مطالبی در این باره

سایر مطالب آتش شماره ۲۴۱

  • آتش ۲۴۱؛ کانادا قوی‌تر از گذشته از بحران کرونا بیرون خواهدآمد
  • چرا به دوران پساکرونا در کانادا خوش‌بین باشیم؟ نگاهی به بحران‌های پس از جنگ جهانی
  • آمدن کرونا چه بر سر بازار کاندو می‌آورد؟ شاید اوضاع آن قدرها هم بد نباشد
  • ۵ راه برای استفاده از ابزارهای دیجیتال تا خانه‌های فروشی را به مشتریان نشان دهیم
  • داستان زندگی زنی که با دو دختر کوچک و یک قابلمه لعابی قرمز به کانادا مهاجرت کرد
  • خدمات دیجیتالی که کتابخانه‌های تورنتو در این روزهای کرونائی به شما می‌دهند
  • ۶ فیلم مهم در نت‌فلیکس که در کانادا فیلم‌برداری شده است
  • پدرام ناصح پدرام ناصح
    مهاجرتGreen

    داستان زندگی زنی که با دو دختر کوچک و یک قابلمه لعابی قرمز به کانادا مهاجرت کرد

    گرت در دوران جنگ جهانی دوم به مدت ۳ سال در یک اردوگاه کار اجباری در یوگسلاوی کار کرد و گرسنگی کشید؛ اما در نهایت با مهاجرت به کانادا توانست زندگی جدیدی برای خود بسازد

    بهروز سامانی بهروز سامانی

    همه آدم‌هایی که به کانادا مهاجرت کرده‌اند، جیب پر پول و خیالی راحت بابت امکانات و رفاه نداشته‌اند.

    مثلا گرت، زنی بود که با ۲ دختر کوچک، لباس‌هایی بر روی دوش و یک قابلمه لعابی قرمز به کانادا مهاجرت کرد. آن هم بعد از این که در سال‌های پایانی جنگ جهانی دوم به مدت ۳ سال در اردوگاه کار اجباری در یوگسلاوی زندگی کرده بود.

    او و همسرش که یک سال قبل از آنها به کانادا آمده بود، با ۵ سال کار کردن در این کشور، آن هم در مشاغلی مانند نظافتچی و آجرچین توانستند، خانه‌ای در غرب تورنتو، ماشین و وسایل خانه بخرند و یک زندگی موفق را برای خود و دخترانشان پایه‌ریزی کنند.

    شما در این مطلب با داستان زندگی این زن پر تلاش و امیدوار آشنا می‌شوید؛ از روزهای نوجوانی که به دلیل گرسنگی زیاد از یک مزرعه، سیب‌زمینی دزدید تا زمانی که زندگی‌اش را در تورنتو ساخت، داوطلبانه در خانه سالمندان به آدم‌های پیرتر از خودش کمک کرد و در نهایت وقتی در ماه مارچ در Mississauga در سن ۸۹ سالگی داوطلبانه و برای همیشه با این دنیا خداحافظی کرد.

    پروسه مهاجرت - پریسا اسکوییخانم Grete Reichardt، به‌عنوان نوجوانی آلمانی زبان در انتهای جنگ جهانی دوم، بعد از گذراندن ۳ سال جهنمی در یک اردوگاه کار اجباری در یوگسلاوی، جان سالم به در برد.

    او بسیار گرسنه بود تا حدی که فقط یک سیب‌زمینی از مزرعه‌داری دزدید، با وجود اینکه می‌دانست اگر دستگیر شود، به او شلیک می‌کنند.

    آشنایی با همسر آینده در معدن ذغال‌سنگ

    زمانی که گرت در معدن ذغال‌سنگ کار می‌کرد، فقط یک نقطه روشن در زندگی‌اش وجود داشت. او عاشق یک زندانی به اسم Joe Petre شده بود و آن اردوگاه، تبدیل به تجربه‌ای تعیین‌کننده در زندگی‌اش شد.

    مهاجرت به کانادا با یک قابلمه لعابی قرمز

    جو که توسط کمونیست‌ها از خانه و دارایی‌هایش محروم شده بود، در سال ۱۹۵۳ به تورنتو مهاجرت کرد. گرت هم یک سال بعد با دختران‌شان، کیتی ۵ ساله و هایدی ۵ ماهه به دنبال او رفت.

    گرت، علاوه بر لباس‌ها که بر پشت خود بسته بود، تنها چیزی که با خودش آورد، یک قابلمه لعابی قرمز بود. این خانواده، زندگی خود را از صفر در دنیایی جدید شروع کردند و برای یاد گرفتن فرهنگ و زبان جدید تقلا می‌کردند.

    گرت، چند روز بعد از رسیدن به شهر تورنتو، وقتی داشت در پیاده‌رو راه می‌رفت، ناگهان توقف کرد و با خود گفت: «من این شهر را دوست دارم و هرگز آن را ترک نمی‌کنم».

