بهشت گمشده در تورنتو؛ گلناز وکیلی قربانی بود یا همدست کلاهبرداران؟
«گلناز وکیلی» سال ۲۰۱۱ زمانی که تصمیم گرفت وارد بازار کار شود، وارد زنجیره پیچیدهای از ارتباطات پنهان و آشکار در بازار مسکن شد فضایی که در نهایت باعث شد او در سال ۲۰۱۳ به اروپا و بعد قبرس شمالی فرار کند و با اتهام ۱۷ میلیون دلار کلاهبرداری روبرو شود حالا او به کانادا بازگشته است و این گزارشی است از این پرونده پیچیده کلاهبرداری و دعاوی مدنی، کیفری و مقرراتی
فهرست مطالب
- دیدار با پدرخوانده
- اولین قربانی؛ زوج ارمنی-کانادایی
- آشنایی با باغبانی که کارچاقکنی میکرد
- ثروتمند قلابی با اتومبیل بنتلی
- داستان زندگی گلناز وکیلی
- راز خریدن خانه گرانقیمت بدون یک دلار پول
- کلاهبرداری اوکلاهما؛ چطور میشود چالهای را بهعنوان چاه نفت فروخت
- دیدار یک روزنامهنگار با گلناز وکیلی
- زمانی که پدرخوانده خانم وکیل جوان را تهدید میکند
- چرا خانم وکیلی به پلیس مراجعه نکرد؟
- این بار کلاهبرداری از زنی که مستاصل بود
- زن مستاصل در انتظار طلبی که هفتهها پیش وصول شده بود
- شرطبندی بر روی اسب مرده
- نامهای اصلی مطرح در پرونده
۱۸ ماه پس از بازگشت گلناز وکیلی، وکیل جوان ایرانی که ۴ سال از کانادا فراری بود، حالا جزئیات تازهای از فرار و بازگشت او اعلام شده است.
«گلناز وکیلی» سال ۲۰۱۱ زمانی که تصمیم گرفت وارد بازار کار شود، وارد زنجیره پیچیدهای از ارتباطات پنهان و آشکار شد؛ فضایی که در نهایت باعث شد او در سال ۲۰۱۳ فرار کند و با اتهام ۱۷ میلیون دلار کلاهبرداری روبرو شود.
مارچ سال گذشته او به کانادا بازگشت و در فرودگاه تورنتو توسط پلیس بازداشت شد.
نامهای زیادی از جمله نام چند ایرانی و کانادایی در ارتباط با پرونده او در این چند سال مطرح شده است.
هفتهنامه آتش در هفتمین شماره خود در اکتبر سال ۲۰۱۵ گزارش کاملی در ارتباط با پرونده این وکیل جوان ایرانی منتشر کرد و دوباره ۷ مارچ سال گذشته خبر بازگشت او را در بخش آنلاین خود پوشش داد. خبرنگار آتش گزارشی درباره تازهترین یافتههای این پرونده و سرنوشت گلناز وکیلی تهیه کرده که در آن به گزارش تکاندهنده اخیر ماهنامه تورنتو لایف استناد کرده است.
عمارت پلاک ۷ خیابان High Point، در Bridle Path، قرار بود آشکارترین نشانهی موفقیتهای زوجی باشد که آن را خریده بودند. امروز اما این عمارت، به اصلیترین باقیماندهی یک کلاهبرداری املاک تبدیل شده است؛ با دنبالهای از قربانیان، ۱۷ میلیون دلار پول گمشده و یک وکیل جوان که مخفیانه زندگی میکند.
گلناز وکیلی بهترین طعمهی ممکن بود. وکیل جوانی در حوزهی املاک که به شدت مستقل بود و مشتاقانه میخواست در این حرفهی شلوغ، نامی برای خود دست و پا کند. او به جای آنکه سراغ شرکتهای بزرگ تورنتو در داونتاون برود و درخواست کار بدهد، محل کاری در یک دفتر مشترک در تقاطع خیابانهای یانگ و شپرد برای خود باز کرد. روزهای نخست گرچه پراضطراب بود، اما هیجانانگیز به نظر میرسید. او مقداری وام دانشجویی داشت و باید هزینههای اجاره، بیمه، عوارض کانون وکلا، حقوق یک دستیار و خرید کامپیوترها و نرمافزارهای گرانقیمت حقوقی را پرداخت میکرد و ناچار بود برای پیدا کردن مشتری به هر دری بزند.
