مهاجرانی كه نام كانادا را بر فراز المپيك به اهتزاز در آوردند
فهرست مطالب
- شماره ۱۳۰ هفتهنامه آتش را از اینجا دانلود کنید
- ایوان بابیکوف، مهاجری از روسیه مردی بر سر دو راهی ماندن و برگشتن
- تدجان بلومن، مهاجری از هلند خداحافظ هلند، سلام کانادا
- کریس اسپرینگ، مهاجری از استرالیا کانادا! دوستت داشتم، الان عاشقتام
- دیل بگاسمیت، اهل ونکوور فرار از زندانی به نام کانادا
- بن جانسون، مهاجری از جامائیکا پایانی دردناک برای قهرمان مهاجر
اسپانسر ویژه: پریا اسکویی – مشاور امور مهاجرت – کانادا
قهرمانیهایی که کانادا در المپیک به دستآورده همواره با نام مهاجران پیوند داشته است. روایت قهرمانان مهاجر در المپیک، داستانی پرافتخار برای این کشور مهاجرپذیر است. قهرمانان زیادی در رشتههای اسکی و هاکی بودهاند که مثل خیلی از رشتهها و علوم دیگر، ناگهان سر از کانادا درآوردند و برای این کشور افتخارآفرینی کردند.
این روزها که همه جا در کانادا صحبت از المپیک زمستانی پیونگ چانگ است، به سراغ چند قهرمان المپیکی مهاجر میرویم. ورزشکارانی که یا کانادا را انتخاب کردهاند یا ترجیح دادهاند در کشور اول خود مسابقه دهند. برخی دوره ورزشی خود را با خوشنامی به پایان رساندهاند و هنوز هم فعالیت حرفهای میکنند و گروهی دیگر به خاطر اشتباهات کوچک و بزرگ، بین کاناداییها بدنام شدهاند.
آشنایی با قصه قهرمانان ورزشی مهاجر، ما را با بخش مهمی از فرهنگ کانادا آشنا میکند. «جو او کانر» یکی از مشهورترین روزنامهنگاران کانادایی است که سالهاست قصه کاناداییها را روایت میکند. او در این گزارش، ما را با چند قهرمان ورزشی مهاجر و سرنوشت آنها در کانادا آشنا میکند.
شماره ۱۳۰ هفتهنامه آتش را از اینجا دانلود کنید
جو او کانر – روزنامه ونکوور سان
آن روز، یکی از روزهای تابستان سال ۲۰۰۳ بود. ایوان بابیکوف در فریزر سوپرمارکتی در تورنتو ایستاده بود و در حالی که از سرما میلرزید و در قفسهها بستنی میگذاشت، به این فکر میکرد که یک مهاجر تازهوارد ۲۳ ساله که از مناطق یخزدهی شمال روسیه آمده است، چطور باید در کانادا خرج خودش را در بیاورد.
اما حالا خیلی چیزها برای این قهرمان باارزش فرق کرده است. بابیکوف از خانهی خود در شهر Canmore استان آلبرتا، میگوید: «واقعا هیچ برنامهای برای فعالیت در اسکی نداشتم. زن و پسرم در روسیه بودند و باید فکری به حال آنها میکردم.»
ایوان بابیکوف، مهاجری از روسیه
مردی بر سر دو راهی ماندن و برگشتن
بابیکوف توانست ظرف مدت سه سال، در رشتهی اسکی صحرایی که در روسیه در آن مهارت یافته بود، جایگاهی پیدا کرده و خود را به عنوان امید تازهی تیم ملی اسکی صحرایی کانادا مطرح کند. افسوس که او کانادایی نبود؛ اما به تشویق مربیان کانادایی خود، در بازیهای المپیک زمستانی ۲۰۰۶ در لباس تیم ملی روسیه به رقابت پرداخت.
او میگوید: «دو پاره شده بودم. بیشتر مربیهای روس انگار با نگاههایشان به من میگفتند تو دیگر از ما نیستی. برگرد به همان کانادا. اما در ابتدا که به تیم ملی روسیه راه یافتم و توانستم به المپیک بروم، انگار رویای کودکیام تحقق پیدا کرده بود: رویای اینکه برای روسیه، برای بزرگترین کشور روی زمین، به میدان بروم. به همین خاطر اضطراب زیادی داشتم. راستش را بخواهید، دو تکه شده بودم. در آن وسط گیر افتاده بودم.»
بابیکوف به شکلی تقریبا اتفاقی به عنوان یک ورزشکار مهاجر مطرح شد و آنگاه در کشمکشی درونی بین میهنپرستی، که از کودکی در او ریشه دوانده بود و آیندهای که برای خود و خانوادهاش به تصور در میآورد، گرفتار شد. او در المپیکهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۴ برای کانادا بازی کرد و اکنون مربی تیم ملی کاناداست.
