رازهای ناگفته خروج همسر دکتر سید امامی از ایران به روایت فرزندان وی
ساعتهائی که خانم ممبینی با پای شکسته و گچگرفته در راه فرودگاه بوده و تا زمانی که کارت پرواز بگیرد، از گیت کنترل گذرنامه بگذرد، سوار هواپیما بشود و هواپیما از مرزهای هوائی ایران خارج شود، ساعتها، دقیقهها و ثانیههای نفسگیری بر چهار نفر گذشت: خانم ممبینی، دوفرزند او و نفر چهارم خانم کریستیا فریلند، وزیر امور خارجه کانادا؛ تنها کسی که خانواده سید امامی میگویند به او اعتماد داشتهاند
فهرست مطالب
- چرا تلاشهای دیپلماتیک بی نتیجه ماند؟
- تیری در تاریکی؛ ولی آیا به هدف مینشیند؟
- فقط چهار نفر از نقشه خبر داشتند.
- بلیت یک طرفه به مقصد استانبول با پای شکسته
- مقامات کانادائی در فرودگاه استانبول
- دو فرضیه درباره اینکه نقشه چطور عمل کرد
- دولت کانادا هیچ دخالتی در فرار خانم ممبینی نداشت
- امید به اینکه روزی راز مرگ پدر هم از پرده ابهام درآید
برخلاف همه گمانهزنیهایی که خروج خانم ممبینی همسر زنده یاد دکتر کاووس سید امامی را نتیجه مذاکرات پشت پرده میدانست، فرزندان او میگویند اصلا چنین چیزی نبوده است.
به گفته آنان همه چیز حاصل یک رخنه یا اشتباه در سیستم بروکراتیک ایران و یا در نهایت خیر خواهی یک کارمند است که ریسک کرده و مانع سفر خانم ممبینی نشده است.
اما ساعتهائی که خانم ممبینی با پای شکسته و گچگرفته در راه فرودگاه بوده و تا زمانی که کارت پرواز بگیرد، از گیت کنترل گذرنامه بگذرد، سوار هواپیما بشود و هواپیما از مرزهای هوائی ایران خارج شود، ساعتها، دقیقهها و ثانیههای نفسگیری بر چهار نفر گذشت: خانم ممبینی، دوفرزند او و نفر چهارم خانم کریستیا فریلند، وزیر امور خارجه کانادا؛ تنها کسی که خانواده سید امامی میگویند به او اعتماد داشتهاند.
حالا اعضای خانواده پس از دو سال دوری و فراق یک ماه است که دوباره دور هم هستند و آن که در این میان جای او خالیست، پدر و همسر خانواده است، دکتر کاووس سید امامی، استاد دانشگاه و فعال محیط زیست که در زندان اوین درگذشت.
مقامات ایران همیشه گفتهاند او خودکشی کرده، ولی این ادعا از همان ابتدا هم با تردیدهای جدی در سطح افکار عمومی و رسانهها روبروست.
حالا یک ماه پس از آن دقیقههای نفسگیر، رامین و مهران سید امامی جزئیات آن را با روزنامه Globe And Mail در میان گذاشتهاند.
رامین سید امامی که برای نخستین بار از زمان بازگشت خانم ممبینی در ماه گذشته به کانادا، در این باره به صحبت پرداخته است، فرار دلهرهآور مادر خود را از ایران، به یاد میآورد.
خانم ممبینی که ۵۷ سال دارد، به دنبال مرگ مرموز شوهرش، کاووس سید امامی، در زندان اوین در تهران، در فوریهی ۲۰۱۸، از کشور ممنوع الخروج شد. تمامی اعضای این خانواده، شهروندی دوگانهی کانادایی-ایرانی دارند.
چرا تلاشهای دیپلماتیک بی نتیجه ماند؟
پس از ۲۰ ماه گفتگوهای دیپلماتیک سطح بالا و سرخطهای خبری بینالمللی دربارهی پروندهی کنسولی خانم ممبینی، برادران سیدامامی دیگر از اینکه مادرشان را از ایران خارج کنند، ناامید شده بودند.
تلاشهای دیپلماتیک دشوار بود، چرا که روابط بین کانادا و ایران، سالهاست که پر از تنش بوده است. دولت محافظهکار سابق، در سال ۲۰۱۲ دیپلماتهای ایرانی را اخراج کرد و سفارتخانهی کانادا را در تهران بست.
لیبرالها در طی کارزار انتخاباتی سال ۲۰۱۵ خود، وعده دادند که روابط دیپلماتیک بین دو کشور را مجدداً برقرار سازند، اما هنگامی که خانم ممبینی ممنوع الخروج شد، گفتگوها به حالت تعلیق در آمد.
یک مقام ایرانی هنگام یک بازرسی اجباری دربارهی ممنوعیت مسافرت خانم ممبینی، در ماه سپتامبر، به او گفته بود که تاریخ اعتبار گذرنامهی ایرانیاش، که هنگام تلاش او برای خروج از کشور به همراه پسرانش ضبط شده بود، منقضی شده است.
تیری در تاریکی؛ ولی آیا به هدف مینشیند؟
پسران خانم ممبینی او را ترغیب کردند که درخواست یک گذرنامهی جدید بدهد، با این امیدواری کوچک که در صورت تمدید اعتبار گذرنامه، بتواند از کشور خارج شود.
