زندگی در کانادابازی هاتفریحکار و زندگی در مهاجرت

دختران و پسران کابوی‌ در کانادا؛ سفر خاطره‌انگیز یک عکاس

زمان در یک چشم به هم زدن گذشت. دختران و پسران کابوی سوار بر اسب‌های بدون زین و گاوهای وحشی می‌آمدند و می‌رفتند، طناب‌های‌شان را در هوا می‌چرخاندند، گاوها را به دام می‌انداختند، دور بشکه‌ها و موانع، اسب‌سواری و گاو سواری می‌کردند و با هم مسابقه می‌دادند

اسب‌سواری، گاوچرانی، نشستن دور آتش و شنا در رودخانه و دریاچه. این‌ها شما را به یاد چه می‌اندازد؟ این سبک زندگی کابوی‌های کانادایی و آمریکایی‌ است.

Mike Lane، عکاسی است که برای به تصویر کشیدن سبک زندگی آن‌ها به طبیعت بریتیش‌کلمبیا و شهر Williams Lake رفته و گزارش مفصلی از آنجا تهیه کرده و قرار است آن را مطالعه کنید.

او از کودکی مبهوت داستان‌های سفر پدرش به این منطقه بود و در بزرگسالی تصمیم گرفت که سری به آن‌ها بزند و همه را در واقعیت و خارج از دنیای خیال سفر کند. در ادامه داستان سفر مایک را از زبان خودش می‌خوانیم.

یک ساعتی بود داشتم عکاسی می‌کردم، که ناگهان با خودم گفتم بگذار ببینم عکس‌ها چطور شده‌اند. صفحه مانیتور دوربین را باز کردم تا نگاهی بیندازم، که دیدم ای وای، همه عکس‌ها تار شده‌اند! سرعت مسابقه گاوبازی آنقدر زیاد بود که برای این که عکس‌ها نلرزند، باید سرعت شاتر دوربین را بالا می‌بردم. من به شهر Williams Lake رفته بودم تا شاهد گاوبازی مردان و زنان باشم و آن‌ها را از نزدیک ببینم. در این منطقه زمین‌های گاوبازی و گاوچرانی زیادی وجود دارد و علاقمندان به این ورزش و فعالیت هیجان‌انگیز دور هم جمع می‌شوند.

داخل زمین گاوبازی پر بود از دختر و پسرهای کابوی که سوار بر اسب، سعی می‌کردند گاوی را با طناب به دام بیندازند. اسب‌ها وحشیانه به این طرف و آن طرف می‌دویدند و کابوی‌ها باید محکم افسار اسب‌ها را می‌گرفتند تا زمین نخورند. کف زمین گل‌آلود و به‌ شدت کثیف بود و آن‌ها باید تمام تلاششان را می‌کردند تا بدون این که از اسب بیفتند، گاو را بگیرند. من داشتم از هر لحظه‌ای که سپری می‌شد، لذت می‌بردم.

دختران کابویمایک از کودکی عاشق سبک زندگی کابوی‌ها بود

درواقع این همه علاقه من به منطقه کابوی‌ها که مرکز آن در شهر ویلیامز لیک واقع شده، از سال‌ها پیش شروع شد. پدر من اهل انگلیس بود. او مردی آرام و خونسرد بود که هر سال پاییز با دوستانش به مزرعه‌ای نزدیک Lone Butte در بریتیش‌کلمبیا می‌رفت تا با آن‌ها وقت بگذارند و تفریح کند.

آن‌ها همیشه سوار بر اسب، بعد از این که تفنگ‌هایشان را پر می‌کردند، به شکار گوزن می‌رفتند. تا آنجایی که یادم می‌آید، هیچوقت موفق به شکار گوزن نشدند، اما همیشه با داستان‌های هیجان‌انگیز به خانه بر می‌گشتند و حسابی از روستای کابوی‌ها تعریف می‌کردند.

در سن دوازده سالگی، کتاب موردعلاقه‌ام «Three Against the Wilderness» بود؛ رمانی از Eric Collier که درباره زندگی در حیات‌وحش روستای Cariboo بود.

پسر راه پدر را ادامه می‌دهد

سال‌ها بعد از این که پدرم شکار را کنار گذاشت، من تصمیم گرفتم راه او را ادامه دهم و مکان‌هایی که در داستان‌هایش شنیده بودم را از نزدیک ببینم. اول از همه، با کلینتون در بریتیش کلمبیا شروع کردم و به قسمت جنوبی آن منطقه رفتم که به آن کاریبو می‌گفتند.

سپس از آنجا، وارد جاده شنی Jesmond Road شدم تا به منطقه Cougar Point  برسم. وقتی با طبیعت این منطقه رو به‌ رو شدم، مات و مبهوت بودم. از بالا دره‌ای را می‌دیدم که رود پهناور فریز از آن عبور می‌کرد و از نظر زیبایی محسورکننده‌اش با کوه‌های گرندکنیون برابری می‌کرد. 

بالای جاده‌های خاکی و کمی آن طرف‌تر، پلی معلق و مرتفع بود که به مزرعه Gang Ranch راه داشت. این مزرعه، که در سال ۱۸۶۳ ساخته شده بود، برای سال‌ها بزرگ‌ترین مزرعه آمریکای شمالی به حساب می‌آمد.

