پدرام ناصح پدرام ناصح
اخبارتورنتو

راب فورد در قاب خاطرات مخالفانش

بهروز سامانی بهروز سامانی

بیشتر ما راب فورد را فقط از طریق تیترهای جنجال برانگیزی می‌شناختیم که هر روز و گاهی بیشتر از یک‌بار در روز در باره‌ی او در روزنامه‌ها چاپ می‌شد.

در ساعات بعد از مرگ او که شهرت و آوازه‌اش نیز به افسانه‌ها پیوست، چند نفر از کسانی که در طول سال‌ها فعالیت راب‌فورد به‌عنوان شهردار، او را از نزدیک می‌شناختند و با او همکار و یا مخالف بودند خاطرات خود را از او نقل کرده‌اند.

آدام واون

عضو پارلمان، عضو سابق شورای شهر و مخالف راب فورد

آدام واون - عضو پارلمان، عضو سابق شورای شهر و مخالف راب فورد
آدام واون – عضو پارلمان، عضو سابق شورای شهر و مخالف راب فورد

من و پسر کوچکم داشتیم در ساختمان شهرداری به سمت آسانسور می‌رفتیم که به راب برخوردیم. من پسرم را به او معرفی کردم و انتظار داشتم که گفتگوی کوتاهی صورت بگیرد. می‌دانید که، سیاستمدارها معمولاً در این حرف زدن‌های سرپایی استاد هستند. ولی او کاملاً سکوت کرد. ما سوار آسانسور شدیم و پسرم پرسید «اون همیشه همینطوریه؟»

او خجالتی‌ترین سیاست‌مداری بود که من در همه عمرم دیده‌ام، کاملا در تضاد با شخصیتی که همه از او سراغ داشتند. مثل آن بود که تمام شهامتش را برای حضور در جمع نگه می‌داشت. راب در روابط خصوصی به نظر خسته و تحلیل‌رفته می‌رسید.

جان فیلیون

عضو شورای شهر و نویسنده‌ی کتاب تنها آدم معمولی: درون دنیای ناشناخته‌ی راب فورد

جان فیلیون عضو شورای شهر و نویسنده‌ی کتاب تنها آدم معمولی: درون دنیای ناشناخته‌ی راب فورد
جان فیلیون
عضو شورای شهر و نویسنده‌ی کتاب تنها آدم معمولی: درون دنیای ناشناخته‌ی راب فورد

من گاهی سعی می‌کردم سر صحبت را با او باز کنم اما پیدا کردن موضوعی برای گفتگو با او تقریباً غیرممکن بود. یک روز، به پیشنهاد جو میوک از راب پرسیدم «دوست داری به گروه شرط‌بندی روی فوتبال ما بپیوندی؟» ما هیچ گروه شرط‌بندی نداشتیم و من واقعاً هیچ‌ چیزی از فوتبال نمی‌دانستم. ولی او جواب داد، «آره رفیق! من به گروه شما ملحق می‌شم». بعد ما با هم دوست شدیم. من هر یک‌شنبه صبح به راب زنگ می‌زدم تا از انتخاب‌های او خبر بگیرم و او در حالی‌که بچه‌هایش را سوار ماشین می‌کرد در مورد آنها با من حرف می‌زد. به این ترتیب بخاطر شرط بندی روی فوتبال شروع کردیم به اینکه همدیگر را بشناسیم. در شورا، بجز برادرش، احتمالاً من نزدیکترین آدم به او بودم.

رابین دولیتل

روزنامه نگار گلوب اند میل و نویسنده‌ی کتاب شهر دیوانه: داستان راب فورد

رابین دولیتل - روزنامه نگار گلوب اند میل و نویسنده‌ی کتاب شهر دیوانه: داستان راب فورد
رابین دولیتل – روزنامه نگار گلوب اند میل و نویسنده‌ی کتاب شهر دیوانه: داستان راب فورد

اصلاً یادم نیست داستان از چه قرار بود، اما یک روز به دفترش زنگ زدم، یک پیغام گذاشتم و او ده دقیقه بعد با من تماس گرفت. این را باید سریع‌ترین تماس متقابل یک سیاستمدار منتخب یا فردی دانست که در ارکان قدرت قرار دارد.

او در آن تماس به من گفت: «درست به اندازه‌ی کافی عصبانی‌ام کردی، چون حالا می‌توانم با هر پیشنهادی که میلر بدهد مخالفت کنم» و بعد گفت: «همه چیز روبراهه» و بعد هم گوشی را قطع کرد.

این دقیقا راب فورد در شکل کلاسیک خودش بود.

او را به یک چیز می‌شناختند: اینکه جواب تلفن را می‌داد.

جو میوک

عضو شورای شهر تورنتو، مخالف راب فورد

جو میوک - عضو شورای شهر تورنتو مخالف راب فورد
جو میوک – عضو شورای شهر تورنتو مخالف راب فورد

ساعت نه و نیم صبح روزی که راب فورد قرار بود به دادگاهی برود که ممکن بود به شهردار بودنش خاتمه بدهد، به من زنگ زد.

نمی‌خواست درباره‌ی پرونده‌ی دادگاهش حرف بزند. فقط زنگ زده بود تا قبل از بازی سربه‌سر من بگذارد و بفهمد که  من روی چه تیمی شرط بسته‌ام.

راب اینطوری بود. خیلی بهتر و مناسبتر بود اگر او یک مربی فوتبال می‌شد، چون عاشق بازی بود و عاشق رفاقت‌هایی بود که در حین بازی شکل می‌گیرد.

فوتبال جزیره‌ی خصوصی ما بود، جایی که می‌توانستیم با هم شوخی کنیم و با هم دوست باشیم.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
باز کردن چت
1
سلام به سایت آتش خوش آمدید
پرسشی دارید که من بتوانم پاسخ بدهم؟