پدرام ناصح پدرام ناصح
داستان زندگیروز های زندگیزندگی در کاناداسبک زندگیکار و زندگی در مهاجرت

جشن‌ شب کریسمس به روایت نخستین مهاجران اوکراینی به کانادا

اوکراینی‌های کانادا سنت‌های قدیمی و جالب شب کریسمس خود را حفظ کرده‌اند آنها هم دورهم جمع می‌شوند و غذاهای خوشمزه می‌خورند

بهروز سامانی بهروز سامانی

مهاجرانی که از کشورهای مختلف به کانادا آمده‌اند سعی کرده‌اند طی نسل‌ها آداب و سنت‌های خود را حفظ کنند و به نسل‌های بعد انتقال دهند.

اوکراینی‌های کانادا هم از همان زمانی که به کانادا مهاجرت کردند کوشیده‌اند که سنت‌های خود را حفظ کنند.

استلا بارو در سن ۸۰ سالگی در شهر مونت آلبرت انتاریو زندگی می‌کند. او از روزهای کودکی خود در کانادا و تلاش پدر بزرگ و مادر بزرگش برای حفظ سنت‌های اوکرانی می‌گوید.

ششم ژانویه، شب کریسمس اوکراینی، زمان مقدس و مورد احترامی به شمار می‌آید. هر سال به یاد خاطرات این شب که گرامیداشت میلاد حضرت مسیح است می‌افتم و به این فکر می‌کنم که ما در آن سال‌های دور چگونه این شب را جشن می‌گرفتیم. من متولد ۱۹۳۸ هستم و اولین خاطراتی که از این مراسم به یاد می‌آورم به چهار یا پنج سالگی‌ام بر می‌گردد. ما در مزرعه‌ای در مناطق روستایی McIntyre، در Port Arthur انتاریو که حالا Thunder Bay نامیده می‌شود، زندگی می‌کردیم.

من، مادر، برادرم هری و خواهرم آنجلا همیشه این شب را در مزرعه‌ی پدربزرگ مادری‌ام می‌گذراندیم. به هیچ وجه به یاد نمی‌آورم که در تمامی آن سال‌ها در خانه‌ی پدربزرگم خبری از درخت کریسمس بوده باشد یا هدیه‌ای رد و بدل کرده باشیم؛ ما خِرَد را جشن می‌گرفتیم و پیش‌بندهای رنگارنگ کوک ضربدری، بلوزها، دامن‌ها و پیراهن‌هایمان را با افتخار می‌پوشیدیم.

بابا و گیدو (مامان‌بزرگ و بابابزرگ) البته حالا از دنیا رفته‌اند و آن مزرعه‌ی قدیمی به یک زمین گلف تبدیل شده است. با اینحال، آن شب‌های کریسمس هنوز به روشنی هرچه تمام‌تر در ذهن من حک شده‌اند. می‌توانم به وضوح آشپزخانه‌ی بابا را ببینم و دماغم برای حس کردن عطر خوش‌آیند غذاهای سنتی محبوبی که بر روی یک اجاق گاز خیلی بزرگ پخته می‌شد، منقبض می‌شود.

محصولات مزرعه در غذاهایی همچون هولوپچی (حلقه‌های کلم‌برگ)،‌ پروگیس، بورش (سوپ چغندر)، ساورکرات و کوباسای خانگی، پیدپنکی (قارچ خودروی سرخ‌شده با سس گوشت)،‌ هشکه (قلم ژلاتینی خوک)، ترشی تخم مرغ، و برای دسر، کوتیا (گندم، عسل و دانه‌ی خشخاش آب‌پز)، نالسینکی (مخلوط پنیر لور پیچیده شده در پنکیک کرپ) و خروستیکی (نان شیرینی‌های سرخ شده در روغن) استفاده می‌شد. بعضی از این ۱۲ غذای بدون گوشت، از خیلی قبل آماده و در جایی خنک نگهداری می‌شد. این ۱۲ غذا نماینده‌ی حواریون عیسی مسیح بودند.

غذای شب کریسمس، معروف به شام مقدس مهم بود. همه چیز باید کامل و بی‌نقص انجام می‌شد.

