شوخی با مشاوران املاک کانادایی بهمناسبت عید نوروز ایرانی
فهرست مطالب
- شماره ۸۰ هفته نامه آتش را از اینجا دانلود کنید
- هفته نخست؛ تو از همه بهتری عزیزم
- هفته دوم؛ باز هم باید پول بدهی، این خیلی کم است
- هفته سوم؛ تندتر بدو! هر چند به جایی نمیرسی
- بعد از هفت ماه؛ هنوز باید از جیب خودت بخوری
- بعد از ۱۸ ماه؛ دادگاه و دادگاهکشی شروع میشود
- بعد از دو سال؛ پرسه در میان خانههای بیارزش
- بعد از چهار سال؛ بالاخره دنیا به شما میخندد
- بعد از چهار سال و شش روز؛ پروازتان را کنسل کنید
- بعد از ده سال؛ حالا همه دنبال شما میدوند
شماره ۸۰ هفته نامه آتش را از اینجا دانلود کنید
بیدلیل نیست که گفتهاند جنگ دو سر دارد؛ یعنی پایانش گاهی پیروزی است، گاهی شکست. شغل مشاوره املاک هم شبیه همان جنگ است و دو سر دارد. اگر زمان نسبتا طولانی یا حتی نه چندان طولانی هم به عنوان مشاوراملاک فعالیت کرده باشید تا کنون دریافتهاید که کار در این حوزه چه قدر سخت و ناهموار است.
ما تصمیم گرفتهایم در حال و هوای روزهای نوروزی، مطالب مسکن خود را هم در فضای طنز منتشر کنیم. پس این مطلب طنز را بخوانید و با همه زیر و بمهای مشاوره املاک در چند دقیقه آشنا شوید.
اگر شما یک مشاور املاک هستید، حتما فراز و نشیبهای زیادی را در حرفهی خود دیدهاید. یکی از روزهای سخت را که برای خودتان در آن لحظه شکست تصور کردهاید یادآوری میکنیم؛ اولین روزهای کار با حساب بانکی خالی.
اما همیشه هم به این منوال طی نشده. روزهایی هم بوده که با وقت بیشتر صرف مشتریها کردن نتیجه بهتری هم گرفتهاید و طعم پیروزی را چشیدهاید و نتیجه آن هم این شده که از فرد تازهواردی که بیتجربگی از چهرهاش هویداست به آدم کهنهکاری با موهای جوگندمی تبدیل شدهاید. حرفهی مشاوره املاک پیچیدگیهای داستانی بیشتری به نسبت سریالهای آبکی تلویزیون، پیش پایتان قرار میدهد. در «فراز و نشیبهای یک مشاور مسکن،» زندگی یک مشاور املاک را در طول ده سال مرور میکنیم.
هفته نخست؛
تو از همه بهتری عزیزم
پس از پشت سر گذراندن آزمون کتبی، مشاور املاک تازهکار، لبریز از اشتیاق، وارد دفتر کار جدید خود میشود و با هیجان و سر و صدای فراوان در جلسهی هفتگی به همکاران معرفی میشود. روی میز کار جدیدش (که در گوشهای قرار گرفته) بادکنکهای رنگارنگ و یک فنجان قهوه قرار دارد که روی آن نوشته شده است «بهترین مشاور مسکن دنیا.»؛ چه شعار امیدبخشی ولی کاش فقط همین شعار کافی بود.
هفته دوم؛
باز هم باید پول بدهی، این خیلی کم است
بعد از ملاقات میانهفته با مربی شرکت، از شور و هیجان اولیه تا اندازهای کاسته میشود و دوست تازهکار ما از هزینههای مدیریت، هزینههای پروانهی فعالیت، هزینههای هفتگی باشگاه قهوهی «بهترین مشاور املاک دنیا،» هزینههای بیمهی حرفهای، هزینههایی که باید برای پا گرفتن شغلت انجام بدهی و هزینههای غیرمنتظرهی دیگری که بعدا آشکار خواهد شد، اطلاع پیدا میکند. از این لحظه به بعد، تلفن کردن به مشتریهای احتمالی جای آشنایی با همکاران جدید را در فهرست ضروریترین کارها میگیرد.
