پدرام ناصح پدرام ناصح
زندگی در کاناداداستان زندگی

پدرم برای کانادا جنگید، مادرم برای عشقش و من برای کانادایی شدن

بهروز سامانی بهروز سامانی

شماره ۱۱۰ هفته‌نامه آتش را از اینجا دانلود کنید

رنگ پوست ویلفرد از وقتی یادش می‌آمد با برادرها و خواهرهای هلندی‌اش فرق داشت؛ به نظر می‌رسید مادرش رازی را از او پنهان می‌کند. یک سرباز کانادایی جنگ جهانی دوم کلید اسرار این معمای ۷۰ ساله است. داستان یک عشق کوتاه در هلند، نتیجه‌ای ماندگار داشتحتما شما هم داستان‌های خیالی زیادی درباره جنگ جهانی دوم خوانده‌اید اما ماجرایی که قرار است بخوانید، یک داستان واقعی است؛ داستان واقعی مرد نجار هلندی به نام Will van Ee که یک روز فهمید پدرش کسی نیست که همیشه فکرش را می‌کرده. داستان زندگی او از همین‌جا تغییر کرد و ریشه‌های کانادایی پیدا کرد.

او چگونه در هلند به دنیا آمد اما سرنوشتش در کانادا بود؟ پدر و مادر واقعی‌اش چگونه عاشق هم شده بودند؟ او چرا از پدرش جدا مانده بود؟ اینها بخشی از سوالاتی است که این مرد ۷۰ ساله هلندی-کانادایی به آنها پاسخ می‌دهد. داستان زندگی او، یکی از خواندنی‌ترین ماجراهای مربوط به جنگ جهانی دوم است.

اروپا؛ تابستان شلوغ و پرماجرای سال ۱۹۴۵ میلادی. جنگ جهانی دوم تمام شده است و بیش از ۱۷۰ هزار سرباز کانادایی در روستایی مستقر شدند که مدت‌های زیادی تحت اشغال آلمان بود؛ روستایی که ساکنان آن از شدت گرسنگی رو به مرگ بودند.

در آن برهه زمانی، وقتی جنگ تمام شد، پسران و مردان جوان از اسارت آزاد شدند و زوج‌ها، از دو دنیای متفاوت، به یکدیگر نزدیک شدند.

سربازهای کانادایی که ماه‌ها بود از خانه و زندگی‌هایشان دور بودند، با دیدن دختران جوان که در روستاهای مختلف و نزدیک به هم در یک محدوده جغرافیایی زندگی می‌کردند، به سراغ آنها رفتند.

کانادا: به فرزندان نامشروع شناسنامه نمی‌دهیم

شرایط حالا عوض شده بود. با گسترش این رابطه سربازان و دختران جوان، روحانیون هلندی که متعلق به نسل قدیمی‌تر بودند، دختران هلندی را سرزنش می‌کردند. از سویی دیگر، مقامات ارشد ارتش کانادا نیز سربازها را شماتت کردند. اما وقتی دولت کانادا دید نمی‌تواند از رفتارهای سربازهایش جلوگیری کند، اعلام کرد که کانادا مسئولیت نوزادانی را که به صورت نامشروع به دنیا آمده‌اند یا خواهند آمد نمی‌پذیرد.

این تهدیدها و اولتیماتوم‌ها هم کارساز نشد و یک سال بعد یعنی در سال ۱۹۴۶ میلادی، هفت هزار نوزاد نامشروع در هلند متولد شد که پدرانشان همگی سربازهای کانادایی بودند و باید یک کانادایی اصیل به حساب می‌آمدند.

در این میان Will van Ee نجار هلندی یکی از آنها بود که هیچ‌گاه پدر را ندید و نوازش دستان مردانه را روی سرش احساس نکرد.

مادر این نجار هلندی به نام هندریک هربر چند سالی از تولد کودکش نگذشته بود که با مردی هلندی به نام «آلبرت وان ای» ازدواج کرد و در سال‌ها زندگی خود، هفت بار دیگر هم مادر شد. البته همیشه بزرگ‌ترین این خواهر و برادرها در خصوص هویت اصلی van Ee شک داشتند و همیشه تصور می‌کردند او شاید اصالتی ژاپنی یا ایتالیایی داشته باشد.

van Ee با خنده می‌گوید: « تنها کودک سیاه‌پوست در میان خواهر و برادرها من بودم و این خیلی عجیب بود. چرا که یک هلندی واقعی بلوند است و چشمان آبی دارد، اما من اینگونه نبودم».

یک ازدواج شیرین همه چیز را عوض می‌کند

van Ee در زندگی با خواهر و برادرانش اصلا احساس بدی نداشت. شاید از متفاوت بودن خود ناراحت بود اما همه دوستش داشتند و خوشحال بود. تا اینکه اواخر دهه ۱۹۷۰ ازدواج کرد و عجیب اینکه پس از آن کنجکاو شد تا گذشته را کند و کاو کند.