دیدار با پدرخوانده
گلناز در نوامبر ۲۰۱۰، تنها چند ماه پس از قبولی در آزمون وکالت، به مردی به نام آرش میثاقی معرفی شد. میثاقی نیز مانند گلناز، ایرانیالاصل بود و گلناز به یاد دارد که در اولین ملاقاتشان، او به سبک ایرانیها و به نشانهی احترام، اندکی به جلو تعظیم کرد. میثاقی خود را مشاور رسمی مسکن و برنامهریز امور مالی معرفی کرد و به نظر میرسید که دانش وسیعی از امور مالی و قوانین مربوط به املاک دارد و حرفهایی که میزد پر از ارجاعاتی به قوانین و مسائل بانکداری بود. با این حال، وکیلی نتوانست به او اعتماد کند. او نگاه نافذی داشت و شبیه به یک پدرخوانده حرف میزد. هنگامی که پیشنهاد داد قراری بگذارند و در مورد فرصتهای کاری گفتگو کنند، گلناز نپذیرفت.
گلناز وکیلی حق داشت محتاط باشد. میثاقی یکی از ۲۳ نفری بود که البته بدون آنکه گلناز اطلاع داشته باشد، در پروژهی Tic Toc مورد اتهام قرار گرفته بود، هر چند که محکوم نشده بود. این پروژه، تحقیقات ۱۸ ماههای از سوی پلیس تورنتو دربارهی یک شبکهی بزرگ سرقت محمولههای دریایی بود که در آن پلیس موفق شده بود مقادیری مواد مخدر، ۳ میلیون دلار کالاهای سرقتی، ۱۰۰ هزار دلار پول نقد، یک قبضه سلاح کمری ۴۵ میلیمتری و بدتر از همه، چند دست یونیفرم تقلبی پلیس منطقهای یورک را کشف و ضبط کند.
میثاقی همچنین در سال ۲۰۰۹ با اتهام توطئه برای قتل مواجه شده بود، هرچند که اتهامات او مورد پیگرد قرار نگرفت. همچنین، با آنکه به نظر میرسید ثروتمند باشد، از سال ۲۰۰۰ در وضعیت ورشکستگی قرار داشت. ولی او سماجت به خرج داد و خانم وکیلی، پس از آنکه بارها به درخواستهای او بیاعتنایی کرد، سرانجام نرم شد.
میثاقی شروع کرد به فرستادن کارهای املاکی برای او و این نقطهی آغاز راهی بود که در نهایت به کابوسی برای خانم وکیلی و خیلیهای دیگر تبدیل شد و در ادامه به تعقیب و گریز بینالمللی و به راه افتادن شبکهی پیچیدهای از دعاوی مدنی، کیفری و مقرراتی منجر شد. میثاقی در حال حاضر در معرض ادعاها و اتهاماتی کیفری است که هنوز در دادگاه به اثبات نرسیده است.
اولین قربانی؛ زوج ارمنی-کانادایی
همه چیز از تابستان ۲۰۱۱ آغاز شد. میثاقی در آن زمان با گلناز وکیلی دربارهی معاملهای صحبت کرد که برای یک زوج ارمنی – کانادایی، به نامهای واسکن و آنی یرتسیان در دست داشت. آنها پولشان را از بازار املاک و مستغلات و از پروژههای مسکونی در شمال تورنتو و فارست هیل به دست آورده و در سال ۲۰۰۲ ملک گرانقیمتی برای خود خریده بودند، که زمین وسیعی در پلاک ۷ خیابان High Point در محلهی Bridle Path بود.
