فهرست مطالب
آیا فکر میکنید ترودوی لیبرال قرار است سالها در قدرت بماند و محبوب مردم باشد؟ احساس میکنید کانادا و آمریکا به طور کلی با هم فرق دارند و هیچگاه ممکن نیست فردی مثل ترامپ در عرصه سیاسی کانادا ظاهر شود؟ احتمالا خیلیها مثل شما فکر میکنند اما این شاید همه ماجرا نباشد. نشانههایی وجود دارد که میگوید احتمال ظهور یک ترامپ جدید در کانادا وجود دارد؛ البته نه کسی مثل خود خود ترامپ بلکه یک ورژن کاناداییاش.
تونی کلر، یکی از دبیران روزنامه گلوباندمیل، در این مطلب به همین موضوع پرداخته و برای ما مینویسید که چرا با وجود همه فرقهای موجود بین آمریکا و کانادا، ساکنان سرزمینهای سرد شمالی هم ممکن است به زودی یک ترامپ کانادایی را در عرصه سیاسی خود تجربه کنند.
تونی کلر مقاله خود را با این سوال آغاز میکند که: آیا در کانادا نیز چیزی مثل دونالد ترامپ میتواند اتفاق بیفتد؟ پاسخ این سوال شما را شگفتزده خواهد کرد. به نظر میرسد اوضاع سیاست کانادا، به عنوان دومین ورزش ملی کشور، در ظاهر بهتر از وضع سیاست در آمریکا باشد. حتی شاید بتوان گفت که ۲۰۱۶ سال طلایی این ورزش است. دیدن دونالد ترامپ که نمایش محدود تلویزیونی خود را حالا اینگونه به صحنه اصلی سیاست ایالات متحده آورده، ما را اندکی به خود مغرور میکند، چرا که احساس میکنیم چنین چیزی هرگز و هرگز اینجا اتفاق نخواهد افتاد. یک ترامپ کانادایی؟ امکان ندارد.
اما اینقدرها هم مطمئن نباشید. یک سال و نیم پیش، بیشتر صاحبنظران آمریکایی نیز چنین احساسی داشتند؛ بزرگان حزب جمهوریخواه که به کنار. آنها پیشبینی میکردند که آقای ترامپ خیلی زود و به سلامت به شغل روزانهاش در شوهای تلویزیونی برگردد.
حمایت اقلیت سفید ناراضی از ترامپ؟
کلر در ادامه درباره حامیان ترامپ در آمریکا مینویسد: اما نیروهایی که آقای ترامپ را به نامزدی جمهوریخواهان رساند و هنوز او را در رقابت برای ریاست جمهوری نگاه داشته، مختص به آمریکا نیستند. کمپین انتخاباتی او خوشایند رأیدهندگانی است که معتقدند سیاستمدارانی که در حال حاضر قدرت واقعی را در دست دارند، نه تنها به مردم اهمیت نمیدهند بلکه حتی به زبان آنها نیز سخن نمیگویند. در واقع آنها احساس میکنند که سنجیدهروی سیاسی موجود، توانایی مردم را برای ابراز آنچه آنها را به تنگ آورده از بین برده است. این بخش از رأیدهندگان احساس میکنند که کشورشان دیگر از لحاظ فرهنگی به آنها تعلق ندارد و از لحاظ اقتصادی نیز به آنها سودی نمیرساند.
این نوع سرخوردگیها و دلزدگیها، چه منصفانه باشد و چه نباشد، تا اندازهای در میان بخش بزرگی از جمعیت بسیاری از دموکراسیهای غربی رایج است؛ گرچه اینکه هر کدام از آنها از چه کسی، چه چیزی و چرا بیزارند، تفاوت میکند. اقتصاد و تاریخ کانادا آنقدر با ایالات متحده متفاوت است که بتوان گفت کسی که دقیقا کپی آقای ترامپ باشد هرگز اینجا انتخاب نخواهد شد: چه کسی مایل است به نامزدی رأی دهد که میخواهد دیواری را در مرز برای مقابله با مشکل مهاجران غیرقانونی بسازد؛ اصلا مگر چنین مشکلی در کانادا وجود دارد؟
آمریکا با کانادا فرقهای زیادی دارد
او در ادامه به ریشههای بحرانهای نژادی در آمریکا اشاره میکند و مینویسد: اما اگر کسی شبیه به ترامپ باشد و درباره مشکلاتی مرتبطتر سخن بگوید، حال آن مشکلات حقیقی باشند یا تخیلی، این امکان را خواهد یافت که شانس خود را آزمایش کند.
