خاطرات معماری که هم رونق بازار مسکن را دیده است و هم رکود آن را
در ادامه مطالبی که در چند شماره قبلی آتش منتشر کردیم، این هفته نوبت یک معمار و سازنده مسکن است. او الان ۸۸ سال دارد و میتوان حرفهای او را به عنوان یک منبع تاریخ شفاهی درباره وضعیت بازار مسکن کانادا برشمرد. دیوید ریچ در استان کبک فعالیت میکرده و در سالهای بعد از ناآرامیهای کبک، با رونق ساخت و ساز روبرو بوده است. اما اوضاع کم کم رو به کسادی میرود و دردسرهای آقای معمار از همینجا آغاز میشود. در این مطلب میتوانیم به خوبی ببینیم که تغییرات سیاسی و اقتصادی در کانادا چگونه میتوانند سرمایهگذاری در بازار مسکن را تحتالشعاع قرار دهند.
دیوید ریچ که اکنون یک آرشیتکت بازنشسته ۸۸ ساله است پس از سالها طراحی خانه در مونترال، تصمیم گرفت پس از تاثیر جنبش جدایی کبک بر بازار مسکن، برای خودش کار کند.
او میگوید: «وقتی در رشته معماری از دانشگاه مک گیل فارغالتحصیل شدم تقاضا در بازار بسیار زیاد بود. جنگ تازه تمام شده بود و از شش سال پیش هیچ چیزی ساخته نشده بود. مردم هرجا که دستشان می رسید خانه میساختند. بازار اینگونه بود که سازندگان به معمارهایی مثل من رجوع میکردند و برای طراحی یک خانه به من پول میدادند. گاهی هم سه یا چهار خانه را برایشان طراحی می کردم و آنها با این طرح ها ۱۰۰ خانه میساختند.»
دیوید سالهایی را به یاد میآورد که چهره شهرها اینطور نبود: «آن زمان برای طراحی یک خانه ۱۰ دلار میگرفتیم. زمانی که ما شروع به کار کردیم، Côte-Saint-Luc که اکنون بیش از ۳۱ هزار نفر جمعیت دارد، یک مزرعه کوچک بود. وقتی برای بازدید از زمینها به آنجا میرفتی باید مطمئن میشدی که گاوی آنجا نباشد.»
اما روزهای رونق به مرور جای خود را به بحران و رکود داد. دیوید آن روزها را خوب به یاد دارد: «وقتی جنبش استقلالطلب به راه افتاد بلافاصله بحرانی بهوجود آمد. بعد از آن René Lévesque روی کار آمد و رفراندوم استقلال استان کبک یک تهدید واقعی محسوب میشد. به محض اینکه او در انتخابات پیروز شد، ساختوساز هم متوقف شد. مردم اره و تیشه را به زمین گذاشتند و دست از کار کشیدند.»
او خود را ناگهان در میان شهری دید که دیگر از رونق افتاده بود: «مردم شهر کامیونهایشان را از پول بانکها پر کردند و به تورنتو آوردند. مونترال یک شهر مرده بود. دیگر لازم نیست بگویم که این برای ما یک بحران بزرگ بود. برای همین هم دو تن از شرکایم را به تورنتو فرستادیم تا کاری پیدا کنند و در مونترال مشغول به کار شویم. آنها بعدها گفتند چون کارها در تورنتو خوب پیش میرود و من هم شریک اصلی بودم میخواهند که به آنها ملحق شوم و کارها را با هم پیش ببریم. خیلی جدی به آن فکر کردم، اما نمیخواستم که شهر کبک را ترک کنم. مشکلات زیادی را پشت سر گذاشته بودم تا بتوانم به زبان فرانسه کار کنم. در واقع پایههای کارم را در اینجا محکم کرده بودم. بنابراین به شریکانم جواب منفی دادم و از آنها جدا شدم. آنها در تورنتو ماندند و من در اینجا».
سرگذشت و خاطرات او به خوبی نشان میدهد که یک تغییر اجتماعی در یک منطقه از کانادا چه طور میتوند سرنوشت آدمها و بیشتر از آن، سرنوشت بازار مسکن را برای همیشه تغییر دهد.