داستان زندگیزندگی در کاناداکار و زندگی در مهاجرتمهاجرتمهاجرت به کانادا

روایت‌های کریسمسی خانم قاضی مهاجر در کانادا

خانم قاضی عالیرتبه کانادایی که پدری پاکستانی و مادری فنلاندی دارد از نخستین تجربه‌های خود از کریسمس در کانادا می‌گوید

جاسمین اکبرعلی قاضی دیوان عالی و خواهرش در کانادا متولد شده‌اند، ولی پدر و مادر آن‌ها از کشورهای پاکستان و فنلاند به کانادا مهاجرت کرده بودند و در این کشور با یکدیگر آشنا شدند و ازدواج کردند. برای آنها جشن کریسمس یکی از اصلی‌ترین مراسم در طول سال بود و حالا بعد از گذشت سال‌ها هنوز آن‌ها کریسمس را کنار هم جشن می‌گیرند. در این مطلب جاسمین از خاطرات دوران کودکی، جشن‌های کریسمس در کانادا و کشور پدری‌اش، پاکستان می‌گوید.

من فرزند دو مهاجر هستم. پدر پاکستانی‌ام یک مسلمان عمدتا غیر مذهبی است، که در ۲۹ سالگی به کانادا آمده است و در یک قرار ملاقات بدون آشنایی قبلی در تورنتو، با مادر فنلاندی‌ام آشنا شد. مادرم که به عنوان یک عضو کلیسای لوتری غسل تعمید داده شده است، در هنگام تولد من خود را صرفا یک فرد معنویت‌گرا می‌دانست. پدر و مادر من هزاران کیلومتر دور از خانواده‌ها و فرهنگ‌هایشان، در حالی که فرهنگ یا مذهب یکسانی هم نداشتند در یکی از محله‌های اطراف تورنتو خانواده‌ای با سنت‌های نوین را تشکیل دادند.

تعطیلات کانادایی برای پدر و مادرم تازگی داشت. عید سپاسگذاری و هالووین، گرچه در سرزمین‌های مادری آنها جشن گرفته نمی‌شد، اما سر در آوردن از آنها کار نسبتا ساده‌ای بود. عید پاک مشکل‌تر بود. پدرم چیزی از سنت‌های عید پاک نمی‌دانست و آنچه هم که مادرم به خاطر می‌آورد، بیشتر جنبه‌ی مذهبی داشت و با کارهایی که بچه‌های کانادایی ظاهرا انجام می‌دادند از زمین تا آسمان فرق می‌کرد.

تلاش برای داشتن سبک زندگی و تجربه کانادایی

آن‌ها تلاش کردند که در خانواده‌ی غیرمذهبی‌مان، برای ما تجربه‌هایی کانادایی فراهم کنند. ما تخم‌مرغ‌ها را تزئین می‌کردیم، به شکار تخم‌مرغ‌های عید پاک می‌رفتیم و شکلات می‌خوردیم.

من تازه در دوره‌ی ۲۰ سالگی‌ام فهمیدم که بقیه‌ی بچه‌ها دنبال تخم‌مرغ‌های شکلاتی می‌گشتند. ما همیشه دنبال تخم‌مرغ‌های تزیین‌شده‌ی آب‌پز می‌گشتیم و دانستن اینکه باید آنها را برای صبحانه بخوریم، از لذت شکار آن‌ها کم می‌کرد. وقتی که پوست‌شان برداشته می‌شد، چندان اشتهاآور نبودند.

درباره کریسمس باید بگویم که پدر و مادرم تا سال‌ها آن را جشن نمی‌گرفتند. فقط موقعی که من چهار سالم شد و شروع به پرسیدن بعضی سوال‌ها کردم، کریسمس در خانه‌ی ما به یک جشن تبدیل شد.

کریسمس برای ما یک سرگرمی غیرمذهبی بود. من و خواهر کوچکترم در یک مرکز خرید به دیدن سانتا می‌رفتیم. درخت هم تزیین می‌کردیم. تقویم دیواری ظهور مجدد حضرت مسیح را باز می‌کردیم و روزهای باقیمانده را تا صبح کریسمس می‌شمردیم. مادرم غذا درست می‌کرد و نان می‌پخت. بعضی از غذاهایش مثل خوراک شلغم، حاضری‌‌هایی به یادگار مانده‌ از دوران کودکی خودش بود و ما هیچ علاقه‌ای به آن‌ها نداشتیم؛ ولی بعضی‌های دیگر مثل مایه‌ی برنج خوشمزه‌اش، با گذشت سالیان به یکی از سنت‌های خانواده ما تبدیل شد.

خاطراتی از گذراندن روزهای طولانی کریسمس به چمباتمه زدن و خواندن جدیدترین کتاب سانتا، امتحان کردن لباس‌های نو و بازی کردن با اسباب‌بازی‌های جدید برایم باقی مانده است. وقتی که آسمان تاریک می‌شد، من و خواهرم در آشپزخانه کمک می‌کردیم. میز اتاق ناهارخوری را که در مواقع عادی به ندرت روی آن غذا می‌خوردیم، می‌چیدیم و روی آن غذاهای خوب و ظروف نقره‌ای تجملاتی‌ که باید با دست شسته می‌شد، قرار می‌دادیم. آب‌ میوه‌هایمان را در گیلاس‌های شراب می‌نوشیدیم و زیر نور شمع غذا می‌خوردیم. زمانی که نان گرد، سفید رنگ و کوچک را به درون گیلاس شراب می‌زدم و می‌خوردم، احساس شادمانی می‌کردم.