به دلیل وجود بردهداری و لغو تبعیض نژادی، مسائل و نگرانیهای نژادی همواره در قلب سیاست ایالات متحده قرار داشته است. در سالهای اخیر تغییرات اقتصادی در این کشور سختتر از همیشه بر مردان سفید و کارگران یقهآبی (یعنی نیروی کاری که کارهای بدنی انجام میدهد) فشار آورده و ترکیب کاملی از دشواریهای واقعی اقتصادی و دلایل نژادی موهوم ایجاد کرده است. به این دلیل است که وعدههای آقای ترامپ برای بیرون کردن مهاجران غیرقانونی، پاره کردن موافقتنامههای تجاری و در نتیجه بازگشت مجدد به دوران مشاغل کارخانهای، برای بسیاریها جذابیت دارد. او شاید پاسخ این مشکلات را نداشته باشد، اما مسائلی را بر زبان میآورد که از دید بسیاری از رأیدهندگان، مشکلات خود آنهاست.
کانادا اما تاریخ بسیار متفاوتی دارد. به عنوان مثال، شبح مسائل نژادی بر سر آن نمیگردد. اینجا مهاجرت موضوعی است که بر سر آن اختلاف نظر بسیار کمتری وجود دارد، چرا که منظم است و مهاجران در خارج از مرزهای کشور انتخاب میشوند و بیخبر ظاهر نمیشوند. در مورد مهاجران غیرقانونی نیز باید گفت که تعداد آنها در کانادا بسیار اندک است.
به این دلیل است که یک ترامپ کانادایی نخواهد توانست از هراس عمومی مردم درباره مسائل نژادی به نفع خود بهره بگیرد. با وجود این، هنوز خشمها و سرخوردگیهای اقتصادی و فرهنگی زیادی وجود دارد که میتوان از آنها استفاده کرد.
پیام اقلیت: اینجا باید کانادایی شوید
کافی است به آنچه در آخرین انتخابات فدرال رخ داد نگاه کنید؛ جایی که محافظهکارها تصمیم گرفتند با شدت بیشتری طرحهای مربوط به ممنوعیت پوشش نقاب را در مراسم اعطای شهروندی پیگیری کنند. درست است که این مانور سیاسی نتوانست مانع از شکست هارپر شود، اما نظرسنجیهای حزب نشان میداد مطرح کردن چنین مباحثی در میان مردم طرفدار دارد. مسأله هرگز این نبود که که مهاجرت را به کلی قطع کنند یا حتی کاهش دهند. هدف از مطرح کردن آن بحث این بود که پیامی از عدم تأیید در مورد گروه بسیار کوچکی از مردم مخابره شود؛ به این معنی که به بخشی از رأیدهندگان پیام داده شود که تحت حکومت محافظهکاران، این مهاجران هستند که باید خود را با فرهنگ کانادا تطبیق دهند و نه بالعکس.
راب فورد؛ یک ماکت کانادایی از ترامپ
یا راب فورد شهردار پیشین تورنتو را در نظر بگیرید. او از طریق کمپینی به دفتر شهرداری رسید که از بسیاری جنبهها ترامپی بود؛ به جز اینکه به مسائل نژادی کاری نداشت. در واقع آقای فورد فراتر از وابستگیهای نژادی بود. او بیش از همه در مناطق حاشیهای و فقیرنشینتر شهر محبوبیت داشت، از جمله مناطقی که اندکی از مردم، ظاهری شبیه به او داشتند. او علیه نخبگان سیاسی دانتاون مبارزه میکرد؛ دستچپیهای شهرداری که گویا پول مردم را برای کسب درآمدهای نامشروع خودشان حیف و میل میکردند.
آقای فورد میگفت که میتواند مالیاتها را کاهش دهد و در عین حال مترو بسازد؛ «مترو، مترو، مترو». این وعده مثل آن است که کسی قول بدهد یک بطری شامپاین را سر بکشد و باز هم درست و معقولانه رفتار کند. قول بهبود سیستم حمل و نقل عمومی به رأیدهندگان، همزمان با کاستن از بودجه حمل و نقل، معقولانه نبود. اما جذابیت او هرگز بهخاطر جزئیات برنامهاش نبود. آنچه او عرضه میکرد و مورد استقبال قرار میگرفت، نه راهحلهای بهدقت برنامهریزی شده، بلکه همدلی در مورد خشمها و سرخوردگیهای مشترک مردم بود.
ارتباط او با رأیدهندگان جنبه غریزی و فرهنگی داشت. برای آقای فورد، رسانه همان پیام بود. برای آقای ترامپ نیز اوضاع به همین منوال است. برای سیاستمدار کانادایی بعدی نیز که این فرمول را تشخیص دهد و از همان راه وارد شود، اوضاع همینگونه خواهد بود.