فهرست مطالب
شماره ۸۳ هفته نامه آتش را از اینجا دانلود کنید
اسپانسر آنلاین: جلال معتضدی مشاور املاک و مسکن – تورنتو
میشله کرافت و شوهرش، ۱۵ سال پیش تصمیم گرفتند از آمریکا به کانادا بیایند و در اوکویل به طور موقت خانهای اجاره کنند. این اقامت طولانی شد و آنها هم خانه را خریدند تا وقتی که تصمیم گرفتند به آمریکا برگردند. فروختن خانه اما ماجرایی عجیب و استثنایی دارد؛ آنها خانه را به خانوادهای شش نفره فروختند که پیشنهاد قیمتشان ۱۵۰ هزار دلار از بالاترین پیشنهاد کمتر بود. اما یک نامه که ضمیمه پیشنهاد قیمت شده بود، باعث شد چنین معاملهای سر بگیرد.
میشله کرافت و شوهرش، در میان ۱۴ پیشنهاد قیمتی که برای فروش خانه خود گرفتند، پیشنهادی را پذیرفتند که ۱۵۰ هزار دلار کمتر از بالاترین پیشنهاد بود؛ آن پیشنهاد خصوصیتی داشت که باعث شد این زن و شوهر آن را انتخاب کنند.
کرافت و همسرش اکنون در ایالت کلرادو در آمریکا زندگی میکنند؛ محل زندگی آنها حدود یک ساعت با شهر دنور فاصله دارد. او میگوید شعار «طمع خوب است» Greed is good مقدمهی خوبی برای فیلم «والاستریت» در سال ۱۹۸۷ بود، اما این شعار چیزی نیست که لزوما به یک زندگی خوب منتهی شود.
لطفا به کامیونیتی ما احترام بگذارید
آنها میخواستند خانهی خود را به خانوادهای بفروشند که برای همسایهها و به آن کامیونیتی، احترام قائل باشد. کرافت میگوید اینجا پایگاهی برای سکونت خانواده او در ۱۵ سال گذشته بوده است.
اما آنها خریدار مد نظر خود را چگونه پیدا کردند؟ جو منگ و روزانا سو به همراه ایمیل پیشنهاد قیمت خود، یک نامه هم به آن ضمیمه کردند.
این زن و شوهر، چهار فرزند ۹ تا ۱۴ ساله دارند و در تصمیمی غیرعادی، تصمیم گرفتند به خانهای کوچکتر نقل مکان کنند.
این زن و شوهر در نامهی خود نوشته بودند که پس از شش هفته فعالیت در اوگاندا به عنوان مبلغ مسیحی در سال گذشته چنین اتفاقی برایشان افتاد: «وقتی که به خانه برگشتیم عوض شده بودیم. هنگامی که چهرههای بینام و نشان گزارشهای خبری به دوستانمان تبدیل شدند و خبرهای مربوط به آنها بخشی از زندگی ما شد، دریافتیم که نگاهمان به همه چیز تغییر یافته است.»
آنها به کرافتها گفتند: «خواستهی ما آن است که به خانهی کوچکتری نقل مکان کنیم و ساده زندگی کنیم تا دیگران نیز بتوانند زندگی سادهای داشته باشند.»
جو منگ میگوید: «هدف ما این است که نه تنها خود را از وام مسکن خلاص کنیم، بلکه به خودمان اجازه بدهیم که کمتر کار کنیم تا وقت بیشتری برای رفتن به مسافرتهای تبلیغی داشته باشیم.»
کابوسی به نام خریدن خانه جدید
این زوج تصدیق میکنند که شرایط بازار مسکن برای آنها ترسناک بوده است. آنها حتی به شروعی جدید در یک کامیونیتی دیگر مانند برلینگتون فکر کرده بودند. روزانا میگوید: «وقتی دیدم که شرایط بازار اینگونه به سود فروشندگان است و ما برای هر خانهای ناچاریم که وارد جلسات مزایده قیمت بشویم و سرانجام آن هم معلوم نیست. واقعا مضطرب شدم. نمیدانستیم باید رو به کجا بیاوریم.»
این زن درمانگر آموزشی و شوهر پزشکش نقل مکان خود را سفری معنوی میخوانند. آنها خانهای ۳,۶۰۰ فوت مربعی (۳۳۴ متر مربع) را با خانهای ۱,۹۸۳ فوت مربعی (۱۸۴ متر مربع) معاوضه کردهاند.
