شب یلدای مهاجران؛ خاطرهها و پیشنهادهای آتش
شب یلدا فقط ویژه افراد ساکن ایران نیست و نه تنها ایرانیان مهاجر در سراسر دنیا این شب را جشن میگیرند، بلکه برخی از کشورهای دنیا نیز این رسم را دارند
فهرست مطالب
- یلدا و شب زایش خورشید
- کشورهایی که یلدا را جشن میگیرند
- جشن ژاپنیها و برخی کشورهای آمریکای جنوبی در شب یلدا
- شب یلدای ایرانیان مهاجر کانادا
- جشنها و دورهمیهایی که جنبه شفابخشی دارند
- دو پیشنهاد خیلی ویژه آتش برای شب یلدا
- رستوران کوئین آف پرشیا
- رستوران شبستان
- من عاشق سنتهای کشورم هستم
- نفسی كه در شب يلدا بالا نمیآيد
- سنگینترین هندوانهی دنیا
شاید خیلیها فکر کنند شب یلدا برای کسانی است که در ایران زندگی میکنند و کنار خانواده و اقوام خود هستند. اما شب یلدا چه در ایران باشید چه هزاران هزار کیلومتر آنطرفتر در کشوری غریب روز و روزگار بگذرانید، باز هم بلندترین شب سال است و اتفاقا اهمیت این شب و جشن گرفتن آن برای مهاجران شاید مهمتر از کسانی باشد که در ایران زندگی میکنند.
تازه شاید خبر نداشته باشید که در کشورهای آسیای شرقی و آمریکای جنوبی هم شب چله را جشن میگیرند. در این مطلب به شما میگوییم چه کسانی در کجای دنیا جشن شب یلدا را برگزار میکنند و برگزاری این جشن میتواند چه فوایدی برای مهاجران ایرانی داشته باشد.
دیگر کمتر کسی است که نداند شب یلدا بلندترین شب سال است. البته، تفاوت زمان این شب با سایر شبها تنها یک دقیقه است ولی ما ایرانیان، هر جای دنیا هم که باشیم، همین یک دقیقه بیشتر را غنیمت میدانیم تا دور هم جمع شویم و جشن بگیریم.
یلدا و شب زایش خورشید
ایرانیان باستان باور داشتند که یلدا، شب زایش خورشید است و به همین دلیل، در برگزاری جشنهای یلدا سنگ تمام میگذاشتند. ایرانیان امروز هم با برگزاری جشنهای دورهمی که پای ثابت آنها انار، آجیل، هندوانه و صد البته فال حافظ است، سنت آبا و اجدادی خود را گرامی میدارند.
کشورهایی که یلدا را جشن میگیرند
شب یلدا که به آن «شب چلّه» هم گفته میشود، نه تنها در ایران بلکه در کشورهایی مانند افغانستان، تاجیکستان، پاکستان، ترکیه و جمهوری آذربایجان هم جشن گرفته میشود. البته، هر کدام از این کشورها آداب و رسوم مخصوص به خود را برای این شب دارند.
جشن ژاپنیها و برخی کشورهای آمریکای جنوبی در شب یلدا
تا اینجای کار شاید برایتان چندان عجیب نباشد که کشورهای همسایه و کشورهای فارسیزبان هم به این آیین پایبند هستند. ماجرا وقتی عجیب میشود که بدانید کشورهای شرق آسیا مانند ژاپن و برخی کشورهای آمریکای جنوبی نیز شب یلدا را جشن میگیرند. در ژاپن به شب یلدا «توئوجی» گفته میشود و ژاپنیها در این شب حمام نارنج میگیرند تا هم تمیز باشند هم انرژیهای منفی از آنها دور شود و هم این که تا آخر زمستان سرما نخورند. خوراکیهای شب یلدای ژاپنیها هم میوه و سبزی است.
مردم کشورهای بولیوی، پرو و آمریکای جنوبی نیز یک رسم مشترک برای شب یلدا دارند و دور خورشید طناب میپیچند! آنها به بالای کوهها میروند تا در مراسمی نمادین، خورشید را بگیرند و با این کار، روزها را بلندتر کنند.
شب یلدای ایرانیان مهاجر کانادا
دسته دیگری که یلدا را جشن میگیرند، ایرانیان پرشماری هستند که به کشورهای دیگر مهاجرت کردهاند. در کشورهایی مانند کانادا که شمار ایرانیان مهاجر بیشتر از سایر کشورهاست، مراسم شب یلدا پر رنگتر و پر شورتر است.
