پدرام ناصح پدرام ناصح
حوادث

شلیک از تفنگ دوست؛ چطور یک بومی ۱۹ ساله کانادایی زوجی را که دوست او بودند کشت؟

بهروز سامانی بهروز سامانی

هنوز هیچ کس نمی‌داند آن روزی که ادوارد با تفنگ خود به سوی زوجی که دوست او بودند شلیک کرد دقیقا در سر او چه می‌گذشته است؛ دوستانی قدیمی که تنها با فاصله یک خیابان از هم زندگی می‌کردند، در مجتمع بومیان کانادایی ماهی سفید در آلبرتا.

جنازه این زن و شوهر ۱۹ و ۱۷ ساله که قرار بود تا مدتی بعد زندگی مستقل خود را شروع کنند ۴۸ ساعت پس از آن پیدا شد که آنها ناپدید شدند.

۱۰ روز بعد نزدیک‌ترین دوست آنان بازداشت شد و به قتل این زوج جوان اعتراف کرد. باید منتظر ۱۹ سپتامبر ماند تا شاید در جلسه بعدی دادگاه جزئیات بیشتری اعلام شود.

کوری گری و دیلان لباکان با هم آینده‌ای رویایی را ترسیم کرده بودند. هر دو می‌خواستند زندگی خارج از آلبرتای شمالی را تجربه کنند و آینده‌ای همراه با دانشگاه و شغل خوب داشته باشند. این آرزویی بود که زن و شوهر ۱۹ و ۱۷ ساله هیچ‌گاه به آن نرسیدند. شلیک یک دوست، دست هر دو را از دنیا و آرزوهایی که در آن داشتند کوتاه کرد.

پایان روزهای عاشقی

آنهایی که این دو را خوب می‌شناختند، می‌گویند «کوری گری» و «دیلان لباکان» جدایی‌ناپذیر بودند. هر چند وقتی جسدهایشان چند روز پیش پیدا شد، چندین کیلومتر از ‌هم فاصله داشتند. هر دو نفر به ضرب گلوله کشته شده بودند.

جسد دیلان در یک چاه نفت واقع در ۱۲ کیلومتری کاروانی در Whitefish Lake First Nation پیدا شد؛ جایی که این زوج به همراه والدینشان در آن زندگی می‌کردند. افراد محل، جسد کوری را نیز روز بعد در چاه نفت دیگری پیدا کردند.

پلیس کانادا پس از دستگیری متهم این جنایت، هنوز در خصوص هر دو قتل تحقیق می‌کند و هر دو خانواده برای تمام رویاهای نوجوانانشان که هرگز به حقیقت نخواهد پیوست عزاداری می‌کنند.

لوییس گری می‌گوید که دخترش خجالتی و آرام بود: «وقتی کوری صحبت می‌کرد همیشه از او می‌خواستیم حرفش را تکرار کند. زیرا صدای بسیار آهسته‌ای داشت».

لئو لباکان هم می‌گوید پسرش همیشه از نزاع دوری می‌کرد: «او هرگز به هیچ کس و هیچ چیز آسیبی نمی‌رساند. آنقدر مهربان بود که اگر می‌دید نیاز به کمک دارید، حتما به شما کمک می‌کرد».

هر دو پدر می‌گویند که این زوج نوجوان به هر دو خانواده نزدیک بودند. آنها هرگز لب به مشروبات الکلی یا مواد مخدر نزدند.

لوئیس گری می‌گوید: «اخیرا نامه‌ای که دیلان برای کوری نوشته بود را خواندم. دو صفحه کاغذ که پشت و روی آنها از کلمات دیلان سیاه شده بود». به گفته‌ی وی، دخترش این نامه را همیشه به همراه داشت.

شروع یک زندگی جدید بیرون از آلبرتا

لئو پدر لباکان می‌گوید: «آنها جدایی‌ناپذیر بودند. آماده بودند که از اینجا بروند و زندگی دیگری را با درسی که خوانده بودند شروع کنند. اتفاقی که دیگر نخواهد افتاد».

لباکان می‌گوید: «زیبا بود. دیلان واقعا از اینکه کوری از کلاس دوازدهم فارغ‌التحصیل شد، خوشحال بود. برنامه‌ی آنها این بود: اتمام مدرسه، رفتن و شروع کردن زندگی مشترک. زمانی که دیلان از کلاس دوازدهم فارغ‌التحصیل شد، چشمان کوری از خوشحالی برق می‌زد».

هر دوی آنها خانواده‌ای پر جمعیت و صمیمی داشتند. کوری گری ۱۹ ساله بود و در خانواده‌ای ۹ نفره زندگی می‌کرد. برادرش لکس لوئیس‌گری در روز کریسمس سال ۲۰۱۳ بر اثر ضربه‌های مداوم به قتل رسید.

دیلان لباکان ۱۷ ساله بود و پنج خواهر و برادر داشت.

این زوج نوجوان اخیرا بچه گربه‌ای خریده بودند و نامش را دراگون گذاشتند. لئو کباکان با خنده می‌گوید: «می‌گفتند دراگون بچه شان است».

اسباب‌کشی هفته بعد؛ اتفاقی که هرگز نیفتاد

هر دوی آنها در Northern Lakes College در Slave Lake پذیرفته شدند. دیلان تصمیم داشت مهندسی قدرت بخواند و کوری قصد داشت در رشته‌ی تحصیلی مربوط به مقطع پیش دبستانی مشغول به تحصیل شود.

پدر لباکان می‌گوید: «آنها آپارتمان بسیار زیبایی در نزدیکی دانشگاه پیدا کرده بودند. اماچون می‌خواستند گربه‌شان را نیز همراه خود ببرند، آن آپارتمان را نخواستند. بنابراین آپارتمان دیگری پیدا کردند».