آنها ۸ / ۲ میلیون دلار برای آن ملک پرداخته بودند، که تقریبا همهی آن از طریق دریافت وام از بانک CIBC تامین شده بود. آنها به همراه دو دخترشان به خانه جدید در آن زمین نقل مکان کردند و نقشههایی برای ساخت یک عمارت ۱۴,۸۰۰ فوت مربعی به سبک فرانسوی با فرسکوهای ایتالیایی، یک راهپلهی مرمرین زیبا، یک گاراژ چهار درب، یک کتابخانه با قاببندی چوبی و اتاقهای مخصوص صرف چای، شنیدن موسیقی و بازی بیلیارد تهیه کردند.
خانوادهی یرتسیان خیلی زود در Bridle Path جا افتادند. واسکن به عنوان نمایندهی خیابان خودشان در محله انتخاب شد و دخترها در مدرسهی فرانسوی تورنتو در همان نزدیکی ثبت نام کردند. به گفتهی یکی از نزدیکان این خانواده، واسکن و آنی آنقدر شیفتهی موقعیتشان به عنوان بخشی از طبقهی مرفه و یک درصد بالای جامعه شده بودند که به تدریج خود را از بقیهی اقوام و فامیل جدا کردند.
آشنایی با باغبانی که کارچاقکنی میکرد
این زوج به مشکل مالی برخوردند و نجات آنها از شرایط بوجود آمده خیلی برایشان گران تمام شد. مردی به نام گرانت ارلیک، که ادعا میکند طراح فضای سبز خانهی آنها بوده است، پیشنهاد جالبی به آنها داد. او مردی خوشقیافه، خوشصحبت و کاردان بود و به آنها گفت که از آرش میثاقی کمک بگیرند.
میثاقی بازی متقاعدکنندهای به راه انداخت و خیلی زود وامی در اختیار خانوادهی یرتسیانها قرار داد تا مجالی برای حل و فصل مشکلات مالی خود پیدا کنند. او در همان حین پیشنهاد داد که آنها به جای وکیل خودشان، وکیل او یعنی خانم وکیلی را به استخدام درآورند؛ تصمیمی که برای این خانواده نتایج مصیبتباری در پی داشت.
خوشبختی همانقدر که سریع از راه رسید، به سرعت هم ناپدید شد. در طی یک سلسله اقدامات پیدرپی، خانم وکیلی خانهی یرتسیانها را به نام یک شرکت شمارهدار تحت کنترل واسکن ثبت کرد؛ چند روز بعد، به شکل اسرارآمیزی نام واسکن به عنوان رئیس آن شرکت حذف و با نام ارلیک، طراح فضای سبز جایگزین شد. ناگهان خانهی رویاهای خانوادهی یرتسیانها دیگر برای خودشان نبود. آنی یرتسیان هنگامی که از ماجرا خبردار شد، وحشت کرد. او از گلناز توضیح خواست و او نیز تاکید کرد که همهی تشریفات اداری را به درستی انجام داده است. آنی تهدید به شکایت کرد؛ گلناز با آرامش گفت که یک نسخه از دادخواست را هم به او بدهد، انگار که بگوید هر کاری از دستت برمیآید انجام بده.
در همان حین که کشمکش حقوقی آنها در جریان بود، مشکلات مالی خانوادهی یرتسیانها وخامت بیشتری پیدا کرد و در نهایت خانه آنها تصرف شد. با خالی شدن خانه، میثاقی وارد مرحلهی دوم عملیات خود شد؛ گرفتن وام در مقابل ملکی که واقعا به او تعلق نداشت.
او به سراغ وامدهندهای خصوصی در نورث یورک به نام تووا مارکز رفت، که در گذشته سابقهی انجام بیزینسهای مشترکی با هم داشتند. خانم مارکز زن ریزاندام و بلوندی بود که در آن زمان ۷۳ سال داشت. او سرمایهگذار با تجربهای بود که در اوائل دههی ۱۹۸۰ فعالیت خود را به عنوان مادر مجرد سه فرزند، در بیزینس وام مسکن شروع کرده بود.
دخترش سیندی آدلر، که خودش مادر چهار فرزند بود، به تازگی طلاق گرفته بود و تصمیم داشت که از اولین پرداخت برابرسازی equlization payment شوهر سابقش استفاده کند و به تبعیت از مادر خود وارد بیزینس وامدهی شود.