روزانا میگوید بچهها در همان مدرسهی خود به تحصیل ادامه خواهند داد و به والدین خود گفتهاند که فضای کمتر باعث نزدیکی بیشتر اعضای خانواده خواهد شد.
او میگوید: «بخش ناامیدکنندهی داستان آنجا بود که به دیدن خانههای دیگری که به اندازهی خانهی خودمان بود، میرفتیم. با خود میگفتیم که با توجه به هدف و بودجهای که داریم، شانسی برای پیدا کردن خانه نخواهیم داشت. یکی از آن موقعیتهایی بود که انسان پیش خودش فکر میکند ما موفق نخواهیم شد.» روزانا اضافه میکند که امیدوار است خانوادههای دیگر نیز با شنیدن داستان آنها به انجام همین کار ترغیب شوند.
مشاوران املاک حیرتزدهاند
هر دو مشاور املاکی که درگیر این معامله بودند میگویند این تجربه به آنها قوت قلب داده است.
تریسی نرسل، مشاور املاک کرافتها میگوید هنگامی که از موکلانش شنید که پول برای آنها مهمترین مساله نیست، چشمهایش «به اندازهی بشقاب غذاخوری» گشاد شده بود.
او میگوید: «بالاترین پیشنهاد به طرز قابل ملاحظهای بیشتر بود و آنها انتخابش نکردند. من یک بار دیگر به انسانیت ایمان آوردهام. نمیتوانم این اتفاق را باور کنم. به نظرم واقعا جالب است و مردم باید بدانند که قرار نیست همیشه همدیگر را بدوشیم.»
هم او و هم جوئت فیلدینگ، مشاور املاک خانوادهی سو، میگویند کم شدن کمیسیونهایشان هیچ اهمیتی ندارد. فیلدینگ به این نکته اشاره میکند که موکلان او هنوز هم پول خوبی بابت این خانهی چهار خوابه پرداخت کردهاند. او میگوید: «ما با قدرت وارد شدیم و با همهی اینها، ۲۰۰ هزار دلار بالاتر از قیمت اولیه پیشنهاد دادیم.» این خانه در همان شرایط اولیه و در زمینی به شکل کیک پای و به اندازهی یک استخر قرار دارد و به قیمت۷۸۹,۰۰۰ به فروش گذاشته شده بود. اما نامهی همراه پیشنهاد، که توضیح میداد چرا این خانواده با محله جور درمیآید، کار را یکسره کرد.
این پایانی خوش برای فروشندگان آمریکایی است که این خانه را ابتدا به مدت یک سال اجاره کرده بودند و بعد که تصمیم به ماندن در کانادا گرفتند، آن را خریدند. کرافت میگوید: «آنجا شیکترین محلهی اوکویل نیست، اما خانهی ما بود.» این فکر که بچهها خانهای را پر خواهند کرد که او دخترش را در آن بزرگ کرد، برف را از راه عبور همسایهها پارو کرد و سگهایش را برای بازی به حیاط میبرد، برای او مهم بود.
کرافت میگوید گرفتن پول کمتر بابت خانه به هیچ وجه برای ما ضرر به حساب نمیآمد. این زوج عددی را در ذهن داشتند که به معنی خرید بیدردسر خانهای دیگر در کلرادو بود. او میگوید وقتی که آن رقم برایمان حاصل شد، پیش خودمان فکر کردیم «آیا این کافی نیست؟ دیگر چه میخواهیم؟»
سایر علاقمندان به خرید خانه نیز، پیامهایی را ضمیمهی پیشنهاد خود کرده بودند؛ افرادی که بیشتر خانوادههای جوان بودند. کرافت میگوید: «احساس من این بود که بقیه در زمان کوتاهتری از این خانه خواهند رفت. همهی آنها آدمهای خوبی بودند و من خیلی خوشحال بودم که همگی برای این کار وقت گذاشته بودند. این برای ما کار انتخاب را سختتر کرد.»
برای کرافت، خانه فقط مبلمان و وسائل و نوسازی نیست. برای او خانه در درجهی نخست یعنی خاطرات.
او میگوید: «همسایههایم را به یاد میآورم. ترجیح میدهم خراشهای روی دیوارها و باغچهی کثیفی را به یاد بیاورم که چون دو ساعت را صرف پارو کردن برف از مسیر عبور همسایهها کردم به وجود آمد.»