پدرام ناصح پدرام ناصح
داستان زندگیزندگی در کانادا

هشتادمین سالگرد ازدواج زن و شوهر هندی تبار در بریتیش کلمبیا

بهروز سامانی بهروز سامانی

شماره ۸۰ هفته نامه آتش را از اینجا دانلود کنید

Atash Issue 80 - For Web Page 6اگر قرار باشد در زندگی هر کس فقط یک معجزه رخ دهد، برای دارشان سینگ خان خان این معجزه درست در روز هجدهم فوریه‌ی سال ۱۹۳۷ اتفاق افتاد؛ زمانی که در دهکده‌ای در پنجاب بریتانیا، دارشان سینگ خان خان می‌خواست برای اولین بار چهره‌ی نوعروس آینده‌ی خود را ببیند؛ یا اینطور فکر می‌کرد.

در این مطلب به شهر سوری در بریتیش کلمبیا می‌رویم و با داستان عشقی آشنا می‌شویم که ۸۰ ساله است. زن و شوهری دوست‌داشتنی از ۱۲ سالگی با‍‍ هم ازدواج کرده‌اند و بعد از سال‌ها زندگی در کانادا، هنوز عاشقانه یکدیگر را دوست دارند. راز خوشبختی و سلامتی آنها چیست؟ «دارشان» و «آمار» چگونه این همه سال را با هم زندگی کرده‌اند؟

دارشان سینگ خان خان با کمک ترجمه‌ی نوه‌اش جاسکارن (جاس) سینگ خان خان، در خانه‌ی خود در شهر «سوری» در بریتیش‌کلمبیا، روز اولین دیدار خود را چنین به یاد می‌آورد: «یادم می‌آید که آنها لباس واقعاً زیبایی به تن یک دختر کرده بودند و او به داخل آمد. من حتی نتوانستم چهره‌ی کسی را که می‌خواهم با او ازدواج کنم ببینم.»

تعریف دارشان دختری را با معصومیت محض که از زیر سایه درختان همراه با نسیمی خنک به داخل می‌آید برای شنونده مجسم می‌کند. دارشان در آن زمان ۱۲ سال داشت و همچنین عروسش آمار کاور.

جاس از زبان پدربزرگ خود می‌گوید: «ازدواج آنها سنتی بوده است. آنها قبل از ازدواج همدیگر را ندیده بودند. دیگران آنها را کنار هم نشانده و به عقد هم در آورده بودند.»

حکایت دنیای سال ۱۹۳۷

چند هفته‌ پیش، این زوج هشتادمین سالگرد ازدواج خود را جشن گرفتند. یعنی ۸۰ زمستان و بهار و تابستان و پاییز رفته را با هم دیده‌اند.

دنیای سال ۱۹۳۷ را برای خود تصور کنید. پادشاه جورج ششم، پدر ملکه‌ الیزابت، به دنبال استعفای ادوارد هشتم و ازدواج او با والیس سیمپسون، به آخرین امپراتور هند تبدیل شد.

جنگ داخلی اسپانیا و پاکسازی‌های استالین در نقطه‌ی اوج خود قرار داشت. پاپ پیوس یازدهم بخشنامه‌‌های ضد کمونیستی و ضد حزب نازی خود را منتشر می‌کرد و سفید برفی و هفت کوتوله به عنوان اولین فیلم انیمیشن بلند بر روی پرده‌ رفت.

خطوط هوایی پان امریکن نخستین پرواز تجاری خود را بر فراز اقیانوس آرام در آن سال به انجام رساند، آملیا ارهارت ناپدید شد و هیندنبرگ در یک پایگاه هوایی متعلق به نیروی دریایی، در نیوجرسی، با سرنوشت دهشتناک خود مواجه شد.

حال به دهکده‌ی شاهباز پور برگردیم؛ جایی که دارشان و آمار در پنجابی زندگی می‌کردند که هنوز یکپارچه بود. تا سال ۱۹۴۷ کشوری به نام پاکستان وجود نداشت و در این سال بود که پنجاب با توسل به زور، به دو بخش تقسیم شد و حدود ۸۰ درصد آن در میان مرزهای جدید کشور مسلمان‌ قرار گرفت.

دارشان می‌گوید: «روزی که ما ازدواج کردیم، یادم هست که یک نفر از دهکده‌ی ما برای انتخابات مجلس لاهور کاندید شده بود.» لاهور اکنون دومین شهر بزرگ پاکستان به شمار می‌آید.

این داستان ۹۲ سال بیقراری است

دارشان تنها سه ماه عمر داشت که پدرش از دنیا رفت و تنها دو سال پس از ازدواجش در آن سن کودکی، مادر خود را نیز از دست داد.

جاس می‌گوید‌: «پدربزرگم هرگز زندگی آسانی را تجربه نکرد. او به تنهایی چیزهای زیادی را ساخت و با مادربزرگم برای همه چیز سخت کار کردند. اگر آنها کارهایی که کردند را نمی‌کردند، هیچکدام از ما حالا اینجا ننشسته بودیم.»

این زوج سال ۱۹۸۱ به شهر «ویلیامز لیک» در استان بریتیش‌کلمبیا آمدند؛ شهری که خواهر دارشان آنجا زندگی می‌کرد. تصور شوک فرهنگی وارد شده به آنها آسان است. دارشان می‌گوید: «نسبت به وضعیت قبلی‌مان دگرگونی کاملی بود. از آب و هوای داغ به آب و هوای سرد آمدیم. در شمال کانادا با آن بارش‌های سهمگین برف ساکن شدیم و لباس‌هایی که با خود آورده بودیم هیچ تناسبی با آن اوضاع نداشت.»

دو سال طول کشید تا این زوج خود را با شرایط جدید وفق دهند. دارشان زمستان‌ها در کارخانه‌ی چوب‌بری و بهار و تابستان در مزارع آبوتسفور کار می‌کرد. آنها در سال ۱۹۸۹ به شهر «سوری» نقل مکان کردند.

آنها گوشه‌ای خلوت برای زندگی یافته‌اند

آمار، همان عروس معصومی که ۸۰ سال پیش از شرم، نگاه به صورت داماد نکرده بود حالا ۸۰ بهار را با دارشان دیده است. آمار چند سال پیش تصادف اتومبیل شدیدی داشت و حالا در راه رفتن کمی مشکل دارد. جاس نوه آمار و دارشان می‌گوید عروس آمار، سورجیت، در طول روز برای جابجا شدن به او کمک می‌کند. «آنها به نوبت برای هم جوک می‌گویند و پخش زنده‌ی نیایش‌ها و سرودهای روحانی معبد طلایی هند را نگاه می‌کنند.»

دارشان هنوز فعال است. جاس می‌گوید: «او صبح‌ها ساعت ۴ از خواب بیدار می‌شود، دوچرخه‌سواری می‌کند و هر روز پیاده به معبد می‌رود.»

کولجیت سینگ، پسر دارشان و آمار، راز زندگی مشترک طولانی این زوج را در سختکوشی، احترام متقابل و صداقت آنها می‌داند. او می‌گوید: «آنها هرگز و هرگز چیزی را از یکدیگر پنهان نکردند. آنها رازهای مشترکی داشتند که پیش خودشان محفوظ بود و هرگز برای شخص دیگری بازگو نکردند، اما از یکدیگر چیزی را پنهان نمی‌کردند.»

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
باز کردن چت
1
سلام به سایت آتش خوش آمدید
پرسشی دارید که من بتوانم پاسخ بدهم؟