من حسن مزینانی؛ پس از ۲۶ سال زندگی در کانادا به آخر خط رسیدهام
فهرست مطالب
حسن مزینانی، مرد ۴۲ ساله ایرانیتبار، سه سال است که خود را در بیمارستان سنتمایکل تورنتو میبیند؛ یک بیماری لاعلاج، او را که زمانی ورزشکار بوده، زمینگیر کرده است و حالا فقط پوکر آنلاین بازی میکند و میخوابد. مزینانی از ۱۶ سالگی به تورنتو آمده اما به قول خودش انتخابهای بدی که کرده، باعث شده است در گذشته درگیر مواد مخدر و گروههایی با فعالیتهای غیرقانونی شود. دولت کانادا هم به همین دلیل، شهروندی او را پس گرفته است. حالا شاید دیپورت شدن از کانادا، کمترین نگرانی او باشد؛ مردی که بر اثر یک بیماری لاعلاج، به تدریج دارد قدرت تکلم و حرکت خود را از دست میدهد و در تنهایی، انتظار روزهایی را میکشد که معلوم نیست روشن باشند.
خبرنگار تورنتو استار به سراغ این مرد ایرانیتبار رفته است و از نزدیک با او و مشکلاتش آشنا شده است. با او، گذشته پرفراز و نشیب و آیندهای که پیش رو دارد همراه میشویم.
«به بدترین حالت ممکن در حال مرگ هستم»؛ این را حسن مزینانی، پناهندهی ۴۲ سالهی ایرانی میگوید که به بیماری لو گهریگ مبتلا شده است و در مدت زمان طولانی مداوایش به دنبال راه نجاتی میگردد. لیست مشکلات او به قدری زیاد است که به نظر میرسد دیپورت شدن، کوچکترین مشکل او باشد.
اوایل دهه ۹۰؛ پرواز به سوی برادر در کانادا
در سال ۱۹۹۰ حسن مزینانی ۱۶ سال داشت؛ زمانی که از پدرش خواست به او کمک کند تا پیش برادرش در کانادا برود. امیر مزینانی، برادر بزرگتر او در تورنتو از حسن استقبال کرد.
حسن میگوید از آنجایی که والدینشان آنجا نبودند، او و امیر (که دو سال از او بزرگتر بود) انتخابهای بدی کردند و به مواد مخدر و جرایم دیگر روی آوردند. امیر در نهایت در سال ۱۹۹۴ به دلیل مصرف بیش از حد هروئین فوت کرد.
والدینش برای مراسم خاکسپاری امیر به کانادا آمدند و در آنجا ماندند. اما او با پدرش رابطهی خوبی نداشت زیرا نمیتوانست او را به دلیل اینکه او و برادرش را به کانادا فرستاده ببخشد. او همچنین گفت احساس میکرد از مادرش نیز رانده شده بود. مادرش که نمیتوانست خود را به زندگی در کانادا وفق دهد در سال ۱۹۹۵ به ایران بازگشت. مزینانی میگوید از آن زمان به بعد مادرش را ندیده و با او صحبت نکرده است.
درگیری طولانی با قانون
مزینانی پس از گرفتاری در اعتیاد، سالها با قانون درگیر بوده است. او از همان سالهای ورود به کانادا از سوی پلیس متهم به داشتن مواد مخدر بوده و همچنین اتهاماتی در زمینه قاچاق مواد مخدر و استفاده از سلاح گرم داشته است.
او زمانی مربی بدنسازی بود و در کلوپ شبانهای در شهر وان به عنوان محافظ حضور داشته است، اما پس از همه این فراز و نشیبها، حالا بیشتر ساعات روز در تخت است. او به صورت آنلاین پوکر بازی میکند و یا میخوابد چرا که از نظر او راه رفتن با واکر خستهکننده است و دوست ندارد با سایر بیماران ارتباط برقرار کند.
سلب شهروندی؛ مزینانی دیپورت میشود
بر اساس اطلاعات آژانس خدمات مرزی کانادا، این آژانس در سال ۲۰۰۰ حکم به دیپورت شدن او داد و بعدها در سالهای ۲۰۰۲ و ۲۰۰۸ مقامات سازمان مهاجرت دو بار اعلام کردند که حضور او برای جامعه خطرناک است. اما از آنجایی که تهران از صادر کردن مدارک سفر برای او امتناع کرده است، نمیشود او را به صورت فیزیکی از کانادا بیرون کرد. یکی از سخنگویان آژانس خدمات مرزی کانادا تائید کرد که هنوز حکم بر اخراج مزینانی است. او بر این نکته نیز تاکید کرد که او بر اساس قانون حفاظت مهاجرت و پناهندگی، در حبس نگه داشته نمیشود.
