویند آهای، اگر از ایالات متحده دلسرد شدهاید، بیایید پیش ما. آیا وسوسه نشدهاید که بازاریابی آشکارتری مثل این در پیش بگیرید؟
ج: راستش، فکر نمیکنم که ما نیازی به چنین کارهایی داشته باشیم. همین حالا «سیلیکون ولی» بیشتر از هر مؤسسهی دیگری در دنیا از دانشگاه واترلو نیرو استخدام میکند. استارتاپها و شرکتهای بیشتر و بیشتری هستند که از جاهای دیگر، مثل سیلیکون ولی، پول میگیرند و اینجا در کانادا میمانند و به موفقیت میرسند. بنابراین، ما صرفا به همین کاری که انجام میدهیم ادامه خواهیم داد و آسانی بیزینس در کانادا، دسترسی به سرمایه و ظرفیتهای خود را برای جذب نیروی کار مستعد و با کیفیت، به نمایش خواهیم گذاشت. اینجا رویدادی بزرگ در حال رخ دادن است و ما آن را نه به شیوهای تهاجمی، بلکه به شکلی کاملا روشن و گویا برای تمام دنیا تعریف میکنیم.
بخش عمدهای از این فعالیتها را شما خودتان شخصا انجام میدهید و میشود گفت که مثل یک فروشندهی سیار برای کانادا عمل میکنید. مثلا به دیدار رئیس سازمان توسعهی قطر در خاورمیانه میروید، یا به تگزاس میروید و با مدیرعاملهای شرکتهای فناوری و صنعتی دیدار میکنید. فکر میکنید کاناداییها متوجه هستند که چرا اینقدر با میلیاردرها گرم میگیرید؟ خودتان قبلا انتظار داشتید که این همه وقت را صرف بازاریابی کنید؟
ببینید، من فکر میکنم که کانادا داستانی عالی دارد و من خوشحال میشوم که این داستان را بازگو کنم. اگر فرصتی پیش بیاید که دنیا توجه بیشتری به کانادا نشان دهد، خوب، من فکر میکنم که باید تلاش کرد و از این فرصت بهره گرفت. ما موفقیتهای بزرگی نیز از این راه کسب کردهایم. برای مثال تامسونرویترز دفتر اصلی جهانی خود را به GTA برگرداند، یا مثلا مایکروسافت دارد سرمایهگذاریهای سنگینی در ونکوور انجام میدهد، یا جنرال الکتریک کارخانهی تولید موتور در Welland راهاندازی میکند. بنابراین، من خوشحال میشوم که این مسائل را بیان کنم. اما من در داخل کشور نیز خیلی سخت تلاش میکنم که آنچه مورد انتظار کاناداییهاست، به آنها ارائه شود. ما اخیرا سرمایهگذاریهای کلانی را در حوزهی حمل و نقل عمومی در اتاوا و مونترآل و جاهای دیگر اعلام کردیم. اینها دلارهای زیرساختی هستند که در حال حاضر شغلهای خوب ایجاد میکنند و برای یک نسل رشد اقتصادی و کیفیت زندگی به بار میآورند.
شنیدهام که ظاهرا دولت در مورد عدالت در اقتصاد کارهایی را در دست دارد. صحبتهایی میشود دربارهی برخی اقدامات مالیاتی در پاییز که ثروتمندان را به شکل روشنتری وادار به پرداخت سهمشان خواهد کرد. آیا میتوانیم انتظار چنین چیزی را داشته باشیم؟
ما وقتی که دولت را در دست گرفتیم، اولین کاری که کردیم پایین آوردن مالیات برای طبقهی متوسط و افزایش آن برای یک درصد ثروتمندان بود. همیشه هم گفتهایم که با این عینک به مسألهی مالیات و عدالت نگاه میکنیم. ما دورهای طولانی از رشد پایین را پشت سر گذاشتهایم و به همین خاطر مردم احساس میکنند که با وجود سخت کار کردن، آن فرصتها و آن اطمینانی که در اختیار یک درصد یا حتی یک دهم درصد ثروتمندان بوده، برای آنها فراهم نشده است. ما باید مطمئن شویم که هر کسی بار خود را بر دوش میکشد و سهم خود را میپردازد. کاناداییها، از جمله ثروتمندانی که من با آنها حرف میزنم، این مسأله را درک میکنند. آنها متوجه هستند که اگر تک تک افراد شانس واقعی و منصفانهای برای موفقیت داشته باشند، به نفع همه است.
پس اقدامات تازهای از این نوع در راه خواهد بود؟
ما دنبال این هستیم که مطمئن شویم همه چیز منصفانه است و همیشه دنبال راههای جدیدی برای کاستن از مالیات طبقهی متوسط و افزایش آن برای یک درصد ثروتمندان هستیم.
