کلاهبرداری اسرائیلی از بازرگان کانادایی؛ شلیک، آخرین راه حل
فهرست مطالب
- شماره ۸۸ هفته نامه آتش را از اینجا دانلود کنید
- امروز، روز غمگینی برای مادرت خواهد بود
- یک راه ساده برای سرکیسه کردن کاناداییها
- برنامهریزی در بیرون از کانادا
- رازی که بعد از مرگ شوهر برملا شد
- من به آخر خط رسیدهام
- آخرین پیام برای فرشته مرگ
- وکیل اسرائیلی؛ آخرین امید برای برگشت پول
- پیام روشن و کوتاه است: «قمارخانه همیشه برنده است.»
- کاش به جای این کارها با من حرف میزدی
شماره ۸۸ هفته نامه آتش را از اینجا دانلود کنید
بعدازظهر یک روز معمولی نزدیک کریسمس، «فردریک تورباید» ۶۱ ساله، ساکن ادمونتون، به خاطر از دست دادن ۳۰۰ هزار دلار، با یک گلوله به زندگی خود پایان داد و این تمام اتفاق آن بعدازظهر بود. اما مرد پیش از آن، پیامی برای همه فرزندانش فرستاد: «هر کاری داری را رها کن و برو خانه پیش مادرت. امروز روز غمگینی خواهد بود.»
«فردریک»، تاجر خوشنام و مهربانی بود که هنوز معلوم نیست چگونه وارد ماجرای کلاهبرداری شد. او ناگهان فهمید یک پسانداز بزرگ را از دست داده است. او فریب کلاهبردارانی را خورده بود که بیرون از مرزهای کانادا زندگی میکنند و یاد گرفتهاند چگونه سر کاناداییها کلاه بگذارند.
فردریک، دیگر حتی قدرت روبرو شدن با اطرافیانش را نداشت. فردای روز آخر، روزنامهها دربارهاش نوشتند: تاجر درمانده، به دنبال از دست دادن سیصدهزار دلار در یک تله سرمایهگذاری، دست به خودکشی زد.
«فردریک تورباید» درست پیش از کریسمس، عکسی از یادداشت خودکشی خود برای یک دلال سرمایهگذاری در خارج از کشور فرستاد. این آخرین تلاش ناامیدانه او برای برگرداندن پسانداز از دست رفته تمام زندگیاش بود. اما برای دلال اصلا مهم نبود که چه بر سر زندگی فردریک آورده است.
امروز، روز غمگینی برای مادرت خواهد بود
تاجر ۶۱ ساله اهل ادمونتون ظرف چند ماه گذشته بیش از ۳۰۰ هزار دلار در دنیای مشکوک معاملات دودویی (Binary) از دست داده بود، اما امیدی واهی داشت که دلالی که به اسم «جولیان ولینگتون» میشناخت، کارها را سر و سامان خواهد داد.
«تام فریرا»، پسر تورباید، میگوید: «او برای کلاهبرداران نوشته بود همه چیز در خطر است و اگر نتواند پول خود را برگرداند، که همین انتظار را هم داشت، این نامه تنها چیزی است که بعد از خود به جای میگذارد. پدرم تمام هفته بیمار بود و نتوانسته بود بخوابد. چیز دیگری که میدانم آن است که پیام کوتاهی از او دریافت کردم، یعنی همه بچهها دریافت کردند، که گفته بود “هر کاری داری را رها کن و برو خانه پیش مادرت. امروز روز غمگینی خواهد بود.”»
مدت کوتاهی بعد از آن، در ۲۱ دسامبر، تورباید به گاراژ خانهاش در «هایلندز» رفت و با شلیک گلوله به زندگی خود خاتمه داد.
این تاجر خوشنام و مالک مشترک شرکت محصولات تبلیغاتی «Novel Notion Advertising»، آخرین قربانی یک بزهکاری مالی است که ظرف دو سال گذشته در کانادا بیوقفه در حال رشد بوده است.