ثروتمند قلابی با اتومبیل بنتلی
مادر و دختر، در اکتبر ۲۰۱۱، در مرکز خرید Bayview Village، در یک کافیشاپ، با میثاقی ملاقات کردند و او به آنها فرصت سرمایهگذاری فوقالعادهای معرفی کرد؛ خانهی شماره ۷ خیابان High Point. او گفت که خانه متعلق به یکی از دوستان ثروتمند ایرانیاش به نام باب بیگی است که به یک وام خصوصی نیاز دارد. حقیقت آن بود که باب بیگی در سال ۲۰۰۸، با درخواست پناهندگی از مالزی به کانادا آمده بود. میثاقی یک اتومبیل بنتلی در اختیار بیگی گذاشت و به گفتهی بیگی، او را آموزش داد که چه چیزهایی بگوید. هنگامی که آدلر به خانه آمد تا نگاهی به آن بیندازد، بیگی به عنوان مالک پرجذبهی ملک ظاهر شد و او را در بازدید از ملکی که تقریبا هیچ چیزی از آن نمیدانست همراهی کرد.
توجه مارکز و آدلر به ملک جلب شد. خانهی بسیار مجللی بود، در قطعه زمینی عالی در خاصترین کد پستی کانادا. اگر خودشان یک وکیل املاک به استخدام در میآوردند، شاید متوجه دامی میشدند که برایشان پهن شده بود. اما میثاقی خانم وکیلی را به آنها پیشنهاد داد. نزدیک به اواخر سال ۲۰۱۱، وکیلی و مارکز در O&B Cafe Grill، در Bayview Village برای صرف ناهار قرار گذاشتند و خیلی زود با هم صمیمی شدند.
داستان زندگی گلناز وکیلی
گلناز وکیلی آدم معاشرتی بود و زندگیاش هم داستانی شنیدنی داشت. خانوادهی او پس از سقوط شاه، از ایران به کانادا مهاجرت کرده و در منطقهی نورث یورک ساکن شده بودند. پدرش بیژن، رانندهی تاکسی بود و بعدا تکنیسین موتور هواپیماهای جت شد. مادرش نسرین، معلم بود. وکیلی خودش با مدرک لیسانس در رشتهی علوم سیاسی، از دانشگاه یورک فارغالتحصیل شده و در برنامهی حقوق مشترک دانشگاههای وینزر و دیترویت مرسی، که دانشجویان را تحت هر دو سیستم حقوقی کانادا و ایالات متحده آموزش میدهد، فوقلیسانس روابط بینالملل گرفته بود.
دوستپسر دوران دبیرستانش مهدی، با او به دانشگاه وینزر آمده و در رشتهی مهندسی تحصیل کرده بود. حالا او دفتری برای خود باز کرده بود و دنبال موکل میگشت.
مارکز ماجراهای آن زمان را اینگونه به یاد میآورد: «احساس خوبی دربارهی آن ملاقات پیدا کردم، چون از صمیم قلب این احساس را داشتم که دارم به او کمک میکنم تا مسیر حرفهاش را آغاز کند.» مادر و دختر موافقت کردند که ۴۵ / ۱ میلیون دلار وام در اختیار میثاقی قرار دهند، درحالی که فکر میکردند ملک درجهیک شماره ۷ خیابان High Point، ضمانت این وام است. خانم وکیلی اسناد مربوطه را، که امضای مالک جعلی، یعنی بیگی در پای همهی آنها بود، برای تکمیل وام تحویل داد. البته این وام هیچ ضمانتی نداشت؛ نه ملک، نه یک تار مو، نه هیچ چیز دیگری ضامن آن نبود.
موضوع دیگری نیز که مارکز و آدلر در آن هنگام نمیدانستند، این بود که در همان روزی که آنها پول وام را واریز کردند، شرکتی تحت کنترل میثاقی که همسر او تنها مدیر آن بود، وام مسکن واقعی ملک شماره ۷ خیابان High Point را، احتمالا با استفاده از پول نقد مارکز و آدلر، خریداری کرده بود.