کریستیا فریلند، وزیر امور خارجه، به خاطر سخنرانیاش در مجلس کانادا که گفت کانادا باید راه روشن و مستقل خود را در پیش بگیرد، توجه خیلی زیادی به خودش جلب کرد. بعضیها، مخصوصا تعداد زیادی از مفسران آمریکایی، برداشتشان از این حرف این بود که یک جورهایی به معنی خداحافظی با ایالات متحده بود. ۱۵۰ سال با هم بودیم ولی حالا دیگر وقت آن رسیده که راه خودمان را در دنیا برویم. آیا چنین تفسیری از این حرفها درست است یا خیر؟
من فکر نمیکنم که کانادا تا به حال نیز کار چندان متفاوتی کرده باشد. ما همیشه موضع خاص خودمان و راه خاص خودمان را در دنیا داشتهایم، چه موقعی که با کوبا ارتباط برقرار کردیم، چه موقعی که تفاوتهای دیگری در سیاست خارجیمان با ایالات متحده داشتهایم. واقعیت این است که اقتصاد ما و آمریکا همواره حالت در هم تنیدهای خواهد داشت، به همین دلیل مهم است که رابطهای خوب، نیرومند و سازنده با هر رئیسجمهوری که در ایالات متحده بر سر کار میآید، با هر دولتی و هر اولویتی، داشته باشیم. ما همواره به شکل سازندهای با یکدیگر همکاری خواهیم کرد. اما در عین حال، کاناداییها از ما انتظار دارند که از ارزشها و اصول خود عقبنشینی نکنیم، انتخابهای خودمان را داشته باشیم، حال چه در مورد تغییرات اقلیمی باشد یا مؤسسات چندجانبه و این دقیقا همان کاری است که ما همچنان انجام خواهیم داد.
فشار زیاد و توقعات زیادی وجود دارد که نخستوزیر جوان کانادا رهبری جنبش مقاومت جهانی در برابر ترامپ را دردست بگیرد. اما من فکر میکنم که شما در واقع تمایل چندانی به ایفای این نقش نداشته باشید، زیرا کاناداییها از شما میخواهند که آن دسته از مشاغل کشور را که به تجارت با ایالات متحده وابسته است، به خطر نیندازید. این توازن را چگونه میتوان پیش برد؟
من در واقع انعکاسی هستم از آنچه کاناداییها به من گفتهاند؛ آن هم نه فقط در یک سال و نیم گذشته، بلکه در سالیان قبل، در دهههای قبل که کودک بودم، زمانی که در نقاط مختلف کانادا معلم بودم، هنگامی که با کاناداییهایی از هر پیشزمینهی ممکنی ملاقات کرده و حرف زدهام. مردم از ما این را نمیخواهند که موعظه کنیم یا خودنمایی کنیم یا مشتهای گرهکردهی خود را در دنیا تکان بدهیم. آنها میخواهند که ما سخت کار کنیم، به پیش برویم و مثال خوبی برای چیزهایی باشیم که به آن باور داریم. ما باید دریابیم به جای آنکه تفاوتها را نشانهی ضعف ببینیم، چطور میتوان کشور را بر اساس تنوعها قدرتمند سازیم، درها را به روی تجارت باز کنیم و بدانیم که این کار موجب خلق شغلهای خوب برای مردم خواهد شد و البته در تعامل خود با دنیا مسیر مستقلی را در پیش بگیریم. اینها چیزهایی است که مردم از ما میخواهند. چنین حسی وجود ندارد که مثلا «خوب، حالا بلند شویم و برویم در دنیا دعوا راه بیندازیم.» مسأله این است که چطور میتوانیم کمک کنیم، چطور میتوانیم مفید و سازنده باشیم. این کاری است که من انجام میدهم.
در همین زمینه، با توجه به اینکه شما به دنبال تجارت آزاد با چین هستید و وزیر بازرگانی شما زمان زیادی را در منطقهی اقیانوس آرام میگذراند، آیا مصلحت استراتژیکی در اینجا وجود دارد؟ آیا احساس میکنید که چین ممکن است به عنوان قدرتی جدید در دنیا جایگزین قدرتهای قدیمی شود؟
فکر میکنم که کاناداییها از ما انتظار دارند که از جغرافیای خود استفاده کنیم. منظورم این است که کانادا همواره به اندازهی کافی خوششانس بوده که از طریق طولانیترین مرز بدون محافظ در جهان، به بازار ایالات متحده دسترسی داشته باشد. ما پیوندهای دیرین با اروپا داریم که از طریق پیمان تجارت آزاد کانادا و اروپا مستحکمتر نیز شده است. این را هم میدانیم که فرصتهای بسیاری در اقتصادهای در حال ظهور در اقیانوس آرام وجود دارد. بنابراین، چه در مورد جستجو برای بازارهای جدید برای محصولات کشاورزیمان باشد یا برای مشارکت در ایجاد فرصتهای موفقیت برای کاناداییها، ما مسلما به چین و هند توجه داریم و روابط خود را با ژاپن مستحکمتر میکنیم. برای ما منطقی این است که به شکلی سازنده و مفید با هر جا که میتوانیم، تعامل داشته باشیم.