یک راه ساده برای سرکیسه کردن کاناداییها
معاملات دودویی (Binary) اساساً شرط بندیهایی هستند بر روی اینکه آیا ارزش یک سهام یا دارایی دیگر، در مدت زمان مشخصی به قیمت تعیینشدهای میرسد یا نه، که این زمان میتواند حتی به کوتاهی ۶۰ ثانیه باشد. اگر درست حدس بزنید مبلغ کلانی نصیبتان خواهد شد که معمولا دست کم ۵۰ درصد پولی است که گذاشتهاید. اگر اشتباه حدس بزنید همه چیز را خواهید باخت.
جیسون روی، مدیر تحقیقات کمیسیون اوراق بهادار «مانیتوبا» و رئیس کارگروه ویژه معاملات دودویی، میگوید: «به عقیدهی من، این مسأله اکنون بزرگترین کلاهبرداری حوزه مالی است که شهروندان کانادا را هدف قرار میدهد. کسانی که این حقهها را سوار میکنند، آن را راهی بسیار مؤثر و آسان برای دزدیدن پول از کاناداییها یافتهاند و باید گفت که نقشه آنها جواب داده است. اکنون بدون اغراق صدها مرکز غیرقانونی از این دست فعالاند و مصرفکنندگان را به دام خود میکشند.»
برنامهریزی در بیرون از کانادا
روشن است که شانس برنده شدن مشتری حتی در معاملات «دودویی» قانونی نیز بسیار اندک است و این در حالی است که اکثر این معاملات به صورت غیرقانونی و در کشورهای دیگر به ویژه اسرائیل صورت میپذیرد، چرا که در کانادا هیچکس مجاز به فروش چنین چیزی نیست.
مقامهای مسئول کانادایی به شدت در حال تحقیقات بر فعالیتهای خارج از مرزهای کشور هستند. «روی» اطلاعی ندارد که چرا این گونه شرکتها اغلب در اسرائیل تأسیس شدهاند و هیچ آمار قابل اعتمادی نیز وجود ندارد که سالانه سر چند نفر به این شکل کلاه میرود.
کارگروهی که روی ریاست آن را بر عهده دارد اوائل امسال در نشستی حول همین موضوع در شهر لاهه هلند شرکت کرد که نمایندگان پلیس و سازمانهای ناظر کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی در آن حضور داشتند.
این کارگروه همچنین با شرکتهای ارائهدهنده کارت اعتباری همکاری میکند تا مانع از انتقال پول به شرکتهای فعال در زمینه معاملات «دودویی» شوند و اقدامات دیگری را نیز در دست اجرا دارد که روی به دلائل امنیتی از ذکر آنها خودداری کرد.
کمیسیون اوراق بهادار آلبرتا سال گذشته ۱۱۴ تماس تلفنی در ارتباط با معاملات دودویی دریافت کرد که زیان قربانیان به طور متوسط ۲۰ هزار دلار بود. تعداد این تماسها در سال ۲۰۱۵ تنها ۱۹ مورد بوده است.
رازی که بعد از مرگ شوهر برملا شد
ماریا چاوز-تورباید، ۲۱ سال همسر تورباید بود. او فکر میکند که شوهرش پاییز گذشته از طریق یک آگهی اینترنتی که قول درآمد آسان به سرمایهگذاران میداد، اغوا و وارد این بازی شده است.
پسرش فریرا اما گمان میکند این اتفاق از طریق یک آشنا افتاده است. چه به واسطه یک آگهی بازرگانی و چه از نتیجه یک دیدوبازدید بعدازظهر پاییزی در اتاق مهمانخانه، به هر حال فردریک قانع شده بود که باید وارد این سرمایهگذاری شود تا بازنشستگی مجللتری با همسرش ماریا داشته باشند.
هیچکس نمیداند که واقعاً چه اتفاقی افتاد، چون او همه چیز را پنهان نگاه میداشت. زیانهای او شامل ۲۰هزار دلار از Line of Credit ارزش خالص خانهشان میشد که ماریاچاوز-تورباید ۶۲ ساله فکر میکرد به یک صندوق سرمایهگذاری مشترک سپرده شده است.
او تنها بعد از مرگ شوهرش بود که با جستجوی بچهها در کامپیوتر او، دریافت که این پول در معاملات دودویی هزینه شده است.