علاوه بر جشنهای دورهمی کوچکی که در محیطهای خانوادگی یا دوستانه برگزار میشود، رستورانها و انجمنهای ایرانی زیادی در کانادا هستند که با حضور ایرانیان، یلدا را جشن میگیرند.
جشنها و دورهمیهایی که جنبه شفابخشی دارند
یکی از مهاجران ایرانی ساکن کانادا، نسترن ادیبراد است. او که این روزها در کانادا بهعنوان رواندرمانگر مشغول به کار است، ۱۲ سالی میشود که به این کشور مهاجرت کرده است و در تورنهیل زندگی میکند. او تاکید میکند که حتما جشن شب یلدا را به همراه خانواده و دوستانش برگزار خواهد کرد، چرا که این جشنها و دورهمیها برای او جنبه شفابخشی دارند.
ادیب راد در این باره میگوید: «یکی از مشکلات مهاجران در دوران پس از مهاجرت ، تنهایی است که میتواند باعث افسردگی آنها شود. این در حالی است که داشتن روابط اجتماعی یکی از راههای درمان افسردگی است. روابط اجتماعی باعث ترشح هورمون شادی و دلبستگی در آدمها میشود و به آنها آرامش میدهد. برای همین، یکی از روشهایی که برای درمان افسردگی توصیه میکنیم، شرکت در مراسم مختلف مانند شب یلدا و معاشرت با دوستان و نزدیکان است. کسانی هم که به تنهایی مهاجرت کردهاند و همراه خانواده نیستند بهتر است دوستیهای خود را گسترش دهند تا امکان حضور در این قبیل جشنها را پیدا کنند».
این رواندرمانگر، معتقد است ما باید از این گنجهای فرهنگی محافظت کنیم چون برای کمک به خودمان، جامعه و نسل آینده به آنها نیاز داریم.
دو پیشنهاد خیلی ویژه آتش برای شب یلدا
شب یلدا برنامههای زیادی برای ایرانیان در تورنتو وجود دارد. اما آتش دو برنامه را که در دو رستوران ایرانی تورنتو برگزار میشود توصیه میکند. به دلیل استقبال زیاد از برنامه شب یلدا در این دو رستوران، توصیه میکنیم حنما رزرو قبلی داشته باشید که پشت در نمانید.
رستوران کوئین آف پرشیا
این رستوران در دانتاون تورنتوست و همیشه برای مناسبتهای گوناگون برنامههای ویژهای دارد. از میان منوهای متنوع رستوران پیشنهاد ما برای شما مرصعپلو است.
سال گذشته شب یلدا در این رستوران همراه با موسیقی زنده ایرانی و فال حافظ بود که خیلی با استقبال ایرانیهایی مواجه شد که خواسته بودند شب یلدای متفاوتی را تجربه کنند.
queenofpersiacuisine.com
672 St. Clair Ave. west, M6C1B1
(416) 651 – 5500
رستوران شبستان
اما در شمال تورنتو رستوران شبستان هم امسال برنامه ویژهای را برای شب یلدا تدارک دیده است. این رستوران که اخیرا با تغییر مدیریت هم ترکیب تازهای از غذاها و هم برنامههای متنوعی را برای مهمانان خود تدارک دیده، قرار است در شب یلدا هم برنامه ویژهای داشته باشد.
از میان منوهای متنوع رستوران شبستان پیشنهاد ما دیزی، این غذای سنتی است.
shabestantoronto.ca
6123 Yonge St., M2M 3W2
(416) 222 – 3335
من عاشق سنتهای کشورم هستم
سعیده پهلوان کندر شریفی
من اینقدر سنتهای ایرانی را دوست دارم که باور نمیکنید! نوروز، سیزدهبدر، چهارشنبهسوری، شب یلدا. خیلی قشنگ هستند. تازه چند سالیه که فهمیدم قدیمترها کلی جشن و مراسم دیگه هم داشتیم و دلم میخواد اون روزها را هم جشن بگیرم. حالا جشن سراسری نباشه! می شه خودمون باشیم و خانواده و دوستان!
به خاطر همین علاقه هست که از الآن که ده دوازده روز مونده تا شب چله من دنبال تدارکات این شب قشنگ هستم! راستش را بخواین امسال اولین شب یلداییه که عروس شدم و دلم می خواد خانواده شوهرم هم متوجه بشن من چقدر سنت ها و آیینهای ملی کشورم را دوست دارم.
