اشتباه خریداران مسکن در دهه ۸۰؛ آیا تاریخ دارد درکانادا تکرار میشود؟
این هفته و در ادامه سلسله گزارشهایی که درباره تاریخچه بازار مسکن کانادا داشتیم، به سراغ مردی ۷۸ ساله میرویم که اوایل دهه هشتاد میلادی، یک تصمیم بزرگ گرفت.
او بدون اینکه همسرش را در جریان بگذارد به بانک رفت، وام گرفت و خانهای خرید که بعدها البته برایش دردسرهایی ایجاد کرد. زمانی که او وام گرفت، بهرهها پایین بود و او بر اثر یک اشتباه در قرارداد، ممکن بود مانند خیلی از دوستانش، سرمایه خود را از دست بدهد.
با او بیشتر آشنا میشویم و میبینیم که چه شرایط آن روزهای کانادا میتواند چه قدر شبیه امروز باشد.
شاید اگر او در هنگام گرفتن وام، دقت بیشتری به خرج میداد، مجبور نبود این سالهای سخت را پشت سر بگذارد. با داستان وامگرفتن و سرمایهگذاری او در بازار مسکن آشنا میشویم. شرایط او در دهه ۸۰ درست عین همین روزهای ماست.
در حالی که این روزها نرخ بهره پایین است و بانکها خیلی خوب وام میدهند، همه آنهایی که در کانادا زندگی میکنند، گوشه چشمی به بازار مسکن دارند. شرایط خرید مسکن آسان است و رشد قیمتها، خیلیها را به این نتیجه رسانده که در این بازار سرمایهگذاری کنند. اما صبر کنید. کمی که به عقب برگردیم، یعنی دقیقا در اوایل دهه ۸۰ میلادی، میبینیم کانادا در شرایط مشابهی قرار داشت؛ همه دیوانهوار به دنبال خرید خانه بودند و برای خرید خانه صف میکشیدند. البته بعد از گذشت چند سال ناگهان ورق برگشت؛ نرخ بهره بالا رفت و مشکلات آنهایی که وام گرفته بودند آغاز شد.
دیو فیشر یکی از معدود کسانی بود که توانست از جار و جنجال تبلیغاتی بازار مسکن در دهه ۱۹۸۰ موفق بیرون بیاید. او مهندس مسنی است که حالا ۷۸ سال سن دارد.
دیو در آن زمان یک خانه داشت اما دوست داشت یکی دیگر هم بخرد. یک روز بعدازظهر او بدون اطلاع همسرش تمام پساندازش را برای خرید خانهای رویایی در حومه شهر خرج کرد. در سال ۱۹۸۱ این کار عجیب نبود. در آن زمان نرخ بهره پایین بود و سرمایهگذاری در بازار مسکن کار عاقلانهای به شمار میرفت.
مشکل اما وقتی آغاز شد که نرخ بهره بالا رفت؛ بازار چرخید و همه آنهایی که خانه خریده بودند راه دیگری جز پرداخت قسطها نداشتند. هر چند این زوج در نهایت وامشان را پرداخت کردند و هنوز هم در آن خانه زندگی میکنند؛ خانهای که ارزشش امروز هفت برابر شده است.
تصمیمی به قیمت سالها مرارت
دیو میگوید: «من این خانه را در سال ۱۹۸۱ با وام ۱۰ هزار دلاریام خریدم. این کار پیش از آنکه نرخ بهره به شکل وحشتناکی بالا برود، یک تصمیم پر سود به شمار میرفت. مردم همه جا صف میبستند تا townhouse بخرند. آن سال میتوانستی با ۵۰۰ دلار پیشپرداخت، یک خانه ۳۰ هزار دلاری بخری. از آنجایی که صبر و حوصله من کم بود و نمیخواستم در صف بمانم، تا جایی که میتوانستم به سمت شمال تورنتو رفتم و یک ساختمان در زمینی به مساحت یک جریب پیدا کردم. خانهها به نظرم زیبا بودند، بنابراین چک را نوشتم. هر چند پولی در بانک نداشتم اما حدس زدم که میتوانم ۱۰ هزار دلار وام بگیرم و در نهایت پس از گران شدن خانه و فروش آن، پول زیادی به جیب بزنم. برنامه ما این بود که به مرور پول خانه را پرداخت کنیم. اوایل هم اوضاع خوب بود. اما چیزی که نمیدانستم این بود که نرخ بهره بخشی از قرارداد نیست. با خودم فکر کردم که از جایی وام میگیرم. اما نرخ بهره به ۲۳ درصد رسید و من اسیر این خانه شده بودم.»
او ادامه میدهد: «با خودم گفتم که خانه اول را بفروشم. اما به دلیل نرخ بالای بهره، بازار خوب نبود. با این وجود خانه اولم را با قیمتی در حدود ۱۳۰ هزار دلار فرختم. اما قیمت خانه دوم ۲۸۰ هزار دلار و مبلغ وام هم در حدود ۳۰ هزار دلار بود. پول زیادی برای گرفتن وام داشتم اما هیچ کس حاضر نبود وامی با بهره کمتر از ۲۲ درصد بدهد. چه کسی انقدر پول دارد؟ فقط سود آن در حدود ۵۰ هزار دلار میشود.»
دیو میگوید: «سه سال دوام آوردم و قسطها را پرداخت کردم. شبها هم کار میکردم تا پول را برسانم اما بالاخره فهمیدم که از پس قسطها برنمیآیم. این شد که مجبور شدم داستانی بسازم و بگویم من و همسرم در شرف جدایی هستیم و او میخواهد که مرا سرکیسه کند. با خودم فکر کردم که بانک نرخ بهره را به ۱۶ درصد کاهش میدهند و میتوانم از این موقعیت جان سالم به در ببرم. خوشبختانه آنها موافقت کردند. آن زمان احساس میکردم که دنیا بهشت شده است.»
او در پایان میگوید: «من به هر طریقی که بود ادامه دادم و همانطور که میبینید نجات پیدا کردم، اما باید بگویم من جزو معدود افرادی بودم که این شانس را داشتم. بسیاری از دوستانم پولهایشان را از دست دادند. توصیهام به مردم این است که خیلی احتیاط کنند و خودشان را خیلی در خطر نیندازند چرا که هیچ کس نمیداند فردا قرار است چه اتفاقی بیفتد. خدا را شکر که آن روزها دیگر تکرار نمیشود».