چرا یک فنجان شکر در دنیای سیاست کانادا این قدر مهم است؟
وقتی اوا جیمز بعدازظهر یک روز سهشنبه درِ آپارتمانش را در Liberty Village باز کرد، قبل از پاسخ به همسایهاش که دم در ورودی ایستاده بود، لحظهای مکث کرد. او گفت: «حتماً» و شانهاش را برای غریبه جلوی در بالا انداخت: «شکر سفید میخواهید، قهوهای یا Stevia؟»
این آغاز گزارش نویسنده روزنامه تورنتو استار است؛ زنی که به سراغ چند ساکن کاندو در تورنتو میرود و از آنها میخواهد به او یک فنجان شکر بدهند. اما او چرا این کار را میکند؟ ماجرا از اظهارنظر جنجالی «کلی لیچ» نامزد رهبری حزب محافظهکار آغاز شد. او گفته بود در تورنتو نمیشود به سراغ همسایه رفت و از او یک فنجان شکر گرفت.
آیا واقعا اینطور است؟ نویسنده این گزارش از تجربیات خود در این زمینه مینویسد.
کِلی لیچ، نامزد رهبر محافظهکاران به تازگی گفته است: «من هیچ وقت پیش همسایه بغلیام نمیروم تا از او یک فنجان شکر بخواهم. اصلاً چنین اتفاقی نمیافتد.»
آیا لیچ درست میگوید؟ آیا تورنتوییها در رفتار اجتماعی خود مشکلی دارند که نمیتوانند به همسایه شان یک فنجان شکر قرض دهند؟
برخی از خوانندگان تورنتو استار از این حرف عصبانی شدند و عصبانیت خود را به اطلاع تحریریه این روزنامه رساندند. روزنامه تورنتو استار هم تصمیم گرفت تحقیقی غیرعلمی انجام دهد تا بفهمد آیا چنین چیزی درست بوده یا نه.
آلیشا سیکیرسکا مینویسد: تصمیم گرفتم در راهروهای آپارتمانم در لیبرتی ویلج بچرخم، درِ هر واحد را بزنم و از ساکنان جوانی که در منطقه غربی تورنتو ساکن هستند و اغلب متخصصان رشتههای مختلف هستند بخواهم به من یک فنجان شکر بدهند.
شکر میخواهید؟ الان میآورم
هر چند بعضی از آنها با احتیاط درهایشان را وسط روز کاری باز میکردند، ولی همهشان یک فنجان شکر دادند؛ بعضیها حتی قبل از اینکه بگویم گزارشگر تورنتو استار هستم، به من شکر دادند. کسانی هم که نداشتند، در عوض Stevia دادند و یک مورد، چند بسته شکر داد.
در این میان تنها مشکلی که با آن مواجه شدم، این بود که محافظ آپارتمان فکر میکرد از این خانه به آن خانه میروم تا چیزی بفروشم.
من درِ بیشتر از ۱۰ خانه در ساختمان آپارتمانم را زدم و بعد هم به Leaside رفتم؛ خیابانی که نخستوزیر سابق، استیون هارپر، زمانی آنجا زندگی میکرد. در آنجا هم با لبخندهایی دوستانه روبرو شدم. حتی آنهایی که در خانه بیمار بودند، من را به خانهشان راه دادند و هر قدر که شکر لازم داشتم، به من دادند.
همه سرشان به کار خودشان، اما مهربان
بریتنی اُ برایت، که به یاد آورد از همسایهاش در آپارتمان، یک بار نی نوشیدنی و بار دیگر تخممرغ خواسته بود، گفت: «برای همین زندگی کردن در اینجا را دوست دارم. همه برای درخواست کمک به همدیگر خیلی راحت هستند. با زندگی کردن در یک آپارتمان، آنقدر به یکدیگر نزدیک هستید که مردم در واقع یک کامیونیتی در ساختمان درست میکنند.»
مایک وینگت که بیشتر از یک سال پیش از کلگری به اینجا نقل مکان کرده است میگوید مردم در آپارتمانها تمایل دارند سرشان به کار خودشان باشد، ولی به این معنی نیست که مهربان نیستند.
او میگوید: «این چیزها فرق زیادی بین تورنتو و کلگری ندارد. شاید تو در این ساختمانها زندگی نمیکنی، یا با این محله آشنا نیستی، ولی همیشه در تجربیاتم دیدم که مردم دوستانه برخورد میکنند و مهربان هستند.»
شاید زندگی کردن در یک آپارتمان به این معنا باشد که نمیتوانی همسایههایت را به آن خوبی که در شهرهای کوچک ممکن است، بشناسی، ولی لزوماً به این معنا هم نیست که وقتی خیلی نیاز داری، آنها به تو یک فنجان، یا یک یا دو بسته شکر ندهند.