راز خریدن خانه گرانقیمت بدون یک دلار پول
به نظر میرسد که میثاقی توانسته بود با سه حرکت زیرکانه، ملکی را که هیچ حقی در مورد آن نداشت تحت اختیار خود درآورد، در مقابل آن وام بگیرد و سپس به شکل قانونی، بخشی از آن را خریداری کند؛ همه و همه بدون آنکه حتی یک سنت از جیب خودش خرج کرده باشد.
خانه خیابان High Point صرفا نقطهی شروع این ماجرا بوده است. پلیس ادعا میکند که میثاقی و ارلیک نقشههای خود را در نقاط مختلفی از منطقه تکرار کردهاند، هر بار با ترکیبی از زبردستی مالی، بیپروایی، و میزان لازمی از جذبه یا ارعاب؛ ادعایی که هر دو نفر انکار میکنند. همهی این معاملات در زمانی اتفاق افتاده است که دولت فدرال اقداماتی را در دست اجرا داشت تا از وقوع فاجعهای اقتصادی، مانند آنچه در ۲۰۰۸ در ایالات متحده رخ داد جلوگیری کند.
با وجود این، مقررات جدید دولت کانادا برای جلوگیری از خرید ملکهایی که فراتر از حد توان خریداران است، برخی از مالکان را که مانند خانوادهی یرتسیان در مضیقهی مالی بودند، ترغیب کرد که به وامدهندگان خصوصی روی آورند؛ دنیایی عمدتا خارج از نظارت و کنترل و بنابراین مملو از خطرات.
کلاهبرداری اوکلاهما؛ چطور میشود چالهای را بهعنوان چاه نفت فروخت
کلاهبرداریهای حوزهی املاک به دو گروه عمده تقسیم میشود و ادعاهای مطرح شده علیه آقای میثاقی، نشان میدهد که او در هر دو زمینه استاد بوده است. گروه نخست، یعنی کلاهبرداری هویتی، بر دسترسی تکیه دارد: دختر یا پسری، اوراق هویتی ID پدر و مادر و سند خانهی آنها سرقت کرده و با جا زدن خود به عنوان مالک خانه، با ضمانت آن ملک، وام میگیرد.
نوع دوم، یعنی کلاهبرداری ارزشی، معمولا با نام «اوکلاهما» شناخته میشود، چراکه به لحاظ تاریخی گونهای از این نوع کلاهبرداری در آن ایالت رایج بوده است، به این شکل که چاه عمیقی را میکندهاند و آنها را از نفت پر میکرده و به عنوان چاه نفت میفروختهاند.
میثاقی و دار و دستهاش، با برخوداری از نبوغی اهریمنی، هر دو نوع کلاهبرداری را با هم ترکیب میکردهاند. نکتهی مهم آنکه، آنها برای تسهیل کل عملیات خود، بر خدمات این وکیل جوان، یعنی خانم گلناز وکیلی، تکیه داشتند.
امروز در محافل حقوقی تورنتو، در مورد درجهی همدستی خانم وکیلی، دودستگی عمیقی ایجاد شده است. برخی از منابعی که من با آنها صحبت کردم، متقاعد شدهاند که او یک شریک جرم زرنگ و ذینفع بوده است؛ عدهی دیگری میگویند او جوانی بیتجربه و ناآگاه بوده و توسط مغز متفکر گروه اغفال شده است. حقیقت، به احتمال زیاد، جایی در میانهی این دو حالت است.
دیدار یک روزنامهنگار با گلناز وکیلی
من در اوائل پاییز ۲۰۱۸ با وکیلی ملاقات کردم. او ادعا کرد که تا ماه می ۲۰۱۲ خبر نداشته است که میثاقی و ارلیک امضای او را بر اسناد جعل میکردند. در این مقطع بوده است که وکیلی، به گفتهی خود، از گسترهی شیوههای میثاقی و ظرفیت او برای ارعاب، آگاه میشود.
میثاقی وامدهندهی خود یعنی خانم مارکز را متقاعد ساخته بود که برای ساختمانی تجاری در اسکاربورو، ۵۵۰ هزار دلار به او وام بدهد. خانم مارکز این پول را به حساب وکیلی واریز کرد و از او خواست که آن را تا هنگام نهایی شدن قرارداد، به طور امانی، نزد خود نگه دارد.
