چرا غربیها باید برخورد با مهاجران را از کانادا بیاموزند
اسپانسر ویژه: پریا اسکویی – مشاور امور مهاجرت – کانادا
شهروندان معمولی در سراسر کانادا، نگران از گزارشهای خبری دربارهی کودکان غرقشده و بیتفاوتیها نسبت به مهاجران درمانده و گرفتار، در رفع یکی از حادترین مشکلات جهانی سهیم شدهاند. کانادا به شهروندان خود اجازه میدهد که قدرت و مسئولیتی کمنظیر داشته باشند: آنها میتوانند در گروههایی کوچک گرد یکدیگر جمع شوند و یک خانوادهی پناهجو را اسکان دهند، یا به عبارت بهتر، مسئولیت آنها را بپذیرند. فقط در تورنتو، Hockey Moms، گروههای پیادهروی با سگ، اعضای باشگاههای کتابخوانی، رفقای پوکر و وکلای دادگستری حلقههایی را برای پذیرفتن پناهجویان سوری تشکیل دادهاند. دولت کانادا میگوید تعداد این اسپانسرها رسماً به هزاران نفر بالغ میشود، اما این گروهها اعضای بسیار بیشتری دارند.
نویسنده آمریکایی VOX در این مطلب مینویسد که خصوصیات مهاجرتپذیری کانادا چیست و کشورهای غربی چرا باید از تجربه موفق کانادا استفاده کنند.
دانلود شماره ۷۲ هفتهنامه چاپی آتش
برخورد توأم با پذیرش کاناداییها، به شکل روز افزونی برای دنیای توسعهیافته غیرعادی به نظر میآید. دلیل این امر نیز فقط دونالد ترامپ و Brexit نیست. از زمان بحران پناهجویان در ۲۰۱۵، در گوشه و کنار اروپا تبعیض علیه مسلمانان فزونی گرفته است.
احزاب راستگرای افراطی اروپا که وجه اشتراکشان در احساسات پرشور علیه مسلمانان است، اکنون محبوبیت فراوانی یافتهاند.
آغوش باز کانادا به روی مهاجران
این مسائل نشانگر چیزی است که برخی از پژوهشگران آن را «پذیرش کانادایی» نام نهادهاند: کانادا بسیار بیش از هر کشور دیگری در دنیای غرب آغوش خود را به روی مهاجران و اقلیتها گشوده است. مسلماً در کانادا نیز بیگانههراسی و تبعیض وجود دارد، اما این کشور کمتر از همتایان غربی خود دچار این گرفتاریهاست. اما چرا چنین ادعایی میکنیم؟
مراحل پایانی انتخابات اکتبر ۲۰۱۵ در کانادا آکنده از یک نوع شعارهای ضد اسلامی بود. نخستوزیر محافظهکار وقت، استیون هارپر، چند ماه را به بدگویی از نقاب و برقع گذراند؛ جامهای که برخی زنان مسلمان صورت خود را با آن میپوشانند، به ویژه مهاجرانی که در مراسم شهروندی حاضر میشوند. هارپر میگفت نقاب «ریشه در فرهنگی دارد که ضد زن است.» به گفتهی نخستوزیر وقت، پوشیدن نقاب در هنگام «تعهد به پیوستن به خانوادهی کانادا،» « با عرف و عادات ما سازگاری ندارد.»
برداشت عمومی در آن زمان آن بود که این اظهارنظرها با هدف بهرهبرداری از احساسات شکلگرفته علیه مهاجران و مسلمانان صورت پذیرفته است. هارپر تلاش میکرد رأی آن دسته از کاناداییها را به خود جلب کند که مهاجران مسلمان را تهدیدی برای فرهنگ و ارزشهای خود میدانستند.
در واقع نیز هارپر بعد از این سخنان در نظرسنجیها بالا رفت. گرچه او این رأیهای اضافی را عمدتاً از حزب NDP گرفت که یک حزب چپگرا در کاناداست و این یعنی نیش و کنایههای هارپر نسبت به مسلمانان ممکن است از قضا به حزب لیبرال چپ میانهی جاستین ترودو در شکست خود او کمک کرده باشد. به این ترتیب خط مشی اسلامهراسانهی هارپر (که البته بسیار ملایمتر از چیزی بود که این روزها در ایالات متحده و اروپا شاهد هستیم) با شکست مواجه شد.