رامین تصدیق میکند که این نقشه، «تیری در تاریکی» بوده است. او و برادرش به مادر خود گفته بودند که در این باره «با احدی حرف نزند.»
فقط چهار نفر از نقشه خبر داشتند.
دو برادر نقشهی خود را تنها با کریستیا فریلند، وزیر امور خارجه، در میان گذاشتند، که از نزدیک این پروندهی کنسولی را زیر نظر داشت و در طی زمانی که خانم ممبینی در ایران گرفتار شده بود، چند بار تلفنی با او حرف زده بود.
رامین میگوید: «خانم فریلند بیشتر از هر کس دیگری به ما کمک کرد و بیشتر از هر کس دیگری در این ماجرا به شکلی بسیار شخصی درگیر شد و به همین خاطر، تنها کسی بود که ما به او اعتماد کردیم.»
دو هفته بعد، گذرنامهی جدید خانم ممبینی از طریق پست به دست او رسید. او کیف پولش را به همراه یک ساک دستی کوچک برداشت و به طرف فرودگاه راه افتاد.
بلیت یک طرفه به مقصد استانبول با پای شکسته
پسرانش برای او بلیط یکطرفهای به مقصد استانبول رزرو کرده بودند، با این نقشه که همینکه از ایران خارج شد، بلیط پرواز دیگری به مقصد کانادا برایش خریداری کنند.
سفر خانم ممبینی پیچیدهتر هم شده بود، چون پای او در جریان یک پیادهروی، شکسته و آن را گچ گرفته بودند. خانم ممبینی برای جابجایی در فرودگاه، به صندلی چرخدار نیاز داشت،.
مقامات کانادائی در فرودگاه استانبول
هنگامی که پرواز خانم ممبینی از زمین بلند شد، رامین و مهران به دفتر خانم فریلند اطلاع دادند و دولت ترتیبی داد تا مقامات کانادایی، در فرودگاه استانبول از خانم ممبینی استقبال کنند. مقامات کانادائی به او کمک کردند تا با پروازی به مقصد لندن برود و سپس از آنجا خود را به ونکوور، که پسرانش زندگی میکنند، برساند.
خانم ممبینی در ۱۰ اکتبر دوباره پا بر خاک کانادا گذاشت و به شکلی پر از احساس، به پسرانش و سگهای خانواده، که سال گذشته همراه با رامین و مهران از ایران خارج شده بودند، پیوست.
دو فرضیه درباره اینکه نقشه چطور عمل کرد
یک ماه پس از بازگشت خانم ممبینی، خانوادهی او مطمئن نیستند که هرگز از راز اینکه چطور او توانسته از ایران خارج گردد، آگاه شوند.
رامین میگوید مادر او، یا از طریق یک شکاف در بوروکراسی ایرانی قادر به خروج از کشور شده است، یا اینکه یک مقام ایرانی همدل، یک ریسک جدی را به جان خریده و بی سر و صدا اجازهی سوار شدن او به پرواز را داده است.
رامین میگوید: «مرگ پدرم نیز چنین حالتی دارد. ما در تمام این مدت طولانی، قصد داشتهایم که قطعههای پازل مرگ پدرم را دور هم جمع کنیم و بچینیم، ولی هرگز حقیقت آنچه را که اتفاق افتاد، نخواهیم دانست.»
دولت کانادا هیچ دخالتی در فرار خانم ممبینی نداشت
با وجود این، رامین میگوید از یک چیز اطمینان دارد: اینکه دولت کانادا دخالتی در نقشهی فرار نداشته است.
رامین میگوید مادرش اکنون در ونکوور زندگی میکند و بالاخره فرصتی یافته است که به سوگ شوهرش بنشیند. خانوادهی ممبینی، به استثنای چند مسافرت جادهای، هیچ برنامهی فوریای برای آینده ندارد و کارها را به شکل روز به روز، پیش میبرد.
امید به اینکه روزی راز مرگ پدر هم از پرده ابهام درآید
در حالیکه نزدیک به دو سال از مرگ پروفسور سیدامامی میگذرد، خانواده هنوز نمیداند که او چگونه جان خود را از دست داد.
آنها امیدوارند که یک روز به ایران بازگردند و بر سر مزار پدر خود، که در کوههای شمال تهران قرار دارد ـ یعنی مکان مورد علاقهی پروفسور سیدامامی برای پیادهگردی ـ حاضر شوند.
در همین حال، رامین میگوید روی کمک به مادرش و یافتن دوبارهی شادمانی، متمرکز شده است. در حالیکه دولت ایران همچنان از طریق مستندهای ساخته شده توسط حکومت، سعی در بیاعتبار ساختن پدر او دارد، خانواده انتقام خود را گرفته است.
«آنچه ما میتوانیم انجام بدهیم آن است که زندگی خوب، شادمانه و سالمی داشته باشیم و این همان کاری است که من همیشه گفتهام بهترین انتقام خواهد بود.»
بعضی از گزارشها آدم رو یاد آلیس در سرزمین عجایب میندازه که حتی داستان سرایان متبحر و با تجربه هم نمیتوانند تصورش رو بکنن?