اریک واینر – روزنامهنگار مشهور آمریکا؛ اگر همهی ما اندکی کاناداییتر بودیم، دنیا جای خیلی بهتری میشد
اریک واینر روزنامهنگار و نویسنده چند کتاب معتبر در آمریکا هر سال تابستان با همسر و دخترش با ماشین از واشنگتن راه میافتند و به کانادا میآیند. او در این مطلب توضیح میدهد که چرا
اریک واینر روزنامهنگار آمریکایی سخت معتقد است که مهربانی و فروتنی مردم کانادا میتواند سرمشقی باشد برای مردم سایر کشورها.
او میگوید که این مهربانی کاناداییها مُسری هم هست: من هر سال که به کانادا میآیم متوجه میشوم که کارها را با آرامش بیشتری انجام میدهم. او برای BBC Travel،
Los Angeles Times و Washington Post مینویسد. او سخنران، استاد دانشگاه و نویسنده چندین کتاب معتبر است.
این شماره آتش خانواده را از اینجا دانلود کنید
خانوادهی سه نفره ما (من، همسرم و دخترم) هر سال در آگوست راهی آن مراسم بزرگ آمریکایی میشویم: سفر در جاده و همیشه هم مقصدمان شمال است. کانادا شاید خارقالعادهترین مقصد برای سفر نباشد، اما خارقالعاده بودن گاهی آنقدرها هم که میگویند مهم نیست.
کانادا با حالت خودمانی و آب و هوای خنک و لذتبخش خود و مهم تر از آن با گنجینهی ژرفی از مهربانی، ما را به سمت خود میکشد.
مرز؛ ماموران مهربان کانادا و ماموران ترشروی آمریکا
مهربان بودن از نوع کانادایی را به محض رسیدن به گمرک میتوان احساس کرد. ماموران مرزی ایالات متحده ترشرو و جدی هستند. کاناداییها، در مقابل، همیشه مودب هستند، حتی موقعی که به خاطر تعداد بطریهای شرابی که وارد کشورشان میکنیم، سوالپیچمان میکنند. یک سال هنگام سفر متوجه نشده بودیم که تاریخ پاسپورت دختر نه سالهمان منقضی شده است. آنها، با مهربانی، به ما اجازهی ورود دادند. مهربانی در تمام طول سفر ما ادامه پیدا میکند؛ پیشخدمتها، متصدیهای هتل و حتی غریبهها مهرباناند.
کانادا؛ مهربانی از جنس اصیل
مهربانی کاناداییها اصیل است و مانند مهربانی آمریکاییها، آلوده به آن تهرنگ پرخاشگری منفعلانه نیست (روز خوبی داشته باشی، وگرنه!). این مهربانی به وفور هم دیده میشود.
نسبت مهربانی به کانادا مثل نسبت نفت است به عربستان سعودی. کانادا لبریز از این کالا است. (در فهرست اخیر گستاخترین کشورها از نگاه مسافران، فرانسه، روسیه و بریتانیا رتبههای نخست را به خود اختصاص دادهاند.)
محققان هنوز به تحلیل تجربی مهربانی کاناداییها نپرداختهاند، اما مطالعات نشان میدهد که کاناداییها، احتمالا در تلاش برای آنکه رنجشی ایجاد نکنند، به وفور از «کلمات طفرهروی» مانند «ممکن است» و «بد نیست» استفاده میکنند.
کاناداییها حتی از درخت هم معذرت میخواهند
حالا به پرطرفدارترین کلمهی کاناداییها میرسیم، یعنی: «معذرت میخواهم» (sorry). کاناداییها به خاطر هر چیزی و از هر چیزی معذرت میخواهند. میکاییل والپی، روزنامهنگار کانادایی که در روزنامه گلوباندمیل مینویسد، اعتراف میکند که «یک بار بخاطر اینکه به درختی برخورد کردم، از آن معذرت خواهی کردم.» او میگوید بسیاری از هموطنان دیگرش هم چنین کارهایی کردهاند.