هفته سوم؛
تندتر بدو! هر چند به جایی نمیرسی
یکی از همکاران کهنهکار و مو جوگندمی لطف میکند و پیشنهاد میدهد که شما را به عنوان دستیار کارآموز زیر بال و پر خود بگیرد. شما موافقت میکنید که در هنگام تعطیلات سه ماهه او در بورا بورا، به پروندههایش رسیدگی کنید. شگفت آنکه در حالی که او معمولا هر ماه بیش از یک میلیون دلار معامله جوش میزند، حق کمیسیون احتمالی شما نتیجه این ور و آن ور دویدن و تابلوهای املاک را صاف کردن و به شکایت مشتریها گوش دادن خواهد بود. یک کار جدید پیدا میشود که احتمالا میتوانید سهمی از آن ببرید: ۵۰۰ دلار برای اجاره دادن یک ملک روستایی برای تعطیلات.
اتفاق مهم در ۹۰ روز نخست: یک مشتری ناراضی درب جلویی خانهی خود را میآورد تا شما جعبهی کلیدها را از روی دستگیرهی آن بردارید.
بعد از هفت ماه؛
هنوز باید از جیب خودت بخوری
بعد از دستیاری برای چند نفر، ترجیح میدهید به تنهایی کار کنید. با فروش داراییهای شخصی قدیمی، پول کافی برای خرید روزانه بنزین برای ماشینتان و خوردن چیزی غیر از سوسیس و لوبیا پیدا میکنید. که البته غنیمت است.
مفهوم «زراعت جغرافیایی» را به عنوان فرصتی برای جذب مشتریهای احتمالی کشف میکنید، اما بعد از تعمق بیشتر و تجسم خودتان با لباسهای نه چندان جذاب و کلاه حصیری، از فکر آن بیرون میآیید.
بعد از ۱۸ ماه؛
دادگاه و دادگاهکشی شروع میشود
بیرون اتاق دادگاه، دربارهی جزئیات نخستین مطالبهی خودتان در مورد بیمهی «اشتباهات و فروگذاریها» (Errors and Omissions)، فکر میکنید. چه کسی میدانست که راه عبور همسایه بغلی، وارد زمین خانهای شده است که به تازگی فروختهاید؟
بعد از دو سال؛
پرسه در میان خانههای بیارزش
با وجود برخی مشکلات، که در مسیر شغلی خود تجربه کردهاید، هنوز هم گشتوگذارهای هفتگی به دنبال خانههای جدید آمادهی فروش را دوست دارید و در درون خود از دید زدن خانههای مجلل و چشماندازهای شگفتانگیز آنها لذت میبرید.
شما همچنین شخصیت وسواسی درون خود را کشف کردهاید و هنگام بازدید از خانههای نه چندان استاندارد، فکر میکنید که قبل از گذاشتن این خانهها برای فروش، حتماً باید آنها را ضدعفونی میکردند.
بعد از چهار سال؛
بالاخره دنیا به شما میخندد
یک مرحله مهم! شما به تازگی بزرگترین فروش دوران کاری خود را به انجام رساندهاید. شاد و سرخوش هستید. این همان روی دیگر جنگ است که در ابتدا به آن اشاره کردم؛ یعنی پیروزی در جنگ.
بعد از چهار سال و شش روز؛
پروازتان را کنسل کنید
سرخوشی زیاد، کار دست شما داده است. مهمترین خصوصیتی که دارید این است که مرتکب بزرگترین شکست فروش در دفتر شدهاید. هنوز قصد دارید بعدازظهر سوار آن هواپیما به مقصد بورا بورا شوید، اما در فکر لغو پرواز برگشت هستید.
بعد از ده سال؛
حالا همه دنبال شما میدوند
حالا دیگر چند جایزه کسب کردهاید، بر اساس برنامه فروش موفقیتآمیز خود دورههای سخنرانی برگزار میکنید و بسیاری از مشاوران املاک تازهکار درخواست دارند که توسط شما و تیمتان مورد آموزش قرار گیرند. کار در حرفهی املاک و مستغلات، با در نظر گرفتن همه مسائلی که پشت سر گذاشتهاید، فعالیت به واقع لذتبخشی است.