تدجان بلومن، مهاجری از هلند
خداحافظ هلند، سلام کانادا
کسانی که کشور تیم المپیک خود را عوض میکنند، غالبا با حساب و کتاب بیشتری تصمیم میگیرند.
بعضیها از کشورهای گرمسیری میآیند تا در رشتههای مرتبط با آب و هوای سرد به فعالیت بپردازند، برخی به دنبال منابع مالی بهتر هستند و عدهای میخواهند شانس خود را برای راهیابی به المپیک بالا ببرند.
خیلیها کشور کانادا را نه به عنوان چراغ راه آزاداندیشی و رواداری، بلکه به چشم کشوری با امکانات مناسب میبینند. غالبا ورزشکاران مهاجر تنها پس از ورود به کاناداست که درمییابند به این مکان علاقه دارند و تصمیم میگیرند که بمانند.
تدجان بلومن، اسکیتباز سرعت که قبلا هلندی بود، برای ادامهی فعالیت ورزشی خود در هلند به بنبست برخورده بود.
او میگوید که محیط فوقالعاده رقابتی این رشته در هلند موجب اضطراب او شده و کاری کرده بود که از ورزش مورد علاقهاش متنفر شود. به همین خاطر تصمیم میگیرد که از آن محیط از بین برندهی نشاط فرار کند و برای «ماجراجویی» به کانادا بیاید.
پدر بلومن اصالتا اهل استان نیوبرانزویک بود. کلگری هم که پیست اسکیت سرعت داشت. پس چرا که نه؟
بلومن نیمهکانادایی از آن زمان موفق به کسب رکوردهای جهانی شده است و اکنون به عنوان یکی از امیدهای کسب مدال، پا به رقابتهای المپیک گذاشته است. ماجراجویی او، که شامل ازدواج با مارلینده همسر هلندیاش نیز میشود، به نقل مکانی دائم تبدیل شده است.
او میگوید: «من در کانادا بیش از اندازه سعادتمند بودهام. احساس میکنم بخشی از این تیم هستم و همین موجب میشود که خودم را کانادایی احساس کنم.»
بلومن پیوندهای خود را با هلند به تمامی قطع نکرده است. در دنیای کمخون بودجهی ورزشهای غیر حرفهای، او با فروشگاه Dutch Store در کلگری قرارداد اسپانسری امضا کرده است.
او میگوید: «من هر روز برای صبحانه، ساندویچ کره با خردههای شکلات میخورم.»
کریس اسپرینگ، مهاجری از استرالیا
کانادا! دوستت داشتم، الان عاشقتام
کریس اسپرینگ که لوژسوار و متولد استرالیاست، هنگامی که با ویزای کاری به کانادا آمده بود، ورزش لوژسواری را کشف کرد. بودجهی استرالیا برای لوژسواری نزدیک به صفر بود. به همین دلیل اسپرینگ کشور خود را تغییر داد؛ اقدامی که نه تنها امکان فعالیت در رشتهی مورد علاقهی او را فراهم کرد، بلکه بر شناخت او از خودش نیز تاثیر گذاشت.
اسپرینگ که ۳۳ سال دارد، میگوید: «من حالا ۱۲ سال است که در کانادا هستم، ولی نه یک ۱۲ سال عادی؛ ۱۲ سالی که در شکلگیری انسانی که اکنون هستم، بسیار اهمیت داشته است. به عقیدهی من، ارزشهای انسان و اشتباهات او و شخصیتی که هر کس خود را در آن باز مییابد، همه در دههی ۲۰ سالگی شکل میگیرد و من این دوران حساس را در کانادا سپری کردم.»
اسپرینگ میگوید: «مردم خیلی وقتها از من میپرسند که بیشتر احساس استرالیایی بودن میکنم، یا کانادایی بودن. جواب آن ساده است؛ من بیشتر کانادایی هستم.»
اسپرینگ تجربهی دگرگونی خود را با نقل قول از چهرهی سرشناس راک کانادا خلاصه میکند: «کانادا برای من شبیه به چیزی است که نیل یانگ در ترانهی «ماه کامل» گفته است: وقتی که غریبه بودیم، تو را از دور دوست میداشتم. وقتی که عاشق هم شدیم، از صمیم قلب به تو عشق ورزیدم.»
اسپرینگ تابستانها در یک ون زندگی میکند، در ساحل بریتیشکلمبیا به موجسواری میپردازد و خود را هیپی میداند. به نظر میرسد که تعویض کشور همه نوع آدمی را به خود جلب میکند.
دیل بگاسمیت، اهل ونکوور
فرار از زندانی به نام کانادا
البته همهی ورزشکاران مهاجر برای آمدن به کانادا سر و دست نمیشکنند. بعضی از ستارههایی که اینجا به دنیا آمدهاند، برای رفتن از کانادا بیتابی میکنند.
