پدرام ناصح پدرام ناصح
داستان زندگی

مادر فداکاری که پاهایش را بخشید تا فرزندانش را نجات دهد

بهروز سامانی بهروز سامانی

زمانی که درخت ۱۰ متری از جا کنده شد و داشت روی سه دختربچه جسیکا دیکس می‌افتاد، او فقط به یک چیز فکر می‌کرد؛ باید جان بچه‌ها را نجات می‌داد بی آنکه لحظه‌ای فکر کند این کار چه آسیبی به او می‌زند. جسیکا مانع شد که درخت روی بچه‌ها بیفتد و حالا باید بزرگ شدن آنها را از روی ویلچر تماشا کند. این داستان یک فداکاری تمام‌عیار است؛ از دست رفتن سلامتی به قیمت سالم ماندن فرزندان.

جسیکا دیکس وقتی که صدای شکستن درخت را شنید فهمید که بچه‌هایش در خطر هستند. او بلافاصله و به سرعت به سمت چادری دوید که بچه‌هایش در آن بازی می‌کردند. جسیکا با درختی ۱۰ متری که در حال سقوط بر روی آنها بود کورس گذاشت.

دیکس که ۲۷ سال دارد می‌گوید: «یادم می‌آید که به طرف چادر می‌دویدم و بعد آن اتفاق افتاد؛ همه جا سفید شد؛ درخت رویم افتاد و خردم کرد.»

او با خانواده‌اش از جمله سه دختر شش ساله، چهار ساله و ۱۰ ماهه، روز سوم جولای برای سفری تفریحی به پارک استانی  Lawrence Lake در دو ساعتی شمال ادمونتون رفته بودند.

دیکس سه هفته بعد از این اتفاق، در بیمارستان دانشگاه آلبرتا از حالت کمای القا شده پزشکی خارج شد. شکاف عمیق روی سرش با ۲۰ بخیه بسته شده و دندان‌هایش شکسته بود. ضمن اینکه میله‌ها و پیچ‌هایی که توسط عمل جراحی در پشت او نصب شده بود کمک می‌کرد که بتواند درد را تحمل کند.

یکی از ریه‌های دیکس به شدت آسیب دیده و چند دنده‌اش شکسته است. شکستن مهره T5 موجب شده است که او از سینه به پایین فلج باشد. پزشکان گفته‌اند که او دیگر هرگز قادر نخواهد بود راه برود

از این به بعد زندگی دشوار خواهد بود

از روزی که این اتفاق برای دیکس افتاد، او از لحاظ فکری و روحی چند مرحله را پشت سر گذاشته است. او ابتدا آنچه را که بر سرش آمده بود باور نمی‌کرد، سپس بارها و بارها این پرسش به سراغش آمد که «چرا من؟» و اکنون به این نتیجه رسیده است که این پرسش هیچ جوابی ندارد.

دیکس از همسرش جیسون که در این مدت در کنارش بوده، سپاسگزار است. او می‌گوید: «از این به بعد زندگی دشوار خواهد بود. این آن چیزی نبود که برایش برنامه‌ریزی کرده بودیم.»

برنامه‌ریزی آنها این بود که خانه بخرند، بچه دیگری به دنیا بیاورند و بیشتر از همیشه به تفریح و ماهیگیری و اسکی بروند.

دیکس می‌گوید: «همه کارهایی که عاشق‌شان هستیم، البته آنهایی که باز هم بتوانیم انجام بدهیم، خیلی سخت‌تر خواهد بود.»

همه چیز حالا سخت‌تر است: از تختخواب بیرون آمدن، لباس پوشیدن و تصور کردن آینده.

دیکس می‌گوید نگرانی‌های زیادی دارد، اینکه چطور از روی ویلچر مراقب سه بچه‌اش باشد، تا اینکه هزینه‌های داروها، مراقبت در خانه، تجهیزات، ویلچرها، تغییرات در ساختمان و خرید خودروی مخصوص افراد سوار بر ویلچر را چگونه تهیه کنند.

آینده‌ای نامطمئن در انتظار مادر فداکار

دیکس تعمیرکار سقف بود و درآمدش را از طریق بالا رفتن از نرده‌بان‌ها و کشیدن بارهای سنگین بر روی سقف‌ها به دست می‌آورد. او برای شوهرش کار می‌کرد که پیمانکاری مستقل است. از آنجا که شوهرش از زمان حادثه در کنار او بوده است، در این مدت درآمدی نداشته‌اند.

وقتی که از دیکس درباره فداکاری‌اش سؤال می‌شود، او به فرزندش چارلی که آرام در کالسکه‌اش خوابیده است نگاه می‌کند.

او می‌گوید: «ترجیح می‌دهم خودم فلج باشم تا اینکه یکی از آنها می‌مرد یا فلج می‌شد. ترجیح می‌دهم بقیه عمرم روی ویلچر باشم و ببینم که بچه‌هایم در سلامت بزرگ می‌شوند، تا اینکه در بیمارستان کنار آنها باشم.»

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
باز کردن چت
1
سلام به سایت آتش خوش آمدید
پرسشی دارید که من بتوانم پاسخ بدهم؟