    یک ماجرای کلاسیک از مهاجرتی موفقیت‌آمیز

    پروسه مهاجرت - الهام صحتاو به‌عنوان نظافت‌چی به سختی تلاش می‌کرد و همسرش جو هم آجرچین بود. تلاش‌های آنها نتیجه داشت و این خانواده ظرف مدت 5 سال، صاحب ماشین، تلویزیون و خانه‌ای در غرب تورنتو شدند؛ جایی که جو در حیاط آن می‌توانست کبوترهای مخصوص مسابقه پرورش بدهد.

    این یک ماجرای کلاسیک از مهاجرتی موفقیت‌آمیز است.

    گرت، دخترانش را وادار کرد تا به مدرسه‌ای آلمانی‌زبان بروند. البته، بچه‌ها از آنجا بسیار متنفر بودند چون باعث می‌شد کارتون صبح یکشنبه را از دست بدهند. ولی وقتی کیتی و هایدی بزرگ‌تر شدند، خوشحال بودند که زبان مادری‌شان را یاد گرفته‌اند.

    زنی که غذاهای خوب می‌پخت و همیشه در حال استفاده از دستانش بود

    پروسه مهاجرت - ارز نیاورانبه خاطر محرومیت‌هایی که گرت در اردوگاه‌ها کشیده بود، خوردن غذای خوب و مقوی به یکی از ضروریات دنیای او تبدیل شده بود. برای همین، مرغ پرورش می‌داد تا از تخم‌مرغ تازه استفاده کند. او آشپزی و درست کردن کیک، کوکی، مربا و شراب خانگی را هم دوست داشت.

    گرت، انرژی و شوق زیادی داشت و همیشه در حال استفاده از دستانش بود: برای تمیز کردن و نظافت، باغبانی، بافتنی، قلاب‌بافی یا کارت‌بازی با دوستان.

    گرت هرگز با آسیب‌پذیری فیزیکی و احساسی، راحت نبود ولی از راه درستی با آن کنار آمد و فرزندانش هم این موضوع را درک می‌کردند.

    گرت به تمیزی و نظافت، چه در خانه و چه در محل کار اهمیت زیادی می‌داد و این را به دخترانش هم یاد داده بود. به‌طوری‌که، اگر جایی با عنوان تالار مشاهیر نظافت‌چی‌ها وجود داشت، قطعا گرت اولین نفری بود که پذیرفته می‌شد.

    وقتی گرت داوطلب کمک به سالمندانی پیرتر از خود شد

    پروسه مهاجرت - صرافی بهمنیجو و گرت، از رقصیدن به سبک پولکای آلمانی لذت می‌بردند. آنها در اواسط زندگی، بخشی از پولی که با سختی به دست می‌آوردند را صرف تعطیلات زمستانی در مکزیک می‌کردند. در دهه ۸۰ زندگی، گرت به‌عنوان داوطلب در یک مرکز مخصوص سالمندان، ساندویچ تهیه می‌کرد. نکته جالب این است که او در آنجا پیرتر از سالمندانی بود که به آنها خدمت می‌کرد.

    مرگ خودخواسته؛ تجربه چالش‌برانگیز روزهای آخر زندگی

    همین فعالیت و پویایی باعث شده بود، ماه‌های آخر عمر گرت که او رو به زوال رفته بود، بسیار چالش‌برانگیز باشد.

    پروسه مهاجرت - صرافی تحارتاو دیگر نمی‌توانست کارهای سابق را که اهمیت زیادی برایش داشت انجام دهد و حس می‌کرد دیگر برای کسی فایده‌ای ندارد. در واقع، او هدف و معنای زندگی‌اش را از دست داده بود.

    ۱۴ سال پیش، او زوال آرام شوهرش جو را از نزدیک دیده بود و دوست نداشت خودش آن تجربه‌های طاقت‌فرسا را داشته باشد.

    وقتی متخصص قلب گفت که پایان عمر گرت نزدیک است، او درخواست کرد تا داوطلبانه به زندگی‌اش پایان دهد. او می‌خواست تا از رنج و عدم توانایی، خلاص شود؛ رنجی که انعکاسی گریزناپذیر از آسیب روحی ناشی از جنگ بود.

    خواسته‌ای که گرت از دخترانش داشت

    Katy Petre، بزرگترین دختر گرت درباره مادرش می‌گوید: «مادر ما همیشه دوست داشت مسئولیت زندگی خودش را برعهده بگیرد و اعضای خانواده نیز به خواسته‌های او احترام می‌گذاشتند. چیزی که او همیشه می‌خواست این بود: از زندگی خود لذت ببرید و خانواده را کنار هم نگه دارید. این همان حرفی بود که روز آخر به ما گفت».

     

    [elfsight_pdf_embed id=”25″]

     

    [table id=24 /]

     

    [elfsight_pdf_embed id=”19″]

     

     

     

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دکمه بازگشت به بالا
    باز کردن چت
    1
    سلام به سایت آتش خوش آمدید
    پرسشی دارید که من بتوانم پاسخ بدهم؟