برای مثال دیل بگاسمیت اسطورهی دنیای اسکی آزاد را در نظر بگیرید. این پسر ونکووری در نوجوانی غزل خداحافظی از ونکوور را خواند؛ در زمانی که مربیان کاناداییاش او را ترغیب میکردند که علائق خود را به دنیای فناوری کنار بگذارد و منحصرا روی ورزش تمرکز کند.
بگاسمیت به جای آنکه تسلیم فشارها شود، به استرالیا نقل مکان کرد و به تیمی پیوست که کاری به وقتگذرانیهای او با اینترنت نداشت. این ورزشکار عهد شکن هنگامی که در سال ۲۰۰۶ برای کشور جدید خود یک مدال طلا به ارمغان آورد، از آن ثروتمندهایی شده بود که لامبورگینی زیر پایشان است.
بگاسمیت، حالا بیشتر وقت خود را در گریزگاه مالیاتی جزایر Cayman میگذراند.
بگاسمیت چند سال پیش در مصاحبهای با روزنامهی سیدنی مورنینگ هرالد چنین گفت: «من خودم را استرالیایی میدانم. ولی در جاهای مختلفی زندگی میکنم و بدون اینکه بخواهم خودم را به جای خاصی محدود کنم، تغییر مکان میدهم.»
بن جانسون، مهاجری از جامائیکا
پایانی دردناک برای قهرمان مهاجر
گاهی نیز ورزشکار مهاجر بودن خطراتی به همراه دارد؛ به ویژه هنگامی که یک خرابکاری، موجب میشود قصهای که میتوانست الهامبخش باشد، مایه سرافکندگی شود. بله داریم درباره بن جانسون صحبت میکنیم.
بن جانسون، سریعترین انسان روی زمین و شهروند کانادا بود. زمانی که در المپیک تابستانی ۱۹۸۸ معلوم شد که استروئید مصرف کرده است، در سرمقالهی خشمگینانهای این سوال مطرح شده بود: «چطور توانست این کار را با ما بکند؟»
جانسون مایهی سرافکندگی کانادا شد و در میانهی واکنشها، این نتیجهگیری نه چندان نامحسوس وجود داشت که به هر حال او از ما نیست؛ از ما کاناداییهای اصیل و سفیدپوست انگلیسی، فرانسوی، اسکاتلندی، ایرلندی و اروپاییتبار که همیشه قانون را رعایت میکنیم.
متاسفانه خیلیها بیآنکه به زبان بیاورند معتقد بودند او یک دوپینگی متولد جامائیکا و یک آدم خنگ است که درست هم نمیتواند حرف بزند.
بن بیچاره و پا به سن گذاشته، در مصاحبهای که سال ۲۰۱۳ برای نشنالپست با او داشتم، به من گفت: «نمیخواهم تا آخر عمرم، مردم به من بگویند متقلب.» او حتی در ۵۱ سالگی نیز آرزومند بخشش و آرامش بود. داستان عبرتانگیز جانسون همانقدر به ورزش مربوط میشود که به هویت ملی. کاناداییها مطمئنا از ورزشکاران المپیکی خود حمایت میکنند، اما اگر از کشور دیگری آمده باشید و جواب دوپینگ شما مثبت شود، تنها خواهید ماند.
ایوان بابیکوف هنوز ایستاده، اما حالا مربی تیم ملی کاناداست. او صبح یک روز ژانویه، بعد از آنکه پسرهایش را به مدرسه رساند در اندیشهی کاری بود که بسیاری از کاناداییها در صبحهای زمستانی باید انجام بدهند: برفروبی.
بابیکوف میگوید: «من در روسیه به دنیا آمدهام و هنوز هم در خانه به زبان روسی حرف میزنیم و بعضی از غذاهای روسی را در برنامهی غذاییمان داریم، چون این چیزها در فرهنگ ماست؛ ولی ما کانادایی هم شدهایم. همهی این کشور از مهاجران است، مهاجرها این کشور را ساختهاند، به همین خاطر سخت نیست که خودت را تطبیق بدهی، چون کسی در مورد تو قضاوت نمیکند. همین است که ما را به آدمهایی کانادایی تبدیل میکند. ما آدمهایی صمیمی و بیغلوغش هستیم.»
ورزشکاران کانادایی در روزهای گذشته موفق شدند مدالهای رنگارنگ المپیک را به دست آورند تا مردم خوشحال شوند. آنها با کسب مجموع ۲۹ مدال، برای کشورشان افتخار به دست آوردند. بسیاری از این قهرمانان را مهاجرانی تشکیل میدهند که به امید موفقیت بیشتر در رشته مورد علاقهشان به کانادا آمدهاند و البته برخی هنوز هم بر سر دو راهی ماندن در کانادا یا برگشتن به زادگاه خود قرار دارند. کانادا امسال هم مدالهای زیادی را مدیون قهرمانان مهاجر خود است.