او نمیداند که به چه دلیلی همسرش اینگونه در این ماجرا فرو رفته بود. شرکتی که این زوج به طور مشترک مالکش بودند اوضاع خوبی داشت و تورباید تجربهی چندانی در بازار سهام نداشت.
تورباید که همسرش او را مردی مهربان و سخاوتمند توصیف میکند که به درماندگان کار، غذا و پول میداد، پاییز گذشته شادمان به نظر میرسید و به چهار فرزند بزرگسالشان، که از ازدواج اول چاوز-تورباید هستند، قول یک سورپرایز در کریسمس را داده بود.
چاوز-تورباید میگوید: «ما میخواستیم بازنشسته شویم. ما خسته بودیم. برای راه انداختن این بیزینس زمان و تلاش زیادی صرف کرده بودیم. وقتی که خواست پول را خارج کند زیاد بهش فکر نکردم. به خودم گفتم «او آدم مطلعی است و پولها را حتماً در جای امنی میگذارد» و بعد گذاشتم پول را ببرد.»
اما سودی که تورباید فکر میکرد از نخستین ۲هزار و ۵۰۰ دلار سرمایهگذاریاش به دست آورده، بعداً معلوم شد که ساختگی بوده است.
من به آخر خط رسیدهام
نسخههای دهها گفتگوی شادمانه فردریک از طریق اسکایپ با ولینگتون که به ظاهر در تورنتو و بریتانیا زندگی میکرد نشان میدهد که تورباید تلاش میکرد تا پول بیشتری را به حساب سرمایهگذاری خود واریز کند؛ حتی هنگامی که شرکت کارت اعتباری تورباید، او را از این کار منع میکرد.
ولینگتون که میخواست تورباید را به گذاشتن پول بیشتر متقاعد کند، در ۱۲ دسامبر به او که برادر خطابش میکرد، گفت: «خدا با ماست. میخواهم ببرمت روی ۲۵۰ هزار.»
تورباید با آنکه از وضعیت خود آگاه بود و در پاسخ گفت: «من با این ۲۰ هزار حالا دیگر آخر خط هستم. جالب است که ما هر دو چنین احساس «اعتماد» نیرومندی به همدیگر داریم.»
اما در ۲۱ دسامبر خبرهای بدی از راه رسید. ظاهراً به تورباید گفته شد که ضرر بزرگی کرده است و او به «فرشتهی نجات» خود نوشت که هرگز تحت چنین فشاری نبوده است و دعا کرد که ولینگتون کاری صورت دهد.
«خدایا، جولیان به من بگو که این واقعیت ندارد… من آخر خطم جولیان، تحملش را ندارم. لطفاً به من بگو همه چیز مرتب است، جولیان.»
آخرین پیام برای فرشته مرگ
آخرین پیام او خشمگینانه بود و ولینگتون و یک نفر دیگر را به خاطر تحت فشار قرار دادن او به سرمایهگذاری بیشتر نفرین میکرد، چرا که آنها میدانستند تورباید به آن پول برای پرداخت صورتحسابهایش احتیاج داشت.
«من دارم میروم یک دوش بگیرم و بعد به گاراژ خانهام بروم و خودم را سر به نیست بکنم. دارم بهت یک ساعت وقت میدهم که خبرهای خوبی به من بدهی و پولی که ضرر کردم را به حسابم برگردانی. این بار دیگر به من کلک نزن جولیان.»
معاملهگرها غالبا برای ترغیب مشتریهایشان مبالغی را به عنوان «جایزه» به حساب آنها واریز میکنند.
اما در نوشتههای ریزچاپ قرارداد آمده است که مشتری باید ۲۰ تا ۴۰ برابر کل حساب معامله کند تا بتواند آن جایزه را از حساب خارج سازد و این شرکتها میتوانند مقدار در نظر گرفته شده را افزایش دهند یا مقررات دیگری اعلام کنند، بنابراین دریافت هر گونه پولی از آنها عملا غیر ممکن خواهد بود.