ترافیک در تورنتو و مونترآل گاهی وحشتناک میشود، اما به گفتهی جفری دوورکین، استاد کانادایی روزنامهنگاری در دانشگاه تورنتو، «شما تقریبا هرگز صدای بوق نمیشنوید، حتی در گرهخوردهترین ترافیکها.» بوق زدن به عنوان یک پرخاشگری غیرضروری تلقی میشود. او میگوید که نرخ قتل نیز در کانادا پایین است، تا اندازهای به این دلیل که «کشتن یک انسان دیگر واقعا گستاخی است.»
چند نمونه از مهربانیهای بیدریغ کانادایی
رسانههای کانادا سرشار از نمونههای مثالزدنی از مهربانی است. نشنالپست گزارش داده است در ادمونتون، یک دانشجوی حقوق به اسم درک مورای چراغهای اتومبیلاش را در تمام طول روز روشن میگذارد. وقتی او به نزد ماشیناش برمیگردد، میبیند که باتری ماشین خالی شده است ولی یادداشتی روی شیشهی جلوی اتومبیل او گذاشتهاند. در یادداشت نوشته شده بود: «من متوجه شدم که چراغهای ماشین شما روشن مانده است. احتمالا باتری به اندازهی کافی شارژ نخواهد داشت تا بتوانید ماشینتان را روشن کنید. من یک کابل رابط آبی رنگ روی نرده برایتان گذاشتهام… یک شارژر باتری سبز هم در جعبهی مقوایی کنار نرده قرار دارد.» در ادامهی یادداشت نیز توضیح دقیقی از نحوهی باتری به باتری کردن خودرو آمده و در آخر برای آن فرد آرزوی موفقیت شده بود.
در نمونه دیگری، یک دزد در انتاریو اموال به سرقت برده را همراه با یک پنجاهدلاری بابت عذرخواهی برگردانده و در یادداشتی نوشته بود: «نمیتوانم عمق تاسف خودم را در قالب کلمات بیان کنم. لطفا بزرگواری کنید و این غریبه را که به شما آسیب رسانده است، ببخشید.»
کاناداییها فوقالعاده هم فروتن هستند
کاناداییها نه فقط مودب، بلکه به شکل خارقالعادهای فروتن نیز هستند و اکراه دارند از اینکه حتی به خاطر اعمال آشکارا قهرمانانهی خود مورد قدردانی قرار گیرند. هنگامی که فرد مسلحی در اکتبر ۲۰۱۴ به ساختمان پارلمان کانادا حمله کرد، کوین ویکرز، مامور تشریفات کانادا، به سرعت و با خونسردی عکسالعمل نشان داد و با تفنگ دستی خود، که آن را در دفتر کارش نگه میدارد، فرد مهاجم را هدف گلوله قرار داد. هنگامی که ویکرز در رسانههای کانادا مورد تمجید قرار گرفت، این فروتنی او بود و نه قدرت تیراندازی یا خودستاییاش، که تحسین شد. (کاناداییها با اظهار فروتنی احساس غرور پیدا میکنند؛ و این تناقضی است که موجب رنجش کسی نمیشود.)
چگونه میتوان این کولاک ادب و فروتنی را توضیح داد؟ تاراس گرسکو، نویسندهی ساکن مونترآل، بر این باور است که مهربان بودن کاناداییها زادهی یک ضرورت است. او میگوید: «ما جمعیت کوچکی هستیم که در دومین کشور پهناور دنیا پراکنده شدهایم. ما همیشه متوجه بودهایم که برای آنکه بقا پیدا کنیم – یا اینکه عقلمان سر جایش بماند – ناچاریم که مراقب همدیگر باشیم. مراقب خانم سالمندی باشیم که در خیابان است، یا نوجوانی که در ایستگاه اتوبوس است و در دمای پنج درجه زیر صفر، فراموش کرده است که با خودش شال بیاورد. بنابراین، تمایل عمومی ما بر این است که بیشتر یاریرسان باشیم، تا پرخاشگر.»
