روایتی از یک قرار عاشقانه؛ جذاب و دوست داشتنی بود، اما نه برای من
اولین دیدار همیشه مهم است. اینکه چه بپوشیم و چطور آرایش کنیم. حتی انتخاب بوی ادکلن هم مهم است. اینکه چطور در اولین نگاه به نظر برسیم میتواند خیلی سرنوشتساز باشد. یا میپسندیم یا پشیمان میشویم. تجربه کریستین هم از اولین قرارش تجربه خوبی نبوده است. چون در همان روز اول متوجه شد که مردی که با هم قرار ملاقات دارند شلخته و کمحوصله است.
او از خاطره این دیدار مینویسد و توضیح میدهد که چرا از پسری که ملاقات کرده خوشش نیامده است.
این شماره آتش خانواده را از اینجا دانلود کنید
کریستین یک مدیر منابع انسانی ۴۲ ساله است که در شرق تورنتو زندگی می کند. او میگوید: «استایل من این است که در طبیعت باشم. از سبک زندگی پرماجرا و بیرون از خانه لذت میبرم. بخصوص اگر دوچرخه سواری یا پیاده روی باشد. اما وقتگذرانی در حیاط پشتی خانهام را نیز دوست دارم.»
کریستین به کلاسهای رقص میرود، عاشق رفتن به فستیوالهای موسیقی، موزهها و گالریهاست و میگوید: «من خوشقلب و دلسوز هستم. سه سال است که مجرد هستم. دوستان بسیاری دارم. بنابراین برای انجام کارهای مختلف، افراد متفاوتی در اطرافم هستند، اما عاشق تنهایی هستم.»
کریستین میخواهد با فردی قرار بگذارد. خودش میگوید: «با فردی باهوش، که به اندازهی خودم کتاب بخواند، کسی که به ایدههای جدید، حقوق اجتماعی و سبک زندگی بیرون از خانه علاقهمند باشد».
از اینجای داستان را از زبان خودش بخوانید.
همه چیز از پشت مانیتور عالی بود
با تونی در اینترنت آشنا شدم. ظاهر جذابی داشت؛ مردانه و قوی. به نظر فرد باهوشی میآمد، انگار مطالعهی شخصی زیادی داشت، در مورد خیلی چیزها اطلاعات داشت و به آنها علاقه نشان میداد.
من به تحصیلات آکادمیک اهمیت نمیدهم. پیامهای تونی بامزه و در عین حال رمانتیک بود. کاملا شفاف و صادقانه گفته بود که به دنبال برقراری یک رابطه است و در مورد آنچه من میخواهم سوالات مهیجی میپرسید. به او گفتم که در آینده سیر میکند. پس از چند روز ارتباط پیامی با یکدیگر از او پرسیدم که آیا تمایل دارد یکدیگر را ببینیم؟
پیشنهاد دادم در رستورانی در نزدیکی محل سکونتم ناهار بخوریم و بعد در هوای زمستانی، در پارک کمی قدم بزنیم. تصور میکردم برای یک قرار ملاقات پیشنهاد خوبی باشد. مکانی پرجمعیت و در عین حال با فضایی خوب. بعلاوه، این قرار ملاقات با جملهی کلیشهای «با هم قهوهای بخوریم» نیز بسیار متفاوت بود.
وقتی دیدمش ناامید شدم
برخورد اولم چندان عالی نبود چون تونی با نیم ساعت تاخیر آمد. اگر پنج دقیقه دیرتر میآمد رفته بودم. حداقل وقتی آمد عذرخواهی کرد و توضیح داد که تصور نمیکرد انقدر در راه باشد. به نظر خوب و مهربان و بسیار جنتلمن میآمد. قدبلند نیز بود. فکر میکنم قدش بیش از شش فوت بود.
اما وقتی کتش را درآورد ناامید شدم. لباسش بیش از حد غیر رسمی بود؛ تقریبا شلخته.
من یک ژاکت زیبا و جدید با شلوار جین پوشیده بودم لباسی که با وسواسی زیاد مناسب با قرار ملاقاتم انتخاب کرده بودم. کمی آرایش داشتم و از زیورآلات مناسبی نیز استفاده کرده بودم.
انتظار داشتم طرف مقابلم نیز به همین میزان دقت و تلاش داشته باشد، اما مشخصا اینگونه نبود.
برخورد اول بسیار مهم است. به نظرم بعضی افراد این را نمیدانند.
تونی گفت که صورتحساب را میپردازد و من نیز تشکر کردم. نشستیم و صحبت کردیم. به نظر میرسید مشکلی دارد و یا به ادامهی بحث بیعلاقه است. سوالات زیادی از او پرسیدم که با علاقه جواب میداد، اما در برخورد متقابل ضعیف عمل کرد.
تصور میکردم در خصوص موضوعی که صحبت کردیم از من چیزی میپرسد، اما نپرسید. ظاهرا از اینکه سکوت برقرار میشد احساس ناراحتی نمیکرد.
تونی اهل بیرونرفتن نبود
وقتی قدم میزدیم مشخص شد که تونی دوست ندارد بیرون از خانه باشد، یا حداقل اینکه از قدم زدن لذت نمیبرد. قبول دارم، هوا چندان مطلوب نبود، زمستان بسیار سرد و سوز روی برف، اما ظاهرا این شرایط او را واقعا عذاب میداد. وقتی پیشنهاد دادم که به کافه بازگردیم به نظر خوشحال شد.
زمانی که در حال برنامهریزی برای قرار ملاقاتمان بودیم، گفته بودم که قدم نیز خواهیم زد. بنابراین فکر میکنم باید بیشتر لباس میپوشید و یا پیشنهاد پیادهروی را رد میکرد. این موضوع که او با لباس ناکافی و نه چندان مناسب آمد، به من نشان داد این فرد نمیتواند برای آیندهاش برنامهریزی مناسبی داشته باشد.
او دوستداشتنی بود ولی نه برای من
تاخیر ۳۰ دقیقهای او نیز همین پیام را داشت. اگر نمیتوانید تخمین بزنید که تا مقصد مورد نظرتان چه میزان در راه هستید، و یا برای گشت زدن در خیابان به چه لباسی احتیاج دارید، احتمالا فرد مناسبی برای من نیستید.
به نظر میرسید تونی فردیست که به تفکرات خود عمل نمیکند. به نظر نمیرسید مسئولیتپذیر باشد. افراد زیادی در دنیا هستند که انتظار دارند دیگران برایشان شادی به ارمغان آورند، و من مردد شدم که شاید او نیز یکی از آنهاست.
وقتی به خانه رسیدم، پیامی برای او نوشتم و از اینکه وقت گذاشت تشکر کردم. او واقعا فردی مهربان، جذاب و دوشت داشتنی بود، اما نه برای من.