فریرا که ۳۵ سال دارد از این خشمگین است که این افراد با آنکه میدانستند تورباید در مورد کشتن خودش حرف میزند، هیچ تلاشی نکردند که به کسی اطلاع بدهند: «یک نفر به شما میگوید که دارد میرود خودش را بکشد و شما حتی زحمت این را به خود نمیدهید که گوشی تلفن را بردارید و به طور ناشناس تلفنی بکنید. آیا چنین چیزی ممکن است؟»
وکیل اسرائیلی؛ آخرین امید برای برگشت پول
این خانواده به تازگی وکیلی را به نام هاگای کارمون در تلآویو به استخدام در آوردهاند تا ببیند چه کاری میتوان صورت داد. این وکیل میگوید پیشاپیش افراد درگیر در این ماجرا را، که عموماً پشت یک رشته شرکتها و نامهای قلابی پنهان میشوند، شناسایی کرده است.
کارمون میگوید: «کل داستان معامله یا خرید و فروش سهام نیست. قمار است، بازی با شانس است… این شرکتها از افرادی استفاده میکنند که خیلی تند حرف میزنند. آنها در واقع کارگزار هم نیستند، بلکه آدمهایی هستند که از کف خیابانها جمع شده و تحت تعلیم کلاهبردارها قرار گرفتهاند.»
پیام روشن و کوتاه است: «قمارخانه همیشه برنده است.»
کارمون میگوید گرچه اسرائیل سال گذشته مقررات مربوط به شرکتهای فعال در زمینهی معاملات دودویی را سختتر کرد، اما سازمانهای نظارتی این کشور احساس نمیکنند که قدرتی برای دخالت در فعالیتهای خارج از کشور داشته باشند.
او میگوید تا به حال چهار پرونده شبیه به مورد تورباید داشته و توانسته است بدون طرح دعوی در دادگاه، ۲ میلیون دلار از پولهای از دست رفته را باز گرداند و چندین پرونده دیگر را نیز در دست دارد.
کامرون شیوههای کار خود را بازگو نمیکند، اما میگوید به مدت ۲۰ سال برای دولت آمریکا کار کرده و به تعقیب مجرمان و انجام فعالیتهای مخفیانه پرداخته است.
او میگوید: «حقیقتا از کار هموطنانم شرمسارم. یکی از دلایلی که آستینهایم را بالا زدم و وارد این فعالیت شدم همین بود، چون این گونه کلاهبرداریها به احساسات ضد اسرائیلی و ضد یهودی کمک میکند. من به شکل محتاطانهای خوشبینم، اما مصمم نیز هستم. وقتی هم که مصمم میشوم، باید از من ترسید. من شبیه آدمهای لطیف به نظر میرسم، اما اینطور نیستم. من نیش میزنم.»
کاش به جای این کارها با من حرف میزدی
در ادمونتون، فریرا امیدوار است کارمون بتواند مقداری از پولها را برگرداند، اما انتظار موفقیت چندانی هم ندارد. شاید مجبور باشد در همین شهر برای همیشه با این اتفاق وداع کند و آن را به فراموشی بسپارد.
او و مادرش تنها میخواهند که مجرمان رسوا شوند و همه درباره خطرهای ورود به اینگونه سرمایهگذاریهای اینترنتی بیقانون آگاهی یابند.
پیام دیگر آنها این است که قربانیان نباید تلاش کنند به خاطر اینکه از اطرافیان خود در برای استرس رخدادد پیشآمده محافظت کنند، خبرهای بد را تنها پیش خود نگه دارند و به کسی چیزی نگویند.
چاوز-تورباید با چشمانی اشکبار میگوید: «سوگواری برای مرگ شوهرم، که عاشقش هستم، با این فکر که او تمام این مصیبت را به تنهایی تحمل کرد، واقعاً برایم مشکل است. حتماً این احساس کشنده را داشته که به او خیانت شده است. با هیچکس در این مورد حرف نزد. همه این بار را به تنهایی به دوش کشید. اگر پیش من میآمد و حرف میزد، من از او حمایت میکردم. احتمالا از او عصبانی میشدم – میگفتم «خدایا، تو چیکار کردی؟» ولی من ذاتش را میشناسم. همیشه دلش میخواهد چیزی به دیگران بدهد.»