سه سال دست به گریبان بیماری سخت
به همه این دردسرها، یک بیماری لاعلاج را هم باید اضافه کرد. سه سال پیش مشخص شد که این پناهندهی ۴۲ سالهی ایرانی به بیماری لو گهریک مبتلا شده است. او با ناامیدی میگوید پیش از آنکه در بخش روانی بیمارستان سنت مایکل بستری شود، سه خودکشی ناموفق داشته است. پس از گذشت سه سال او هنوز در این بخش است و آرزوی مرگ میکند.
بیماری او در یک سال گذشته پیشرفت کرده است و مزینانی به همین خاطر، بریده بریده سخن میگوید: «به بدترین حالت ممکن در حال مرگ هستم. من نباید در بخش روانی باشم. تقریبا سه سال است که در این اتاق یکه و تنها حبس شدهام. این دیوانهکننده است».
مزینانی در دسامبر ۲۰۱۳ و پس از تلاش برای خودکشی، در بیمارستان بستری شد. او پس از آنکه متوجه شد به بیماری لو گهریگ (یا اسکلروز جانبی آمیوتروفیک) مبتلا شده است اقدام به خودکشی کرد. این بیماری پیشرونده عصبی سلولهای اعصاب را تخریب میکند و به تحلیل عضلانی، از کار افتادگی و در نهایت مرگ بین دو تا پنج سال منجر میشود.
گرچه مزینانی مدعی است که دیگر به خودکشی فکر نمیکند، اما همچنان در بخش روانی بیمارستان بستری است. او قادر نیست در شهر مکانی برای مراقبت از خود مهیا کند. این تنها شرایطی است که نامادریاش میتواند به ملاقات او برود.
او میگوید: «آنها سعی داشتند مرا در خانههای اجتماعی community housing اسکان دهند. اما به من نگاه کنید». مزینانی دستان پینهبستهاش را باز میکند و ادامه میدهد: «من نیازهای بسیاری دارم. نمیتوانم از خودم مراقبت کنم. به سختی میتوانم با واکر راه بروم».
مزینانی میگوید هنگامی که در خصوص بیرون رفتن از این بخش ناامید شد، سال گذشته به دنبال وکیلی میگشت که برای مرگ به کمک پزشک به او کمک کند. بدین ترتیب جاناتان روزنستاین، وکیل مدنی نیز در این ماجرا دخیل شد.
با این حال وکیل او میگوید خیلی زود متوجه شد علاقهی مزینانی به مرگ تا حد زیادی به حبس و تنهایی او در بیمارستان مربوط میشود.
روزنستاین میگوید: «خیلی سخت است در بخش روانی محبوس باشی و دور تا دورت را انسانهایی گرفته باشند که بیماری روانی دارند. او به بیماری لاعلاجی مبتلا است و نیازهایی دارد. اما بیمارستان جای مناسبی برای امثال او نیست. او باید به مکانی منتقل شود که از او مراقبت کنند. او فرآیندهای بسیاری را پشت سر گذاشته و بیجواب مانده است».
روزنستاین ادامه میدهد پوشش درمانی او نیز به اتمام رسیده است. به او گفته شده است وزیر بهداشت استان انتاریو نامهای دریافت کرده که میگوید مجوز اقامت دائمی مزینانی در انتاریو باطل شده است و بنابراین او واجد شرایط پوشش درمانی نیست.
اکنون اگر او بیمارستان را ترک کند، تنها چیزی که در انتظارش خواهد بود سرپناهی در کنار خیابان است.
آدری میلر، مددکار اجتماعی که با وکیل مزینانی همکاری کرده میگوید گزینههای متفاوتی به بیمارش پیشنهاد شده است؛ یک خانه ی موقت در Niagara Falls، Brantford و Newmarket. اما هیچیک مناسب نیازهای او نبوده است.
مزینانی برای دو جا درخواست کار کرده است اما آنها به دلیل وجود خشونت بیانی و همچنین سوءسابقهای که دارد، او را استخدام نکردهاند.