یک توضیح دیگر دربارهی مهربان بودن کاناداییها ریشه در «نظریهی جزء» دارد. این نظریه که توسط دانشمند آمریکایی، لوییس هارتز، مطرح شده است، اظهار میدارد که جوامع مستعمراتی مانند ایالات متحده و کانادا، در ابتدا به شکل «اجزاء»ی از ملتهای اروپایی به وجود آمدند که قصد داشتند از آنها رهایی یابند. این ملتهای جدید عملا در طول زمان به شکلی منجمد باقی ماندهاند. بنابراین، کانادا رگههایی از محافظهکاری خود را حفظ کرده است؛ البته به شکلی محترمانهتر و «مهربانانهتر» از آن چیزی که پدران بنیانگذار بدعنق ایالات متحده در پیش گرفتند.
خوب بودن کاناداییها؛ یک واکنش دفاعی؟
همه فکر نمیکنند که این ویژگی چیز خیلی خوبی باشد. والپی روزنامهنگار کانادایی مهربان بودن کاناداییها را به چشم یک مکانیسم دفاعی میبیند که «ریشه در احساس حقارت دارد و در این آگاهی آزاردهنده که لباسهای ما به درستی بر تنمان نمینشیند و ما همیشه مدل موهای بدی داریم و واقعا هیچ کاری را درست انجام نمیدهیم.»
مسالهی دیگر آن است که در سرزمین آدمهای مهربان، مشکلات گاهی چرک میکنند و بدتر میشوند، چرا که همه مهربانتر از آنی هستند که بخواهند چیزی بگویند. مانجوشری تاپا، نویسندهای که اخیرا از نپال به کانادا آمده است، تعریف میکند که یکبار که در سالن سینما نشسته بود، لامپ پروژکتور آهسته به خاموشی گرایید و تصاویر روی پرده به تدریج تاریک و تاریکتر شد. تصویر در نهایت تقریبا به طور کامل سیاه شده بود، اما هیچکس هیچ چیزی نمیگفت. او که از این وضعیت به تنگ آمده بود، همراه کانادایی خود را برانگیخت تا به مسوول پخش فیلم اطلاع بدهد چه اتفاقی افتاده است و او هم با بیمیلی این کار را کرده بود. او میگوید: «مودب بودن در اینجا میتواند به سکوت مردم منجر شود.»
اگر همه ما اندکی کانادایی بودیم
با همهی اینها، او روی همرفته با مهربان بودن کاملا موافق است. من هم همینطور. زندگی با لبههای ناهموار و تکههای نوکتیز خود به اندازهی کافی سخت هست، پس چه بهتر که آن را با لعابی از ادب و فروتنی بپوشانیم. ادب، در بهترین حالت خود، راهی برای ادای احترام به دیگران است، به ویژه غریبهها. مودب بودن همچون روغنی است که تعاملهای اجتماعی را تسهیل میکند و ریسک آتشسوزی را کاهش میدهد. به باور من، اگر همهی ما اندکی کاناداییتر بودیم، دنیا جای خیلی بهتری میشد.
خوشبختانه مهربانی کاناداییها مسری است. من در سفر هرسالهی خودم به شمال آمریکا یعنی کانادا متوجه میشوم که کارها را با آرامش بیشتری انجام میدهم و نسبت به وضعیت معمول خود، عبارتهایی مانند «متشکرم» و «لطفا» را بیشتر به کار میگیرم. شاید من بیش از حد به این موضوع اهمیت میدهم و از مرز بین ادب و چربزبانی عبور میکنم. اگر اینگونه است، تنها میتوانم به شیوهی کاناداییها بگویم که متاسفم.