آنها پول پیش را پرداخت کرده بودند و کمی ظرف و ماهیتابه و قابلمه خریده بودند. آنها یک هفته قبل از رفتن به خانه جدید، کشته شدند.

آخرین خداحافظی با زوج عاشق

لوئیس گری آخرین بار دخترش را صبح روز حادثه دید؛ زمانی که همراه با دوست پسرش از کمپی که همراه با چند خانواده‌ی دیگر جمعه شب را در آنجا گذرانیده بودند، بیرون آمدند. او می‌گوید: «همه چیز عادی بود.»

آنها تا کاروان رانندگی کردند؛ جایی که با لئو لباکان و همسرش بکی در آنجا زندگی می‌کردند.

لئو لباکان می‌گوید: «دیلان از اینکه به خانه برمی‌گشت خوشحال بود. حدس می‌زنم شب قبل نتوانسته بود در چادر خوب بخوابد».

او و همسرش تصمیم گرفتند که آن روز عصر به Wabiskaw بروند که در فاصله‌ی ۱۹۰ کیلومتری از آنها بود. آنها حدودا ساعت ۴:۳۰ بعد از ظهر از کوری و دیلان خداحافظی کردند.

لئو لباکان می‌گوید: «همه چیز طبیعی بود؛ یک روز معمولی دیگر در خانه. همسرم همراه با بچه‌ها به مغازه رفت تا برایشان خوراکی بگیرد».

فاجعه شروع می‌شود

چند ساعت بعد، بین ساعت هفت تا هشت عصر، یکی از پسرعموها، دیلان را دید که بی‌هوش بیرون از کاروان روی زمین افتاده است. او به طرف پایین جاده دوید تا با ۹۱۱ تماس بگیرد. وقتی بعد از ۱۵ تا ۲۰ دقیقه بازگشت، دیلان رفته بود. اثری از کوری گری نبود.

لوئیس گری می‌گوید که همسرش نینا ساعت ۱۰ آن شب پیامی از طرف مادر دیلان دریافت کرد.

آن شب خانواده‌ی گری به سمت خانه بازگشتند و خانواده و دوستان به دنبال دو نوجوان گم شده می‌گشتند.

لئو لباکان می‌گوید: «فورا با پلیس تماس گرفتیم. شب اول هیچ اثری از آنها دیده نشد. آنها سگی به حیاط ما آوردند، اما در حدود ۲۰ دقیقه بعد آنها به خانه رفتند و گفتند اگر تا ۲۴ ساعت دیگر خبری نشد با آنها تماس بگیریم. اشتباه است. اشتباه است. پسرم و دوست دخترش آن زمان مرده بودند. دقیقا همان زمانی که آنها به ما گفتند ۲۴ ساعت صبر کنیم و بعد گم شدن آنها را اطلاع دهیم».

بچه‌ها پیدا می‌شوند

پلیس‌ شهر High Prairie روز یکشنبه (فردای روزی که کشته شدند) نام این دو نوجوان را در لیست گم‌شده‌ها قرار داد. همسایه‌ها دیلان را روز دوشنبه و کوری را فردای آن روز پیدا کردند. لئو لباکان می‌گوید: «جایی که زندگی می‌کنم خوب و آرام است. اینجا همه هم را می‌شناسند. اگر خودرویی از بیرون می‌آمد، همه بلافاصله متوجه می‌شدیم. محله‌ی آرامی داریم. به همین خاطر است که آن را برای زندگی انتخاب کرده‌ایم».

هر دو خانواده از تمام افرادی که برای جستجوی نوجوان‌هایشان به آنها کمک کردند، سپاسگزاری کردند. لوئیس گری می‌گوید: «فقط می‌خواهم تشکر کنم. دقیقا صدها نفر از اطراف برای کمک به ما آمدند و  مشغول جستجو  شدند».

لوئیس بغضش ترکید و ادامه داد: « بدون کمک مردم غیرممکن بود که بتوانیم به این سرعت آنها را پیدا کنیم».

لئو لباکان نیز از همه تشکر کرد: «داوطلبان آمدند. هم‌محله ای‌ها کمک کردند. هیچ کدامشان تسلیم نشدند. می‌خواهم از تک تک افرادی که به ما کمک کردند تشکر کنم. اگر آنها نبودند، شاید هنوز هم مشغول پیدا کردن بچه‌ها بودیم».

قاتل، یک دوست قدیمی و مطمئن است

ادوارد دوین، چند روز بعد از پیدا شدن جسدها دستگیر شد. او متهم به قتل درجه دوم است و اعتراف کرده که این دو جوان را به قتل رسانده است. هر چند دادگاه او ۱۹ سپتامبر برگزار می‌شود اما دوستانش می‌گویند احتمالا انگیزه او، حسادت به دیلان لباکان بوده است. آنها با هم بزرگ شده بودند و دوستان صمیمی هم بودند. مادر دیلان می‌گوید: «ادوارد در دادگاه حتی به ما نگاه هم نکرد. حتی خانواده او هم به ما نگاه نکردند و به ما دلداری ندادند. او دوست پسر ما بود. ما به او اعتماد داشتیم.»

پلیس می‌گوید بعید به نظر می‌رسد این کشتار اتفاقی بوده باشد و البته بعید است شخص دیگری در آن دخالت داشته باشد. باید منتظر شد و دید آیا در ۱۹ سپتامبر، این متهم توضیح بیشتری درباره انگیزه خود می‌دهد؟ سوال دیگری که وجود دارد این است که او چگونه آن دو را به قتل رسانده است.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
باز کردن چت
1
سلام به سایت آتش خوش آمدید
پرسشی دارید که من بتوانم پاسخ بدهم؟