اما چند روز قبل از تاریخی که قرار بود معامله قطعی شود، میثاقی به وکیلی تلفن میزند و میگوید «وامگیرنده» ــ که درواقع یک شرکت تحت کنترل خودش بوده است ــ فورا به این پول نیاز دارد؛ بدون آنکه توضیحی در مورد علت این نیاز بدهد.
وکیلی به خانم مارکز تلفن میکند تا از او اجازه بگیرد، اما خانم مارکز جواب منفی میدهد. به گفتهی وکیلی، هنگامی که او پاسخ مارکز را به اطلاع میثاقی میرساند، میثاقی خشمگین شده و میگوید که او جلوی معامله سنگ انداخته است و گوشی را قطع میکند.
زمانی که پدرخوانده خانم وکیل جوان را تهدید میکند
چند ساعت بعد، به گفتهی وکیلی، میثاقی به دفتر او میآید و نامهای را که ظاهرا از طرف خانم مارکز بوده و اجازهی انتقال پول را به وکیلی میداده است، به او میدهد. وکیلی میگوید تلاش کرده است که به مارکز تلفن کند و از اجازهی او مطمئن شود، اما موفق نمیشود با او تماس بگیرد. او که از میثاقی ترسیده بوده و نمیخواسته بیشتر از آن عصبانیاش کند، پول را واریز میکند. وکیلی میگوید چند روز بعد، در روز نهایی کردن قرارداد، متوجه میشود که در مورد مشخصات وام مشکلی وجود دارد ــ مارکز درواقع، در اولویت چهارم holderهای وام مسکن قرار داشت، در حالیکه قرار بود در اولویت دوم باشد ــ و او در تلاش برای ممانعت از انتقال پول، با میثاقی تماس میگیرد.
وکیلی میگوید میثاقی یک بار دیگر به دفتر او آمد و او را «احمق» و «بیشعور» خطاب کرد. او روی میز وکیلی نامهای که گفته بود از طرف مارکز است را میبیند و آن را پاره میکند.
به گفتهی وکیلی، میثاقی که احتمالا فهمیده بود که او دارد متوجه ماجرا میشود، او را تهدید میکند که اگر پیش پلیس برود، زندگیاش را نابود میکند: حق تصرف [lien] خانهی والدینش را میگیرد و مجبورشان میکند که سالهای سال در دادگاهها دنبال این موضوع بدوند. به گفتهی وکیلی، میثاقی به او میگوید اگر در مورد یکی دو معاملهی دیگر همکاری کند، زندگیاش به حالت عادی برخواهد گشت.
چرا خانم وکیلی به پلیس مراجعه نکرد؟
وکیلی میگوید به این فکر کرد که پیش پلیس برود، ولی میثاقی به او گفته بود که چند نفر از افسران بلندپایه از او پول میگیرند و اگر حرفی بزند، حتما به گوشش میرسد. او به طور ضمنی، به گذشتهی خشونتآمیز خود و روابط مجرمانهاش نیز اشاره کرده بود. وکیلی تصمیم میگیرد همکاری کند و از مرز بین یک تازهکار ناوارد و یک همدست آگاه، میگذرد.
میثاقی و ارلیک حالا که یک وکیل نیز ــ هر چند با بیمیلی ــ به جمعشان اضافه شده بود، دیگر غمی نداشتند. آنها دامنهی تلاشهایشان را گسترش دادند و در نهایت، دستکم ۱۲ مورد کلاهبرداری ادعا شده را در منطقه، از جمله Woodbridge، Innisfil, Richmond Hill, Yorkville و Vaughan، به مرحلهی اجرا در آوردند.
این بار کلاهبرداری از زنی که مستاصل بود
عملیات غیرقانونی داشت به شکل بینقصی به اجرا در میآمد؛ فعالیتی سودآور و قابل تکرار که به نظر میرسید هر بار جسورانهتر میشود. در پاییز ۲۰۱۲ بود که میثاقی زیادهروی را از حد گذراند. او با زنی به نام لورین فوسکو آشنا شد که دختر خردسالی داشت؛ دختری با نارسایی کلیه و به شدت بیمار.