هنگامی که بابا با جدیت قابلمه‌ها و ماهیتابه‌های مختلف را روی اجاق قرار می‌داد و درپوش‌های آن‌ها را بر می‌داشت، ابری از بخار به هوا برمی‌خاست. او به این طرف و آن طرف می‌رفت و ظرف‌های سفالی را می‌چید، کاسه‌ها و بشقاب‌ها و لیوان‌ها و قاشق و چنگال‌ها را می‌آورد و روی یک میز چوبی دراز با پوششی از پارچه‌ی سفید می‌گذاشت. شمع‌های خانگی درست شده از چربی حیوانی، زینت‌بخش دو سوی میز بود. یک چراغ نفتی در عالی‌ترین جایگاه‌، یعنی وسط میز قرار می‌گرفت.

آشپزخانه، محل دور هم جمع شدن خانواده‌ها در شب کریسمس

آشپزخانه‌ به طور سنتی در اروپا بزرگترین اتاق خانه‌ی کشاورزان بود و به عنوان محل اصلی گردهمایی اعضای خانواده عمل می‌کرد و همه‌ی معاشرت‌ها در آنجا شکل می‌گرفت.

موقع شام همه دور میز جمع می‌شدند و در زمان‌هایی مثل عید، یک صندلی خالی و کاسه‌ و بشقاب اضافی به یاد درگذشتگان روی میز قرار داده می‌شد و یک جای اضافه‌ی دیگر نیز برای مهمانان ناخوانده در نظر گرفته می‌شد.

هیچکس نباید در هنگام کریسمس تنها می‌ماند، بنابراین مقدم غریبه‌ها همیشه گرامی بود.

نزدیک به موقع شام مهمان‌ها از راه می‌رسیدند و سرخوش از حال و هوای فصل، به خواندن سرودهای کریسمسی اوکراینی می‌پرداختند. دوستان، بستگان و همسایه‌ها در تمام طول شب می‌آمدند و می‌رفتند. هر گروه جدیدی که از راه می‌رسید، با خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های تازه پذیرایی می‌شد.

مقداری علف خشک و نرم، به دقت در برآمدگی‌های زیر میز قرار داده می‌شد، تا سمبلی از آخور باشد.

آجیل‌ها بر روی این علوفه ریخته می‌شد. من و خواهر و برادرهایم، به اتفاق بچه‌های مهمان‌ها، در میان این علوفه‌ی خوش‌بو بازی می‌کردیم و دنبال آن دانه‌های خوشمزه می‌گشتیم تا اینکه همان‌ پایین میز به خواب می‌رفتیم.

بعد از آنکه آخرین مهمان می‌رفت، بابا و گیدو که به معاشرت‌ کردن‌های طولانی و مفصل عادت نداشتند، سرانجام خستگی از تن به در می‌کردند؛ خرسند از آنکه مهمانی آبرومندانه‌ای به احترام میلاد مقدس حضرت مسیح برگزار کرده‌اند.

سنت‌ها در طول سالیان تکامل پیدا می‌کنند، اما برخی از آن‌ها نیز به طور کامل از میان می‌روند. با از دنیا رفتن اعضای سالمند خانواده‌ها، افراد اندکی باقی می‌مانند که به عنوان معلم بتوانند آداب و رسومی را که بخش مهمی از میراث فرهنگی ما است را حفظ کنند.

انتقال این آداب و رسوم به نسل‌ بعدی نشان‌ دهنده‌ی احترام و افتخار ماست و حسی از هویت به ما می‌دهد.

من به ریشه‌های اوکراینی خودم افتخار می‌کنم و قدرشناس این هستم که آداب و رسوم فرهنگی‌ از نسل‌های قبلی به ما انتقال پیدا کرده بود.

من برای این خاطرات از خانواده، دوستان، بابا و گیدو ارزش قائل هستم.

نویسنده: استلا بارو، مونت آلبرت، انتاریو

شماره ۱۷۴ هفته‌نامه آتش را از اینجا دانلود کنید

Atash-Issue-174-For-Web-Page-2

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
باز کردن چت
1
سلام به سایت آتش خوش آمدید
پرسشی دارید که من بتوانم پاسخ بدهم؟