او در نخستین گام سراغ مادر رفت و از او پرسید در گذشته چه سرنوشتی داشته است. اما مادر سکوت عجیبی داشت. van Ee معتقد است که سکوت مادرش به خاطر خجالت کشیدن بود و شاید پی بردن به این که «عشق» حقیقی‌اش آن کسی نبود که با او ازدواج کرد بلکه همان سرباز کانادایی‌ بود که در اوج عشق به هم خیره شدند و سال‌هاست خواب آن مرد جذاب را می‌بیند.

van Ee زمانی با حقیقت روبرو شد که یکی از پسرخاله‌هایش عکسی قدیمی را به او نشان داد؛ عکسی از مادرش هندریک که در کنار یک سرباز کانادایی به نام والتر ماجکی ایستاده است و هر دوی آنها لبخند به چهره دارند.

van Ee وقتی در پرس و جوهایش نزد خاله خود رفت از او شنید که اعضای خانواده، والتر کانادایی را دوست داشتند و از این سرباز کانادا خواسته بودند در هلند بماند و به کانادا بازنگردد. اما والتر که پدر van Ee بود نپذیرفته و با ترک خاک هلند دیگر هیچ گاه بازنگشته است.

پدری که هیچ گاه نتوانست بازگردد

مادر van Ee همیشه چشم انتظار والتر بود. هندریک در این خصوص به عروسش گفته بود که او حتی پس از آنکه از آلبرت بچه‌دار شد، می‌توانست برای یافتن والتر به کانادا برود اما هیچ امیدی برای یافتن پدر van Ee نداشته است.

مادر van Ee حق داشت. واقعا چگونه می‌شد در دنیای بدون گوگل، پس از گذشت ۴۰ سال والتر را پیدا کرد؟

کلید در دستان عروس هلندی است

van Ee در تجسس‌هایش به یک عروس هلندی به نام الگا رینز رسید که زندگی خود را وقف کرده بود تا سایر کودکانی را که نامشروع نامیده می‌شدند، به خانواده‌های کانادایی‌شان برساند. ارزیابی‌های پس از جنگ نشان می‌دهد تعداد کودکان اروپایی که از سربازان کانادایی متولد شدند ۳۰ هزار نفر بوده است.

رینز بعد از تحقیق فراوان به van Ee گفت که پدرش ظاهرا جزو بومیان کانادا بوده است. سپس تصویر والتر ماجکی را در چندین روزنامه کانادایی چاپ کرد و همین کارساز شد تا اینکه در سال ۱۹۸۴ یک اتفاق شگفت‌انگیز افتاد.

نخستین تماس با اقوام کانادایی

van Ee پسری که والتر در هلند جا گذاشته بود در سال ۱۹۸۴ گوشی تلفن را برداشت و شماره برادر والتر به نام نیل که در شهر Latchford در استان انتاریو زندگی می‌کرد را گرفت و با بدنی لرزان و بغضی در گلو منتظر شد تا صدای یک غریبه آشنا را بشنود.

van Ee با به یاد آوردن آن روز فوق‌العاده می‌گوید: «فقط می‌لرزیدم».

van Ee خیلی زود سوارهواپیما شد تا برای دیدن عمو و یکی از عموزاده‌هایش به نام ریچارد به تورنتو برود.

ریچارد ماجکی اهل North Bay در استان انتاریو می‌گوید: «وقتی پدرم برای اولین بار van Ee را دید که از پله‌های هواپیما پایین می‌آید به من گفت که خدای من! این والتر است.»

جست‌وجوبرای یافتن ردپایی از پدر

پدرم برای کانادا جنگید، مادرم برای عشقش و من برای کانادایی شدنداستانی که van Ee از خانواده ماجکی و قدیمی‌ترین دوستان پدرش شنید و آن را باور دارد این است که وقتی پدرش از جنگ بازگشت، در فکر زنی بود که در هلند ملاقات کرده بود. او به هر طریقی سعی کرد با هندریک در هلند ارتباط برقرار کند. اما مادرش مانع این ارتباط شد.

مادر والتر معتقد بود که دخترهای اروپایی « خوب نبودند». ریچارد ماجکی مکالمه خود با پدرش نیل را به خاطر می‌آورد که به او گفت والتر تنها یک بار از هندریک صحبت کرده بود. والتر گفت که امیدوار است هندریک فرزندشان را دوست داشته باشد و از او مراقبت کند. او سپس به میلواکی نقل مکان کرد و جعبه‌ای از عکس‌های آن دختر هلندی که در طول تابستان سال ۱۹۴۵ عاشقش شده بود را جا گذاشت.

والتر در یک کارخانه آبجوسازی مشغول به کار شد و با یک دختر آمریکایی ازدواج کرد. آنها تشکیل خانواده دادند و سرانجام در سال ۱۹۷۲ درگذشت.

van Ee می‌گوید: «صد درصد مطمئن هستم که والدینم عاشق هم بودند. گرچه هرگز یکدیگر را ندیدیم، اما پیدا کردن پدرم زندگی‌ام را تغییر داد. ای کاش خیلی پیش‌تر به دنبال او می‌گشتم».

van Ee برای نامادری آمریکایی‌اش در میلواکی نامه نوشت و درخواست کرد که به دیدن او برود. اما پاسخی از طرف یک وکیل دریافت کرد که در آن خواسته شده بود دیگر هرگز با آن خانواده تماس نگیرد. این یک تلخی کوچک در بین شادی‌های بزرگ بود van Ee می‌گوید: «سخت بود».

