بازار سخت مسکن در تورنتو؛ درست یک سال پیش
درست یک سال پیش بود که دولت انتاریو قوانین جدیدی را وضع کرد تا سامانی به وضعیت بازار مسکن بدهد. دریافت مالیات از خریداران خارجی و سختتر کردن شرایط دریافت وام مسکن در دو مرحله از جمله این اقدامات بود که تاثیرات خود را هم در بازار داشت.
این مطلب را مارکوس گیی نویسنده روزنامه گلوباندمیل در آن روزها بر اساس تجربه شخصی خود نوشته است، دو هفته پیش از اینکه مقررات جدید اعلام شود و بازار مسکن در اوج خود بود.
آن را بخوانید، کلی خاطره برایتان زنده میشود
شماره ۱۳۵ هفتهنامه آتش را از اینجا دانلود کنید
بازار خرید خانه در همه مناطق تورنتو رونق جالبی پیدا کرده و با وجود حباب قیمت مسکن، تکاپوی عجیبی در این بازار سخت به چشم میخورد. دلالها انگشت روی خانههای فرسوده و قدیمی محلههای گران گذاشتهاند و با پیغام و پسغامهای وسوسهانگیز سعی دارند این خانهها را با قیمتی بالا بخرند و پس از ساخت و ساز به سود کلانی برسند.
در سوی دیگر ماجرا مشتاقان خانهدار شدن را میبینیم که سعی دارند در بازار خرید و فروش آشفته مسکن دار و ندارشان را روی هم بگذارند تا سرپناهی برای خود و خانوادههایشان بخرند.
همزمان با این رونق اقتصادی زیرپوستی شهر تورنتو، فروشندگان خانهها با تردید پای در بازار مسکن میگذارند. آنها از یک طرف دلهره دارند که حباب قیمت بازار بشکند و قیمت املاکشان پایین بیاید و از طرف دیگر هم نگران هستند نه تنها این حباب نشکند بلکه املاکشان گرانتر هم بشود.
تغییر بافت شهری در تورنتو نیز روی قیمتهای املاک تاثیر گذار است. محلههایی که قبلها جزو محلههای ضعیف و در حاشیه بودند، حالا با توسعه شهر به مرکز شهر تورنتو تبدیل شدهاند و در این مناطق، با توجه به دسترسیهای محلی، با رشد عجیب قیمت املاک مواجه هستیم.
داستان یک خانه ۱۳۰ ساله
خانهی ما ۱۶ فوت -۴/۹ متر- عرض دارد و ۱۳۰ سال عمر کرده است و یک حیاط در جلو به اندازهی تمبر پستی و یک حیاط خلوت در عقب دارد. این خانه از یک سمت به خانهی کاملا مشابه باریک و سبک ویکتوریایی همسایه چسبیده است و آنقدر به آن نزدیک است که من به زحمت میتوانم از راه باریک بین آنها یک سطل آشغال اندازهی متوسط را حرکت بدهم.
ما این خانه را در سال ۱۹۸۹ به مبلغ ۲۵۰ هزار دلار خریدیم. وقتی که معامله نهایی شد، من نیمه شب از خواب پریدم و با خودم فکر کردم «این چه اشتباهی بود که ما کردیم؟» برای خانهای بادگیر در محلهای فقیرنشین در دانتاون، پول خیلی زیادی به نظر میرسید.
امروز قیمت این خانه احتمالا مرز یک میلیون دلار را رد کرده است. یک خانهی دو طبقهی سهخوابهی کاملا معمولی را درست کنار یک خانهی خیلی قدیمی که به آخرهای عمرش نزدیک شده است، به قیمت ۱/۵ میلیون دلار برای فروش گذاشتهاند. یک خانهی فرسوده نیازمند به تعمیر در همین محله ما، دو سال پیش به قیمتی بالاتر از ۷۰۰ هزار دلار فروخته شد. کسی که خانه را خرید حالا آن را تعمیرات اساسی کرده و مطمئن است که میتواند آن را به دو برابر قیمت بفروشد.
ما را وسوسه میکنند که بفروشیم
مشاوران املاک مرتبا کارتهای ویزیتشان را در صندوق پستی ما میگذارند و چنین چیزهایی مینویسند: «خانهی خیلی محشری دارید، مطمئنید که نمیخواهید بفروشید؟» یا «ببینید خانهی کهنه و فرسوده پایین خیابان به چه قیمتی فروش رفت! تصور کنید که خانهی شما چه وضعیتی خواهد داشت.»
با توجه به همهی این شرایط، ما آدمهای خوششانس باید چه احساسی داشته باشیم؟ احتمالا باید احساس خوبی داشته باشیم و باید تصور کنیم که ما در لاتاری املاک برنده شدهایم!
