پدرام ناصح پدرام ناصح
داستان زندگیزندگی در کانادا

این سه آتش‌نشان فداکار؛ داستان‌هایی از فورت‌مک‌موری (متن کامل)

بهروز سامانی بهروز سامانی

زبانه‌های آتش در فورت‌مک‌موری هنوز به آسمان می‌رود. شهر، داغ‌تر از همیشه، در انتظار باران است. مردم در سراسر کانادا به صلیب سرخ کمک می‌کنند تا آتش زودتر خاموش شود و در خط مقدم این مبارزه، آتش‌نشانان فداکار کانادایی، شبانه‌روز در تلاشند تا جلوی گسترش آتش را بگیرند. هر چند همه این آتش‌نشانان، قهرمانان ملی به حساب می‌آیند اما در میان آنها به سراغ داستان سه آتش‌نشان فداکار رفته‌ایم که خانه، بچه‌ها و همسر باردار خود را رها کرده‌اند تا خانه‌های شهر را نجات دهند. این سه قهرمان تنها بخشی از ۵۰۰ نفر آتش‌نشان‌هایی هستند که دارند با فاجعه‌آمیزترین آتش‌سوزی تاریخ آلبرتا مبارزه می‌کنند.

این روزها روزهای نمایش شجاعت و فداکاری آتش‌نشان‌های کاناداست؛ زنان و مردانی که تلاش می‌کنند آتش‌سوزی فورت‌مک‌موری را خاموش کنند. کاپیتان نیک ودینتگتون از انجمن آتش‌نشانان فورت‌ مک‌موری می‌گوید: «البته ما هم در کل آدم‌هایی معمولی هستیم، اما تفاوت‌مان این است که وقتی در موقعیت‌های فوق‌العاده قرار می‌گیریم می‌توانیم کارهای فوق‌العاده انجام دهیم.» او ادامه می‌دهد: «اینجا خانه ماست، منطقه ماست و ما برای محافظت از آن و ساختن دوباره آن هر کاری می‌کنیم.»

اولین داستان، مربوط به مردی است که بالاخره توانست این یکشنبه، بعد از یک هفته بدون استراحت، دوش بگیرد و به عنوان غذا، استیک نوش‌جان کند. او در این هفته خانه‌های زیادی را نجات داد و البته شاهد آتش گرفتن خانه خودش بود.

وقتی که مارک استیونسون ۴۳ ساله به خیابان Abbottswood Dr (جایی که با همسر و دو فرزندش زندگی می‌کند) رسید، متوجه شد به فاصله تنها شش متر از خانه خودش، پرچین حیاط یکی از همسایه‌ها آتش گرفته است.

او به‌همراه دو همکارش خود را به گاراژ خانه رساند و اره برقی را برداشت تا حصار چوبی بین دو خانه را از جا بکند. استیونسون قصد داشت با این کار از سرایت بیشتر آتش جلوگیری کند. او سپس شیلنگ آتش‌نشانی را برداشت و به سمت شعله‌های آتش گرفت تا آن را خاموش کند.

وقتی فشار آب رو به کاهش گذاشت و معلوم شد آب چندانی در ماشین آتش‌نشانی باقی نمانده، استیونسون در تلاشی ناامیدانه برای نجات خانه خود و همسایه‌ها سعی کرد از شیلنگ آب باغچه‌ای در آن نزدیکی استفاده کند.

اما زبانه‌های آتش اندک اندک قوت بیشتری می‌گرفت و بر این گروه کوچک سه‌نفره غلبه پیدا می‌کرد و در همین هنگام فرمانده گروه به آنها دستور داد از آن منطقه خارج شوند. استیونسون درحالی‌که در کناره راه ورود اتومبیل به خانه‌اش ایستاده بود گوشی‌اش را درآورد و دکمه ضبط را فشار داد. ۱۰ ثانیه‌ فیلمی که آن لحظه گرفت آخرین خاطره خانه آنهاست؛ قبل از آنکه طعمه حریق شود.

او با صدایی اندک لرزان می‌گوید: «فرمانده‌ام نزدیکم آمد و پرسید حالم خوب است و من جواب دادم بله، چیزی که الان بهش احتیاج دارم کار است و کار هم به اندازه کافی داریم. پس برویم.»

آغاز یک شیفت ۲۳ ساعته

استیونسون بعد از آن به کارش ادامه داد و شیفت طاقت‌فرسای ۲۳ ساعته خود را به پایان رساند. به گفته ودینگتون او یکی از دست‌کم ۲۰ آتش‌نشانی است که خانه‌های خودشان را از دست دادند. آنها در تلاش بودند شعله‌های فاجعه‌آفرین آتش را از خانه همشهریان خود دور نگاه دارند.

استیونسون می‌گوید: «وقت نبود به آنچه از دست داده‌ام فکر کنم. خانه من از دست رفته بود و این واقعیت دلخراش را نمی‌شد عوض کرد. بودن در آنجا و ناراحت شدن هیچ سودی نداشت. وقت احساساتی شدن نبود. هنوز هم نیست. وقت آن بعدا می‌رسد.»

یکشنبه این هفته استیونسون به محله خودشان در Abasand برگشت و در میان باقیمانده‌های خانه‌اش به جستجو پرداخت. او با حیرت بسیار در بین خرابه‌ها قلک پسر چهار ساله‌اش را پیدا کرد که در آن جهنم سالم مانده بود.