به قبیله ما خوش آمدی

دولت بومیان کانادا در یک جشن سنتی در شهر Massey استان انتاریو، به van Ee به عنوان یکی از اعضای خودشان خوش آمد گفت. آنها گیاه بهاری (Sweet-grass) سوزانده بودند، دود در فضا بود و van Ee اظهار کرد که از شوق بازگشت او اشک در چشمان اجدادش حلقه زده بود.

او می‌گوید: « آن روز چیزی را احساس کردم».

او با بهترین دوستان پدرش در جزیره Manitoulin به ماهیگیری رفت. آنها گفتند که احساس می‌کنند دوست قدیمی‌شان بازگشته است. به غیر از آن، عمو نیل دو چوب توتم مینیاتوری به van Ee هدیه داد. این نجار هلندی یک ماکت عظیم درست کرد و آن را در حیاط پشتی خانه‌اش گذاشت.

ریچارد ماجکی می‌گوید: «افتخار می‌کنیم که van Ee را می‌شناسیم. او یکی از ماست».

آنچه van Ee طی سه سفر به انتاریو شمالی در طول ۳۰ سال گذشته یافته بود، نوعی حس تعلق است.

او می‌گوید: «حالا می‌دانم که از کجا آمده‌ام».

Wilhemus van Ee در سال ۱۹۹۲ یکی از اعضای تمام و کمال قبیله خود شد. اما دریافت مجوز شهروندی کانادا پیچیده‌تر بود. او مشمول یک قانون قدیمی بود که بیان می‌کرد فرزندان نامشروعی که تا قبل از سال ۱۹۴۷ از مادران خارجی متولد شده‌اند حق دریافت مجوز شهروندی را ندارند. این قانون البته در سال ۲۰۱۵ اصلاح شد.

دیدار با سفیر کانادا در لاهه

نجار بازنشسته هلندی که پدرش از بومیان کاناداست بعد از ۴۰ سال هویت گمشده خود را پیدا کرد و توانست بالاخره حق شهروندی خود را بگیرد.

Will van Ee برای رسیدن به آرزویش سال‌ها ثانیه شماری کرد تا اینکه با سابین نولک، سفیر کانادا در هلند، در سفارت کانادا در لاهه دیدار کرد.

در این ملاقات صمیمانه van Ee بطری لیکور کوچکی را که در شهر Sas van Gent در نزدیکی مرز بلژیک ساخته شده بود، به سفیر کانادا هدیه داد. آنها با هم قهوه خوردند و حدود یک ساعت صحبت کردند.

مکالمه‌ی آنها از پیشینه‌ی آلمانی سفیر آغاز شد و به سابقه جنگی پدر van Ee و عشق مشترک آنها به کانادا منتهی شد. سپس عکاسی آمد تا این مناسبت را که برای van Ee حدود ۷۰ سال به طول انجامید، ثبت کند.

در این روز بود که van Ee کانادایی شد. سرنوشت این نجار هلندی نشان می‌دهد که او فرزند نامشروع یک سرباز کانادایی الاصل و یک دختر هلندی بوده که در روزهای آخر جنگ جهانی دوم با یکدیگر ملاقات کرده‌اند.

من قلب کانادایی دارم

van Ee در این ملاقات به سفیر کانادا گفت: «من نجار، آجرکار و سازنده مبلمان هستم. بنابراین همیشه گفته‌ام که جسمم قطعا هلندی است. اما قلبا کانادایی هستم. این حس حقیقی من است و احساس نزدیکی بسیاری به ریشه و اصالتم دارم».

van Ee پس از سال‌ها جست‌وجوی خانواده کانادایی خود، حالا یکی از اعضای رسمی بومیان کانادا در شمال انتاریو به حساب می‌آید؛ مردی که تا این سن از هویت اصلی خود دور مانده بود.

van Ee می‌گوید: «پدرم برای کانادا جنگید و اکنون من برای کانادایی شدن می‌جنگم».

چهار هفته پس از ملاقات او با سفیر، این مرد ۷۰ ساله پاسپورت کانادایی خود را دریافت کرد. او به زودی به کانادا سفر خواهد کرد.

این داستان، پایان خوشی داشت و ویلفرد توانست در ۴۰ سالگی، خانواده‌اش را پیدا کند و بالاخره در ۷۰ سالگی شهروندی کانادا را بگیرد اما خیلی‌ها مثل او، هیچ‌گاه نتوانستند شهروندی کانادا را کسب کنند؛ دختران و پسرانی که خود را کانادایی می‌دانستند اما کانادا هیچ‌گاه آنها را شهروند خود ندانست.

 

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
باز کردن چت
1
سلام به سایت آتش خوش آمدید
پرسشی دارید که من بتوانم پاسخ بدهم؟