اگر شهری به دو بخش صاحبخانههای خوشبخت و سایرینی که با درماندگی به دنبال آن هستند تقسیم شود، این چه معنایی برای سلامت آن شهر دارد؟ این چه معنایی میتواند برای خانوادههای جوانی داشته باشد که عاشق این شهر هستند، اما توانایی ورود به بازار سر به فلک کشیدهی مسکن آن را ندارند؟
ما دو فرزند در دههی ۲۰ سالگی و یک فرزند نوجوان داریم. آنها عاشق محلهمان هستند. تصور زیبایی است که فکر کنیم آنها هم یک روز در خانهای مثل خانهی خودمان زندگی خواهند کرد، در بخشی داخل مرکز شهر که بتوانند پیاده به اطراف بروند، لازم نباشد نصف بیشتر عمرشان را در مسیر رفت و برگشت به محل کار تلف کنند و برای خرید یک قرص نان نیازی به استفاده از خودرو نداشته باشند. درست مثل بقیهی کسانی که در موقعیت ما هستند، ما هم نگران آیندهی بچههایمان هستیم، هرچند که از این خانه ثروت بادآوردهای نصیبمان شده باشد.
بالا رفتن ارزش ملک تا حدی میتواند شکل خوبی داشته باشد. این افزایش نشاندهندهی آن است که مردم دوست دارند در تورنتو زندگی کنند. صدها هزار نفر از نقاط مختلف دنیا برای زندگی به این شهر آمدهاند، چون خوشایند، امن و پر رونق است.
یکی از دلایلی که خانههایی مثل خانهی ما به این اندازه گران هستند، این است که مردم به ویژه جوانترها، میخواهند جایی زندگی کنند که کار و فعالیت وجود داشته باشد. آن محلهی قدیمی در دانتاون اکنون به منطقهای مملو از گالریها، رستورانها و مغازهها تبدیل شده است. این فرایند، که به کنایه «اعیاننشین شدن» خوانده میشود، زندگی جدید و سرمایههای تازهای را به این گوشهی شهر کشانده است. این همان اتفاقی است که در بخشهای قدیمیتر دیگر شهرهای بزرگ جهان هم دارد روی میدهد.
این اتفاق به خودی خود نمیتواند رخداد بدی باشد، اما در یک سال گذشته ما شاهد اتفاقات متفاوتی بودهایم. رشد کند قیمتها، اکنون شدتی سرسامآور به خود گرفته است. وقتی که در یک بازهی ۱۲ ماهه، قیمتها بیش از ۲۰ درصد افزایش مییابد، وقتی که خانهها به ۱۰۰ هزار یا ۲۰۰ هزار یا ۳۰۰ هزار دلار بالاتر از قیمت درخواستشده اولیه به فروش میرسند و وقتی که برای خانههایی ترحمبرانگیز جنگ پیشنهاد قیمت اتفاق میافتد، باید نگران بود.
حبابهای مسکن که من دیدم
من در طول عمرم دو بار شاهد حباب مسکن بودهام. یکی از آنها در سال ۱۹۹۷ در هنگکنگ بود، یعنی همان سالی که بریتانیا این مستعمره را به حاکمیت چین برگرداند. افزایش قیمت املاک، هنگکنگ را به گرانترین نقطهی دنیا تبدیل کرد.
مورد بعدی زمانی بود که من در سال ۱۹۸۹ همین خانهی خودم را خریدم. وضعیت به همین شکل آشفته بود. نموداری را به یاد میآورم که مشاور املاک برای کاستن از نگرانی ما از کیفش بیرون آورد. نمودار نشان میداد که قیمتهای مسکن در تورنتو ظرف دهههای گذشته چگونه رشد کرده است. مشاور به ما اطمینان داد که قیمت مسکن همچنان به این رشد ادامه خواهد داد و هرگز کاهش نخواهد یافت. اما دقیقا، یک روز پس از آن که ما خانهی خود را خریدیم، قیمتها دچار یک سقوط شدید شد به گونهای که سه سال بعد، مرد دستپاچهای از بانک آمد و گفت روسایش تمایلی به تجدید دورهی وام مسکن ما ندارند، چرا که قیمت خانه، روی کاغذ، از بدهی ما به بانک کمتر بود.
البته اوضاع برگشت. حالا من نه تنها روی کاغذ ورشکسته نیستم، بلکه میلیونر هم هستم. قاعدتا باید احساس خوبی داشته باشد. اما دیگر اینگونه نیست. انگار همهی شهر را یک دیوانگی عجیب اما آشنا فرا گرفته است. ما قبلا هم اینجا بودهایم، هرچند که حافظهها ممکن است کمرنگ شده باشد.