برای آتش‌نشان تیا موراری تحمل‌ناپذیر بود که روز مادر را به جای بودن در کنار فرزندانش در نبرد با شعله‌های آتش بگذراند. او در حالی‌که اشک از چشمانش سرازیر بود می‌گوید: «به سختی می‌توانم با بچه‌ها حرف بزنم چون گریه می‌کنند. برایشان سخت است چون بقیه حداقل یکی از والدین‌شان را در کنار خود دارند، اما ما هر دو اینجاییم.» موراری و همسرش استفان، که به عنوان آتش‌نشان برای شرکت سانکور کار می‌کند، هر دو در حال حاضر در فورت‌ مک‌موری در نبرد با شعله‌های آتش هستند.

در روزی که شهر تخلیه شد، موراری ابتدا تصمیم گرفت پسرهایش مادوکس (۳ ساله) و بریجس (۱ ساله) را به ادمونتون ببرد، اما با وخیم شدن اوضاع به جای این کار آنها را مستقیم به یکی از ایستگاه‌های آتش‌نشانی در مرکز شهر برد. او بچه‌ها را پیش همکاران خود گذاشت و بلافاصله اعزام شد که آتش‌سوزی‌های اطراف را مهار و از ساختمان ایستگاه محافظت کند. این آتش‌نشان ۲۶ ساله و تکنیسین فوریت‌های پزشکی، با دوستان خانوادگی خود تماس گرفت و به آنها گفت بنزین تمام کرده و نیاز دارد کسی بیاید و بچه‌هایش را ببرد.

او می‌گوید: «دل آن را نداشتم که به آنها بگویم به‌خاطر کارم مجبورم بچه‌هایم را تنها بگذارم، برای دیگران درک این موضوع دشوار است، اما می‌دانستم جایشان امن خواهد بود. بچه‌هایم همه چیز من هستند اما در مورد شغل آتش‌نشانی مسأله فرق می‌کند.» موراری در روزهای پس از آن تا روزی ۲۰ ساعت را به نبرد با شعله‌های سوزان آتش گذراند.

دوستت دارم مادر

موراری معتقد است این کار ارزش این زحمات را دارد زیرا آتش‌نشان‌ها کار خود را در نجات دادن خانه‌ها عالی‌ انجام می‌دهند. او می‌گوید: «ما داریم پیروز می‌شویم و خانه‌ها و مناطق زیادی را نجات داده‌ایم. احساس خوبی دارم که اینجا هستم. احساس خیلی خوبی دارم.»

این مادر روز یکشنبه ویدئویی از پسرهایش در ساسکاچوان دریافت کرد؛ جایی که دوستان و اقوام از بچه‌ها مراقبت می‌کنند. در این قطعه فیلم کوتاه بچه‌ها با افتخار تی‌شرتی را نشان می‌هند که خودشان درست کرده‌اند و روی آن نوشته شده «دوستت دارم مادر».

هنگامی که شعله‌های آتش به ظاهر از همه طرف به شهر هجوم آورد، رندی هوگارت، آتش‌نشان ارشد و فرمانده موقت یک گروه آتش‌نشانی، پسر و همسرش را که نه‌ماهه باردار است به ادمونتون برد، تا همسرش در روزهای پایانی بارداریش نزدیک بیمارستان باشد.

هوگارت بعد از دو ساعت خواب، سخت‌ترین کار را انجام داد.

او با همسرش خداحافظی کرد و با آخرین سرعت ممکن ظرف چهار ساعت رانندگی خود را به شهری که در قلب صنعت نفت کانادا قرار دارد رساند تا به همکارانی که موقتاً جا گذاشته بود کمک کند.

احساس وظیفه در صف اول مهار آتش

او می‌گوید: «این احساس که در چند ساعت اول اینجا نبودم و شانه به شانه این آدم‌ها اینجا نایستاده بودم من را می‌کشد. آنها تمام شب را سخت کار کرده بودند.»

هوگارت که ۳۴ سال سن دارد می‌گوید: «از اینکه برادران و خواهرانم را اینجا رها می‌کردم و در کنار آنها نمی‌ایستادم احساس بسیار ناخوشایندی داشتم، اما این را هم می‌دانستم که مجبورم زنم و پسرم و بچه‌ توی راهم را به جایی امن برسانم. اولویت اصلیم آن بود.»

مادر بچه‌ها حال و روز خوبی دارد و رندی هوگارت هم خوشحال است که توانسته وظیفه‌اش را به بهترین وجه انجام دهد و در مدت چند روز، ده‌ها محله فورت‌مک‌موری را از خطر آتش‌سوزی و ویرانی نجات دهد.

هوگارت می‌توانست در روزهایی که نزدیک بود فرزند دومش به دنیا بیاید، عملیات مهار حریق را رها کند و به همراه همسرش در ادمونتون بماند. هیچ کس او را به خاطر این تصمیم سرزنش نمی‌کرد اما از سویی دیگر، دوستان و همکاران او، در خط مبارزه برای خاموش کردن آتش بودند و او هر لحظه احساس می‌کرد آنها را تنها گذاشته است.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
باز کردن چت
1
سلام به سایت آتش خوش آمدید
پرسشی دارید که من بتوانم پاسخ بدهم؟