پدرام ناصح پدرام ناصح
زندگی در کاناداکسب و کار

مشکلات من با خودروی بدون راننده‌ام

اعتراض طنزآلود یک خریدار از گوگل به خاطر مشکلاتی که با ماشین بدون راننده خود دارد

بهروز سامانی بهروز سامانی

خودروهای بدون راننده، تکنولوژی جدید شرکت‌هایی مثل گوگل هستند. اما گوگل اولین مخترع خودروی خود-ران نیست؛ پیشینیان ما هم از خودرویی استفاده می‌کرده‌اند که اتفاقا بسیار هم نجیب بوده است. باورتان نمی‌شود؟

این مطلب را بخوانید؛ نامه یک خریدار شاکی از گوگل به خاطر ماشین خود-رانی که از این شرکت خریده است. فقط یادتان باشد اول تا آخر ماجرا طنز است و قرار نیست هیچ چیزی را جدی بگیریم.

گوگل عزیز!
این نامه را به این دلیل برایت می‌نویسم که خودروی بدون راننده‌ای که جدیدا خریده‌ام، تقریبا از هیچ نظر رضایت من را جلب نکرده‌ است. هفته اول که به جز دردسر چیز دیگری برایم نداشت. فهرستی از شکایت‌های خودم که می‌خواهم به آنها رسیدگی کنید برایتان می‌نویسم:

  1. خودروی بدون راننده‌ من نمی‌تواند از ۴۵ کیلومتر بر ساعت بیشتر برود.
  2. صندلی بی‌اندازه ناراحت است. کشاله‌ رانم مدام درد می‌کند.
  3. در ندارد.
  4. سقف ندارد.
  5. فقط رنگ قهوه‌ای‌اش موجود بود.
  6. از اینکه برای افزایش سرعت باید به آن لگد بزنم احساس بدی دارم مطمئن هستید که این کار به خودرو آسیب نمی‌زند؟
  7. فقط ظرفیت دو نفر را دارد؛ سه نفر خطرناک است.
  8. هجی آن کلمه «هوشّه» است یا «اوهوی»؟ در هر صورت، چند بار باید بگویم تا بایستد.
  9. نماینده‌ گوگل که این ماشین را به من فروخت انگار هیچ دانشی از امکانات و سیستم فنی آن، یا حتی از خود گوگل نداشت.
  10. خیلی راحت «رم» می‌کند.
  11. وقتی با آن همه جو دوسر و سیب از فروشگاه بیرون می‌آیم، ظاهر مسخره‌ای پیدا می‌کنم.
  12. همکارها یکسره «کابوی» صدایم می‌کنند.
  13. سیستم جهت‌یابی آن طوری طراحی شده‌است که من به طور پیوسته، سر از چراگاه‌های باصفا و سرسبز در می‌آورم.
  14. کنترل صوتی قابل اعتماد نیست و به عبارت‌های قدیمی خاصی محدود می‌شود.
  15. بچه‌ نماینده‌ گوگل که این خودرو را به من فروخت، مدام وارد ملک من می‌شود تا به آن غذا بدهد.
  16. لباس‌هایم دچار ساییدگی شدید شده است.
  17. طراحی آن بیش از حد جذاب است. عابران مدام از من می‌خواهند توقف کنم تا دستی به سر و گوش آن بکشند. پیشنهاد می‌کنم چراغ‌های جلو کمتر احساس برانگیز باشد.
  18. شیوه‌ی تشخیص پر بودن باک سوخت را به سختی می‌توان یاد گرفت. انگشت‌هایم اغلب گاز گرفته می‌شود.
  19. یک بار از روی یک پرچین پرید و وارد حیاط خانه‌ای شد و صاحب‌خانه با تفنگ دو لول به استقبالم آمد.
  20. همه جا خلاف ادب است ولی واقعیت دارد؛ وقت و بی‌وفت مدفوع می‌کند.

تقاضا دارم مسخره‌بازی را تمام کنید و فورا به این مشکل من رسیدگی کنید، یا پول من را پس بدهید. من دارم شک می‌کنم که این اصلا ماشینی با راننده باشد؛ نکند به من یک اسب فروخته باشید؟

با احترام، جک هاون

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
باز کردن چت
1
سلام به سایت آتش خوش آمدید
پرسشی دارید که من بتوانم پاسخ بدهم؟