فوسکو برای پیگیری درمان دخترش در ایالات متحده به پول نیاز داشت. او از یکی از کارفرمایان سابق خود سفتهای به ارزش ۹۹۰,۰۰۰ دلار داشت که به وام مسکن ملکی در مارکهام متصل بود. اما هنگامی که خواست سفته را به پول نقد تبدیل کند، کارفرما از پرداخت پول به او خودداری ورزید. فوسکو ناچار بود برای دریافت طلب خود شکایت کند، اما نه وقت و نه انرژی این کار را نداشت، به ویژه اینکه سلامتی دخترش هم در وضعیت خوبی نبود.
فوسکو هنگامی که به میثاقی معرفی شد، بلافاصله احساس دلگرمی کرد. او مرد آگاه و کاربلدی به نظر میرسید. میثاقی پیشنهاد داد که سفته را از او بخرد و پس از حل مساله، ۷۰۰,۰۰۰ دلار به او بپردازد. فوسکو موافقت کرد. میثاقی از فوسکو پرسید که آیا برای امضای اسناد وکیل دارد و سپس وکیل خود را به او پیشنهاد کرد. خانم وکیلی حالا مشتری تازهای داشت.
میثاقی خیلی زود خبر داد که مذاکرات به شکل غیرمنتظرهای دشوار است و او باید درگیر دعاوی پیچیده و پرهزینهای شود. او پیشنهاد تازهای برای خرید سفته داشت: این بار به قیمت ۵۸۵,۰۰۰ دلار. فوسکو با اکراه پذیرفت. گلناز وکیلی با فوسکو دیدار کرد و امضای او را پای اسناد فراوانی گذاشت. اگر فوسکو با دقت بیشتری نگاه میکرد، شاید متوجه میشد که در آن اسناد، هیچ تضمینی به او داده نشده است که اصلا به پولی برسد. دو روز بعد، بدون اطلاع فوسکو، طرفین به توافق رسیدند. خانم وکیلی یک چک به مبلغ ۷۲۸,۸۰۳ دلار دریافت کرد و آن را به حساب شرکتی تحت کنترل میثاقی واریز نمود. فوسکو یک سنت هم نگرفت.
زن مستاصل در انتظار طلبی که هفتهها پیش وصول شده بود
برای هفتههای متوالی، فوسکو مرتبا از وکیلی و میثاقی میخواست که آخرین وضعیت پرونده را به او اطلاع بدهند، اما وکیلی فقط جوابهای سربالا به او میداد. در مقطعی، وکیلی پیامک فرستاد و گفت که در بیمارستان است و تحت مداوا قرار دارد، سپس پیام داد که در کنفرانس است و نمیتواند تلفن را بردارد.
سرانجام فوسکو با یک وکیل اوراق بهادار تماس گرفت و او بررسی کرد و دریافت که پولها چند هفته قبل انتقال پیدا کرده است؛ و این یکی از تحولات مهمی بود که به پایان فعالیت حرفهای وکیلی انجامید.
فوسکو مات و مبهوت شد. وکیل تازهی او با خانم وکیلی تماس گرفت و او نیز در نهایت تایید کرد که معامله به انجام رسیده است، ولی گفت که پولها در حال حاضر به یک شرکت شمارهدار تعلق دارد.
وکیل جدید گفت که موضوع را به کانون وکلا گزارش خواهد کرد و با پلیس تماس خواهد گرفت.
خانم وکیلی، با اعتماد به نفسی تحسینبرانگیز ــ برای کسی که همان موقع دستش رو شده است ــ با تهدید متقابل، میگوید: «میل دارم به شما یادآوری کنم که هرگونه خسارت یا زیان حاصل از دادن اطلاعات نادرست به مقامات و گمراه ساختن آنها، به شکایت علیه شرکت شما و موکل شما خواهد انجامید.»