این مزرعه اکنون، بعد از مزرعه داگلاس لیک، دومین مزرعه بزرگ در کاناداست. اینجا یک منطقه کابویی تمام عیار است؛ با آن تپه‌های پرفراز و نشیب چمن که اطرافش را درخت کاج و صنوبر فرا گرفته‌، با فنس‌های چوبی، دروازه‌ها و گاوهایی که همه جا دیده می‌شوند. در همه‌جای این منطقه گاو به چشم می‌خورد. حتی تابلوهایی در اینجا گذاشته‌اند که درمورد دزدیده شدن گاوها هشدار می‌دهد. طبیعت این منطقه کمی روستایی است و اگر بدون تجهیزات و آمادگی کافی به این ناحیه بیایید، دچار مشکل می‌شوید.

پنچر شدن لاستیک ماشین و کمک گرفتن از محلی‌ها

یکبار که به یکی از هتل‌های کوچک جنگلی شهرستان کلینتون رفته بودم، یکی از چراغ‌های هشدار اتومبیلم روشن شد که نشان می‌داد باد لاستیک ماشینم کم شده، بعد صدای خالی شدن باد را شنیدم و فهمیدم لاستیک به کل پنچر شده‌ است. بعداز ظهر پنجشنبه بود و می‌دانستم در آن وقت روز هیچ‌کدام از مغازه‌های لاستیک فروشی باز نیستند.

کارمند هتل به من گفت: «برو و در خانه Darcy را بزن». من هم بدون معطلی به آنجا رفتم. او در خانه بغلی هتل زندگی می‌کرد.

وقتی موضوع را به دارسی گفتم، با هم به مغازه مکانیکی‌ او رفتیم و در عرض چند دقیقه لاستیک ماشینم را برایم درست کرد و گفت: «همه جوان‌های این منطقه آخر هفته‌ها برای تفریح به اینجا می‌آیند و لاستیک‌هایشان پنچر می‌شود. من هم لاستیک‌ها را برایشان تعویض می‌کنم تا بتوانند راحت به خانه برگردند. درواقع بیشتر درآمد من از آخر هفته‌هاست».

تماشای گاوبازی؛ هیجان و تجربه‌ای تازه

روز بعد، در راه برگشت به سمت ویلیامز لیک رفتم. صبح روز جمعه بود و با ماشین به سمت این شهر می‌رفتم تا به زمین گاوچرانی برسم. وقتی به آنجا رسیدم، برای تماشای بازی یک بلیط جایگاه ویژه ۲۵ دلاری خریدم. تا زمان شروع بازی زمان زیادی مانده بود. قرار بود مسابقه ساعت ۱۲:۳۰ بعدازظهر شروع شود. برای همین زیر سایه، روی چمنزار نشستم، چریدن گاوها را تماشا کردم و به موسیقی کابویی که پخش می‌شد گوش دادم و منتظر ماندم.

وقتی ساعت ۱۲:۳۰ شد، دختران کابوی رقصنده با اسب‌هایشان به زمین گاوچرانی آمدند و هرکدام پرچم‌هایی از اسپانسرهای مختلف در دست داشتند و آن‌ها را در هوا تکان می‌دادند. شروع نمایش فوق‌العاده بود و من داشتم دیوانه‌وار عکس می‌گرفتم. صندلی من در بهترین جای ممکن قرار گرفته بود و نزدیک به زمین سوارکاری در ردیف اول نشسته بودم. می‌توانستم خیلی راحت پایین را نگاه کنم و دختران کابوی را در حال تمرین کردن، پوشیدن

چکمه‌ها و لباس‌های محافظ ببینم. همه وقایع مسابقه را تحت نظر داشتم.

زمان در یک چشم به هم زدن گذشت. دختران و پسران کابوی سوار بر اسب‌های بدون زین و گاوهای وحشی می‌آمدند و می‌رفتند، طناب‌هایشان را در هوا می‌چرخاندند، گاوها را به دام می‌انداختند، دور بشکه‌ها و موانع، اسب‌سواری و گاو سواری می‌کردند و با هم مسابقه می‌دادند. تا به حال چنین مسابقه‌ای ندیده بودم و انگار تازه چشمم به روی دنیا باز شده بود. من برای کابوی‌ها احترام زیادی قائل هستم. آن‌ها کل زندگی‌ خود را صرف یادگیری این مهارت‌ها کرده‌اند و زندگیشان را با کار در مزرعه می‌گذرانند.

وقتی می‌خواستم از آنجا بروم، از یکی از کابوی‌ها پرسیدم چرا نصف صندلی‌های مسابقه خالی بودند و او به من گفت مسابقه اصلی فرداست و آن مانور فقط تمرینی بود. حق با او بود ولی از چشم من این اسب‌دوانی‌ها آنقدر پرهیجان و سریع بودند که با مسابقه اصلی برایم تفاوتی نداشت.

Car-bean-bagدرباره نویسنده:

Mike Lane

شغل اصلی مایک عکاسی از طبیعت وحشی است و بطور تخصصی از پرندگان و پستانداران عکاسی می‌کند. او می‌گوید که علاقه زیادی به طبیعت بریتانیا دارد، ولی تاکنون چندین‌بار به مدت طولانی در طبیعت کشورهای کانادا، استرالیا، هندوستان و اسپانیا به مدت طولانی به عکاسی پرداخته است. مایک در سفرش به کانادا سه ماه را تنهایی در یک چادر و در منطقه یوکان سپری کرد و عکس‌های بی‌نظیر و به یادماندنی زیادی هم گرفت.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
باز کردن چت
1
سلام به سایت آتش خوش آمدید
پرسشی دارید که من بتوانم پاسخ بدهم؟