از زمان پیروزی ترودو نیز سیاستهای تفرقهافکنانهی هارپر رنگ باخته است. در حالی که دفتر هارپر مانعی بر سر راه اسکان پناهجویان سوری بود، ترودو همین حالا هم از تعهد دوران انتخابات خود مبنی بر پذیرش ۲۵,۰۰۰ پناهجوی سوری در کانادا، پا را فراتر گذاشته است.
رواداری به مثابه سیاست عمومی در کانادا
کاس مادی، استاد دانشگاه جورجیا، که دربارهی بومیپرستی و سیاستهای راست افراطی در اروپا مطالعه میکند، میگوید: «تنها استثنای واقعی در گرایش به سوی بومیپرستی کاناداست. ترودو تا به اینجا بحران پناهجویان سوری را به شکل خارقالعادهای خوب مدیریت کرده و بر خلاف خواست عمومی ۲۵,۰۰۰ پناهجوی سوری را پذیرفته است. در آغاز اکثریت مردم از او حمایت نمیکردند، اما هنگامی که مهاجران سرانجام از راه رسیدند، بیشتر کاناداییها از این موضوع استقبال کردند. یکی از معدود درسهای دلگرمکنندهای که در سالهای اخیر گرفتهایم این است: اگر کمپین مثبتی داشته باشید که از حمایت بخش بزرگی از رسانهها نیز برخوردار باشد، سرانجام خواهید توانست عقاید عمومی را در جهت مثبت سوق دهید.» کانادا از لحاظ نوع نگاه به مهاجران حقیقتاً با کشورهای غربی دیگر متفاوت است. این کشور اساساً از هر جای دیگری در دنیا برخورد بسیار صمیمانهتری با مهاجران داشته است.
ایرنه بلومراد، استاد جامعهشناسی در یوسی برکلی و رئیس کرسی مطالعات کانادای آن دانشگاه، در مطالعهای که در سال ۲۰۱۲ توسط مؤسسهی سیاستهای مهاجرت به چاپ رسیداینچنین نوشت: «کاناداییها، در مقایسه با شهروندان سایر کشورهای توسعهیافتهی مهاجرپذیر، با فاصلهی زیادی پذیراترین و خوشبینترین افراد نسبت به مهاجرت هستند. بر اساس یک نظرسنجی مقایسهای، تنها ۲۷ درصد از افراد مورد پرسش در کانادا با این عقیده موافق بودند که مهاجران بیشتر از آنکه فرصت به شمار آیند، مشکلآفرین هستند. نزدیکترین کشور از این لحاظ به کانادا فرانسه بود که ۴۲ درصد از شهروندان آن مهاجران را به چشم یک مشکل میدیدند.»
چرا کانادا اینقدر متفاوت است؟ بلومراد میگوید دولت کانادا چندین دهه است که با اتخاذ سیاستهایی با هدف ادغام مهاجران و گروههای اقلیت در جامعه، بدون محروم کردن آنها از هویتهای گروهیشان، سعی در جا انداختن رواداری و پذیرش به عنوان ارزشهای بنیادین ملی داشته است.
برای مثال، کانادا در سیاستهای مهاجرتی خود بر اقامت دائم و شهروندی تأکید داشته است، در حالی که در ایالات متحده و اروپا گرایشها به سمت پذیرش مهاجران به عنوان کارگران مهمان است.
این امر در واقع به شکلگیری مجدد ارزشهای شهروندان منجر شده و رواداری را در نزد آنان بالا برده است. بلومراد اینگونه توضیح میدهد: «جنبهی مهمی از این «مدل کانادایی» در این دیدگاه نهفته است که مهاجرت به ساختن کشور کمک میکند. این دیدگاه که از سوی دولت حمایت شده است، از دایرهی نخبگان سیاسی و فرهنگی فراتر رفته و از سوی بخش چشمگیری از شهروندان معمولی کانادا پذیرفته شده است.»
یک گزارش جدید نشان میدهد که در کانادا، کسانی که احساسات میهنپرستانهی قویتری دارند از مهاجرت و چندفرهنگی حمایت بیشتری میکنند. در ایالات متحده این ارتباط بر عکس است: آنهایی که میهنپرستی بیشتری از خود نشان میدهند، احساسات ضدمهاجرتی شدیدتری هم به نمایش میگذارند.
بنابراین، سیاستهای مهاجرپذیری ترودو به این دلیل موفقیتآمیز بوده که کانادا از مدتها پیش رواداری را به عنوان یک سیاست عمومی در اولویت قرار داده است.
اکنون که آمریکاییها و اروپاییها طعم ناخوشایند در پیش نگرفتن این رویکرد را با تمام وجود چشیدهاند، شاید وقت آن باشد که از کانادا درسهایی بگیرند.