حادثه برای یک خانواده ایرانی؛ دزدها در ونکوور دو بار به خانه شما میآیند
هفته گذشته خانهای در نورثونکوور مورد سرقت قرار گرفت که صاحب آن یک خانواده ایرانی بود. خانم فروزان صانعی در گفتگو با آتش درباره این سرقت میگوید.
این مصاحبه را میتوانید در شماره جدید هفتهنامه چاپی آتش بخوانید.
برای دانلود شماره ۱۴ هفتهنامه چاپی آتش اینجا را کلیک کنید.
هنگامی که او روز چهارشنبه هفته گذشته ساعت دوی بعدازظهر از خرید به خانهاش باز گشت، احساس عجیبی داشت: «احساس میکردم که اتفاقی افتاده اما نمیدانستم چه شده است.»
خانم صانعی، خریدها را به خانه میآورد و به محض اینکه در را باز میکند با سرمایی غیر عادی روبرو میشود: «خانه هیچ وقت این طوری سرد نبود. ما وقتهایی که خانه نبودیم بخاریها را خاموش میکردیم ولی باز هم این طوری سرد نمیشد.»
ورود به خانه
او سپس به داخل خانه میآید و میبیند که چراغ اتاق پسرش روشن است: «اول خیلی عصبانی شدم. با خودم گفتم چرا پسرم چراغ اتاقش را روشن گذاشته و سر کار رفته است.» خانم صانعی به اتاق پسرش میآید و در را که باز میکند متوجه سرقت میشود: «دیدم همه چیز به هم ریخته. شرایط وحشتناکی بود. تمام کشوها و همه چیز پخش بود.»
او پس از چند لحظه متوجه میشود که فردی شیشههای اتاق را شکسته و سرد بودن خانه به همین خاطر بوده است: «خردههای شیشه تا ته اتاق ریخته بود. انگار با یک چیز سنگین شیشه را شکسته باشند.» سارق موفق شده بود شیشههای دو جداره خانه را بشکند.
خانم صانعی میگوید: «اصلا برای چند لحظه میخکوب شده بودم. آدم باورش نمیشود که اینجا هم چنین اتفاقاتی بیفتند.»
او با پسرش تماس میگیرد و آنها سپس به پلیس زنگ میزنند. خانم صانعی درباره بازدید اول پلیس میگوید: «یک مامور آمد و خیلی معمولی راه رفت و همه جا را دید. بعد هم گفت وقتی شما آمدهاید سارق احتمالا اینجا بوده است.»
خانم صانعی و دو فرزندش نمیدانستند که باید چه کنند و شب را چه طور سپری کنند. خانه آنها پنجره نداشت و او با دو تا بچهاش تنها بود. پلیس هم در آن لحظه نمیتواند کسی را برای انگشتنگاری بفرستد زیرا وقت اداری آن روز رو به اتمام بوده است. خانم صانعی میگوید: «پلیس به ما گفت فقط دست به چیزی نزنید تا صبح اول وقت ماموری را برای انگشتنگاری بفرستیم.» مشکل دیگر این بود که در اتاقهای خانه قفل نمیشد زیرا خانه قدیمی بود.
به هر حال آن شب دوستان پسر خانم صانعی به خانهشان میآیند و آنها را تنها نمیگذارند. صبح روز پنجشنبه نیز یک نفر برای انگشتنگاری میآید و یک ساعت همه چیز را بررسی میکند.
بازگشت دوباره سارق
شب بعد دوباره دوستان پسر خانم صانعی به خانهشان میآیند و مشغول بازی میشوند. او داستان را اینطور روایت میکند: «ساعت دوی نصف شب یکیشان گفت من موبایلم را در ماشین جا گذاشتهام. برویم و با هم بیاوریمش. وقتی که بچهها بیرون میروند، میبینند که یک مرد قدبلند که سر تا پا سیاه پوشیده، دقیقا پشت همان پنجرهای که شکسته بود، ایستاده است.» مرد سیاهپوش فرار میکند و از دیوار خانه همسایه بالا میرود و میگریزد.
این بار که خانم صانعی با اداره پلیس تماس میگیرد، شش ماشین پلیس به محل اعزام میشود. آنها این بار همه جا را بررسی میکنند زیرا خیلی خطر جدیتر بوده است.
خانم صانعی نمیداند دلیل بازگشت دوباره سارق به محل سرقت چه بوده ولی میگوید پلیس حدس میزد میخواسته با تهدید کردن اعضای خانه، وسایلی را که موفق نشده بوده سرقت کند، بردارد. او میگوید سارق فرصت کافی برای دزدیدن همه چیز را نداشته و فقط وسایل دم دست و خردهریز مثل نقرهجات، گردنبد و لپتاپ را به سرقت برده است.
خانم صانعی درباره سابقه داشتن این اتفاقات مشکوک در محلهشان میگوید: «اواخر آگوست بود که حدود سه و نیم نصف شب دخترم با وحشت بلند شد و مرا بیدار کرد. او میگفت یک نفر در حیاط است. دیدیم بله یک مرد با کاپشن در حیاط جلویی مشغول راه رفتن و نگاه کردن داخل خانه است.» آنها همان موقع با پلیس تماس میگیرند اما تا پلیس برسد آن فرد فرار میکند.
خانم صانعی به همراه همسر و دو فرزندش پنج سال است که به کانادا آمدهاند و سه سال است که این خانه را خریدهاند. او یک پسر ۲۰ ساله و یک دختر ۱۲ ساله دارد.