کریسمس همیشه یک چیز کم داشت

ولی یک چیز در کریسمس‌های ما کم بود: اقوام و فامیل‌هایمان بسیار از ما دور بودند و به همین خاطر شام کریسمس ما همیشه تنها با حضور پدرم، مادرم، من و خواهرم برگزار می‌شد. البته به جز یک سال که من ۱۲ سال سن داشتم. پدر و مادرم در آن سال تصمیم گرفتند که ما را به مسافرت ببرند. قرار شد برای کریسمس به لاهور برویم.

من و خواهرم نگران بودیم که چطور می‌توانیم در پاکستان عید را جشن بگیریم، ولی لزومی نداشت که نگران باشیم.

در خانه‌ی عمویم یکی از قشنگ‌ترین کریسمس‌های دوران کودکی‌ام را جشن گرفتیم. ما یک سری تزئینات خانگی را که شامل یک حلقه‌ی ساخته شده از پاپ‌کورن می‌شد، روی یک بوته آویزان کردیم.

عمه‌های پاکستانی‌ام با کمک مادرم شام کریسمس را آماده می‌کردند. دقیقا مطابق با آداب و رسوم خودمان نبود، ولی برای کسی هم اهمیت نداشت.

من و خواهرم و عموزاده‌ها و عمه‌زاده‌ها هدیه‌های سانتا را باز کردیم و روزمان را به بازی کردن و خندیدن و پیچیدن به دست و پای بزرگترها گذراندیم.

خانواده‌ی مسلمان ما سخت مشغول بود تا کریسمسی مطابق با آداب و رسوم برای ما فراهم کند و گرچه همه چیز اندکی عجیب بود، اما شگفت‌انگیز هم بود.

سال بعد از شنیدن این خبر خوشحال شدیم که عموزاده‌هایمان، عموها و عمه‌ها را راضی کرده بودند که بدون ما هم کریسمس را جشن بگیرند.

حال و هوای کریسمس بعد از گذشت حدود بیست سال

امروز من در حال نزدیک شدن به ۴۰ سالگی هستم. کریسمس سال پیش ما باز هم شام در خانه‌ی والدینم بودیم.

وقتی که به دور و بر خودم نگاه کردم، از اینکه در طی این سال‌ها کریسمس ۴ نفره‌ خودمان را به کریسمس ۲۰ نفره تبدیل کرده‌ایم، شگفت‌زده شدم. من و خواهرم به همراه شوهرهای خودمان و فرزندانمان آنجا بودیم. یکی از عموزاده‌هایمان که به تازگی از پاکستان آمده است، با همسر و دو فرزندش آمده بودند.

خانواده‌ی شوهر من نیز مهمان ما بودند. تنوع فرهنگی ما حالا شامل مجموعه‌ای از فرهنگ‌های انگلیسی، ایتالیایی، کانادایی-فرانسوی، بومی، نیوفاندلندی، یهودی و چینی است.

هرکدام از ما سنت‌ها، آداب و رسوم خود را به همراه می‌آورند. خوراک شلغم مادرم حالا پاتی سیب‌زمینی پاکستانی را بر روی میز در کنار خود می‌بیند، در حالیکه نان‌شیرینی‌های دانمارکی کریسمس با کلوچه‌های انگلیسی برای یافتن جایی در بشقاب‌های دسر مبارزه می‌کنند. غذا به سبک اغذیه فروشی‌ها سرو می‌شود.

هنگامی که به گذشته فکر می‌کنم، به یاد می‌آورم که شب‌های کریسمس چقدر میز خانه‌مان خلوت بود و فقط خانواد‌ه‌ی چهار نفره‌ی ما بود که شب کریسمس را در خانه جشن می‌گرفت. ولی حالا خانواده‌ی بیست نفره ما از فرهنگ‌های مختلف شب کریسمس دور هم جمع می‌شوند و همه‌چیز فرق کرده است.

بچه‌های ما دیگر تنها نیستند و سال نو را کنار هم جشن می‌گیرند.

مهاجران تغییر می‌کنند و توسط کشورهای میزبان‌شان نیز تغییر داده می‌شوند.

فکر می‌کنم در مورد جشن‌های کریسمس نیز بتوان همین مطلب را عنوان کرد. آغوش سنت‌های کانادایی به روی آنچه از سوی تازه‌واردان آورده می‌شود باز است و آن‌ها نیز به نوبه‌ی خود، آداب و رسوم کانادایی را به جشن‌های خود اضافه می‌کنند.

کریسمس امسال، یک بار دیگر خانه‌ی والدینم برگزار می‌شود.

جاسمین اکبرعلی
جاسمین اکبرعلی

همین صحنه در خانه‌های بسیار دیگری نیز در سراسر این کشور چهل‌ تکه از نظر فرهنگی به نمایش در خواهد آمد و دیگران نیز کریسمسی را جشن خواهند گرفت که به یک اندازه سنتی و خارجی است؛‌ کریسمسی کاملا کانادایی.

درباره نویسنده:

جاسمین اکبرعلی، قاضی دیوان عالی، اولین زن مهاجر از کشورهای جنوبی آسیاست که توانسته در کانادا قاضی دادگاه‌های استانی شود. جاسمین قبل از قاضی شدن یک وکیل موفق بود که در پرونده‌های مختلف زیادی پیروز شده بود.

شماره ۱۷۳ هفته‌نامه آتش را از اینجا دانلود کنید

Atash-Issue-173-For-Web-Page-2

 

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
باز کردن چت
1
سلام به سایت آتش خوش آمدید
پرسشی دارید که من بتوانم پاسخ بدهم؟