الآن تقریبا همهچیز برای شب چله آماده است! شمع، گل، انار، آجیل. همه چی را جور کردم! فقط مونده فال حافظ. آخه شب یلدا بی فال حافظ؟! اصلا امکان نداره! دلم یه فال حافظ خاص و نو می خواد! نباید تکراری باشه! از صبح دنبالش هستم ولی چیزی که به دلم بشینه پیدا نکردم! صبر کن اینجا هم یه سر بزنم. آهان … وای عجب چیزی! بی نظیره! عالی شد! مادر شوهرم کیف می کنه! خیلی خوشحالم! حالا همهچیز کامله!
– سلام عزیزم. تو کی اومدی خونه اصلا متوجه نشدم! بیا ببین چه تدارکی دیدم برای شب یلدا! همه چیز آماده اس! این آجیل برای خواهرت، این کاسه انار برای باباجون، این فال حافظ هم برای مامان جون! می خوام اولین نفر باشم. سیام آذر صبح زود بیدار می شم. همه اینها را براشون میفرستم. فکر کن وقتی صبح علیالطلوع برن سراغ گوشیهاشون و ببینن عروسشون اولین نفریه که تبریک شب یلدا را فرستاده چقدر خوشحال میشن. تازه بعضی از این عکسها را هیچ جا نمیتونن پیدا کنن. چون خودم ادیت کردم! غر نزن عزیزم… خوب کار داشتم نتونستم به خونه زندگی برسم! خودمم گشنمه! خوب نرسیدم غذا درست کنم! الآن زنگ میزنم پیتزا بیارن! رسم و رسوم که از غذا مهم تره! درست نیست آدم اینقدر شکمو باشه! پس کجاست غیرت مردان ایرانی؟!
نفسی كه در شب يلدا بالا نمیآيد
سروش صحت
يك لحظه فكر كردم آسمان ابری شده و احتمال بارندگی است. خوشحال شدم ولی اشتباه میكردم. حجم آلودگی و غبارها اين قدر متراكم و غليظ بود كه انگار كل آسمان بالای سرمان ابری بود؛ ابری از آلودگی. ابری كه نمیگذاشت نفس بكشی.
در تاكسی هيچ كس حرف نمیزد. خانمی كه با پسر شش- هفت سالهاش عقب نشسته بودند، هر دو ماسك داشتند و هر دو سرفه میكردند.
راديوی تاكسی روشن بود و آگهی پخش میكرد. آگهی بانكهای مختلف كه قرعهكشی داشتند و جوايز ارزنده و سود مشاركت میدادند، بعد تبليغ دستگاه كارتخوان، بعد بانك همراه كه ما را از رفتن به بانك بینياز میكرد، بعد ماكارونی، بعد پفك، بعد نوشابههای انرژیزا و بعد…
ولي در تاكسی كسی حرف نمیزد. برج ميلاد كه هيچ، بيست متر جلوتر هم به زور ديده میشد. تاكسی از زير يك بيلبورد بزرگ كه به پل هوايی نصب شده بود و تصوير خانوادهای خندان را نشان میداد كه دارند انار و هندوانه میخورند، رد شد و يادم آمد امشب شب يلداست.
در تاكسی كسی حرف نمیزد…
سنگینترین هندوانهی دنیا
آزاده اسلامی
آنقدر این پا و آن پا کرد تا سرم خلوت شد و مشتریها رفتند. چادرش را باز کرد و زنبیلش را که داشت زیر تنۀ بزرگترین هندوانهای که دیروز فروخته بودم پاره می شد، باز کرد.
چشمهایش سرخ بود و انگار دیشب تا ساعتها بیدار مانده بود. با دستان لاغر و چروکیده هندوانه را که انگار قد تمام دنیا سنگین بود، از زنبیل درآورد و گذاشت روی دخل. گفت پس آورده است. ابروهایم درهم گره خورد و گفتم :
– مادر جان! دیروز نفسم را گرفتی تا بزرگترین هندوانه را برداری. حالا پس می دهی؟ حتی چاقو نزده ای که بگویم سفید بود!
پیرزن بغضش را فروخورد و گفت:
– کسی نیامد! می ماند خراب می شود. لااقل نصف پولش را بده.
به زنبیل پوسیده و چادر کهنه اش نگاه کردم و کل پول هندوانه را گذاشتم توی دستش.
نه تشکر کرد و نه خوشحال شد. زنبیل خالی اش حالا آنقدر برایش سنگین شده بود که انگار شانههایش داشت میافتاد.
دیروز که این هندوانه ی ۱۱ کیلوئی را خریده بود، چالاک شده بود و مثل جوانهای بانشاط قدم برمیداشت. انگار نه انگار سنگینترین هندوانهی دنیا را به او فروخته بودم.