پدرام ناصح پدرام ناصح
تورنتوداستان زندگی

بازی روزگار در بازی هاکی؛ حل معمای خانوادگی در عکس یادگاری با پیرمرد کارتن‌خواب

بهروز سامانی بهروز سامانی

پیرمرد چهار سال بود که بساط بی‌خانمانی خود را در کنار در ورودی مرکز ورزشی ایر کانادا پهن کرده بود، تا آن روز استثنایی فرا رسید.

یک زوج جوان که یک بلیت اضافی برای مسابقه هاکی داشتند تصمیم گرفتند آن را به این پیرمرد ببخشند. بعد هم با او عکس یادگاری گرفتند و در فیس‌بوک گذاشتند.

آنها فقط خواسته بودند دل پیرمرد را شاد کنند ولی نمی‌دانستند دارند با این کارشان به حل معمایی کمک می‌کنند که خانواده‌ای ۱۸۰۰ کیلومتر آن‌طرف‌تر شش سال است که نتوانسته‌اند حل کنند.

داستان چه بود؟

الوین مورفی به مدت چهار سال چند متر آن‌طرف‌تر از ورودی Air Canada Centre در خیابان زندگی می‌کرد اما هرگز داخل آن نشده بود. اما او بالاخره توانست پا به این ورزشگاه بگذارد؛ الوین از کف پیاده‌رو به صندلی‌های تماشای مسابقه رسیده بود. او توانست با کمک یک زوج خوش‌قلب و نیکوکار، برای اولین بار بازی تیم مپل لیفز را از نزدیک ببیند.

یک نیکوکاری ساده

داستان از این قرار است که این زوج نیکوکار یعنی میشله گینگریچ و نامزدش تد بریل‌هانت، بلیت‌های خود را ارتقا داده و دو صندلی در جایگاه ویژه برای خود رزرو کرده بودند. این زوج اهل واترلو، بلیت‌های قبلی‌شان را به مورفی بخشیدند؛ مردی که بیرون استادیوم در سرما نشسته بود.

مورفی می‌گوید: «این زوج از کنار من رد شدند و از من پرسیدند آیا می‌خواهم بازی هاکی را ببینم؟ من هم گفتم: البته، من هرگز بازی مپل لیفز را از نزدیک ندیده‌ام.»

عکس مشهور و خانواده شادمان

بعد از آن گینگریچ عکسی را که با مورفی گرفته بودند در صفحه‌ فیس‌بوک خود آپلود کرد تا هم یادآور این خاطره باشد و هم دیگران را برای انجام کارهای محبت‌آمیز و خیرخواهانه شبیه به این کار تشویق کند.

او می‌نویسد: «این کار باعث شد ما متوجه شویم که خیلی آسان می‌توان لبخند را به چهره‌ دیگران نشاند. می‌توان برای دیگران فرصت تجربه‌ای را فراهم کرد که هیچ‌وقت نداشته اند و می‌توان یک مرد محترم را در یک شب سرد از تنهایی درآورد.»

این عکس در فیس‌بوک بیش از ۴۰ هزار لایک گرفت. بعد از چند هزار بار به اشتراک گذاشتن، همان عکس بی‌کیفیتی که با گوشی گرفته شده بود روی صفحه‌ کامپیوتر ویکتور بودرو ظاهر شد؛ ۱۸۰۰ کیلومتر دورتر در پورت هاوکسبری در نوا اسکوشیا.

مرد جوان ۳۱ ساله دوباره به عکس نگاه کرد. آیا این عموی گمشده‌ او نبود؟ نه امکان نداشت. عموی او شش سال پیش گم شده بود و خانواده فکر می‌کردند که او مرده است.

عموی خانواده پیدا می‌شود

بودرو می‌گوید: «ناگهان عکسی از او دیدم. عمویم ریش گذاشته بود. او قبلا هیچ‌وقت ریش نداشت، اما من از چشم‌هایش شناختم‌ش.»

بودرو به یاد می‌آورد که مورفی در اواسط ۲۰۱۰ نوا اسکوشیا را ترک کرده بود. اعضای خانواده به پلیس و نهادهای اجتماعی اطلاع دادند، اما نتوانستند خبری از او بگیرند. حالا پیدا شدن او اطرافیانش را غرق شادی کرده است و آنها با دانستن اینکه او هنوز زنده است احساس آرامش می‌کنند.

بودرو می‌گوید: «دوست دارم دستش را بفشارم، او را در آغوش بگیرم و بگویم از اینکه پیدایش کرده‌ام خوشحالم. دلم می‌خواهد او را به دخترم معرفی کنم و از او بخواهم به خانه‌اش برگردد.»

مورفی چه می‌گوید؟

در حالی‌که به نظر می‌رسد این عکس به پیدا شدن او منجر شده باشد، مورفی ادعا می‌کند که او اصلا گم نشده است: «من آنجا آدم مشهوری شده بودم ولی دوست نداشتم کسی من را بشناسد. من ویکتور را خیلی دوست دارم، او بچه‌ خوبی است، اما اینجا (در تورنتو) من آدم ناشناسی هستم. اما آنجا در خانه‌ام این طور نیست. آنجا مرا می‌شناسند.»

تورنتو به او این امکان را داده است که با همه نوع آدمی ملاقات کند، در حالی‌که خانه‌ سابقش در یک شهر ساحلی کوچک و با حال و هوایی روستایی قرار داشت. مورفی می‌گوید شهر زادگاهش جایی است که «همه همدیگر و پدربزرگ همدیگر را می‌شناسند». اما با این وجود او هنوز اقوامش را دوست دارد، هرچند آنها زندگی خانه بدوشی او را درک نکنند. او می‌گوید: «آنها همیشه می‌خواهند به من کمک کنند. آنها با آن سبک زندگی راحت‌ند که خانه و ماشین داشته باشند. اما من خارج از آن چارچوب زندگی می‌کنم.»

مورفی اگرچه ممکن است بی‌خانمان باشد، اما می‌گوید که به هیچ عنوان تیره‌بخت نیست.

او این‌طور توضیح می‌دهد: «نمی‌توانم بگویم همه چیز همیشه روبه‌راه است، اما برای دیگران هم همه چیز بی‌نقص نیست. الان من هیچ کجایم درد نمی‌کند، گرسنه نیستم، از سرما نمی‌لرزم و از زندگیم راضیم.»

تورنتو خانه‌ اوست؛ دست‌کم در حال حاضر. مورفی تصمیم دارد سال آینده مسافرتی به اتاوا داشته باشد. او به این زودی‌ها آن شب خوب را فراموش نخواهد کرد، زمانی که برد سه بر یک لیفز در برابر کارولینا هوریکانس را از نزدیک تماشا کرد، از یک جایگاه درجه دو درست بالای میدان بازی.

او می‌گوید: «اگر این کار به من، به میشله، تد یا حتی به لیفز کمک می‌کند، پس کار خوبی است. ممکن است که این کار باعث شود یک نفر دیگر هم همین کار را بکند و کسی را با خود به دیدن یک بازی ببرد.»

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
باز کردن چت
1
سلام به سایت آتش خوش آمدید
پرسشی دارید که من بتوانم پاسخ بدهم؟