میثاقی، با استفاده از تیم مادر و دختر مارکز و آدلر به عنوان وامدهندگان اصلی، سیستمی پیاده کرده بود که به نظر میرسد نمونهی موفقیتآمیزی از کلاهبرداری به سبک ترفند پانزی بوده است. ترفند پانزی یک عملیات سرمایهگذاری کلاهبردارانه است که در آن به سرمایهگذاران، سودهایی برگردانده میشود که به شیوهای غیرعادی از بهرههای متعارف بالاترند. البته این سود از پول سرمایهگذاران بعدی تامین میشود و شرکت یا فرد دریافتکنندهی سرمایه نیازی به انجام کار اقتصادی با پول دریافتی ندارد.
میثاقی برای سر پا نگه داشتن این ترفند ــ و پرداخت بهرهی پولها به مارکز و آدلر ــ به جریان نقدینگی نیاز داشت. او با مقـداری پررویی، دوباره به سـراغ آنها میرود و باز هم به پشتوانهی ملک شماره ۷ خیابان High Point، وام دیگـری به مبلغ ۵ / ۲ میلیون دلار طلب میکند.
شرطبندی بر روی اسب مرده
حالا زمانی بود که آنی یرتسیان مالک اصلی خانه، موفق شده بود تا مالکیت خانه را به نام خودش برگرداند و البته مارکز و آدلر از این موضوع اطلاع نداشتند. خانم وکیلی برای آنکه راه را برای گرفتن وام جدید باز کند، یک بار دیگر مالکیت خانه را از آنی یرتسیان به بیگی منتقل کرد؛ یعنی کسی که مارکز و آدلر در تمام این مدت فکر میکردند خانه متعلق به اوست.
یک ماه بعد، انتقال ۵ / ۲ میلیون دلار به انجام رسید. مجموع سرمایهگذاری آنها برای میثاقی و شرکتهای مختلف او در نهایت به ۴ / ۶ میلیون دلار رسیده بود.
آنی یرتسیان، که با اطلاع از ماجرا خشمگین شده بود، عملکرد گلناز وکیلی را به سازمان ثبت زمین ـ نهاد استانی مسئول املاک و مستغلات ـ گزارش کرد. مارکز و آدلر احضاریهای دریافت کردند که از آنها خواسته شده بود تا در جلسهی رسیدگی به موضوع شرکت کنند. مادر و دختر از گلناز وکیلی پرسیدند که جریان چیست. او فیالبداهه آنها را متقاعد کرد که مساله به یک اختلاف نظر کوچک در مورد حد و مرز زمین مربوط میشود و لزومی ندارد که آنها در جلسه حضور داشته باشند. کلک آنها داشت لو میرفت.
نامهای اصلی مطرح در پرونده
این پرونده پای افرادی را به میان آورده که در دنیای معاملات و وام مسکن مطرح هستند.
گلناز وکیلی؛ وکیل جوانی که در سال ،۲۰۱۱ زمانی که تصمیم گرفت وارد بازار کار شود، وارد زنجیره پیچیدهای از ارتباطات پنهان و آشکار شد؛ فضایی که در نهایت باعث شد او سال ۲۰۱۳ فرار کند و با اتهام ۱۷ میلیون دلار کلاهبرداری روبرو شود.
آرش میثاقی؛ بازرگانی که از سال ۲۰۰۰ ورشکستگی خود را ثبت کرده و پلیس معتقد است که او مغز متفکر این ماجراست. او در گذشته هم با اتهامات جنایی متعددی روبرو بوده و البته برای هیچ کدام هم محکوم نشده است.
«گرانت ارلیک»؛ کار اصلیاش طراحی و اجرای فضای سبز است ولی در این پرونده شریک آرش میثاقی بوده است. بسیاری از اموالی که در این شکایت ۱۷ میلیون دلاری وجود دارد، مشترکا به نام میثاقی و ارلیک است.
«توفا مارکوفسکی» یا «مارکز»؛ ضلع سوم این ماجرا و شریک سابق تجاری آرش میثاقی است؛ زن ثروتمندی که حالا آرش و گلناز را به کلاهبرداری از خود و خانوادهاش متهم میکند.
واسکن و آنی یرتسیان؛ زوج ارمنی – کانادایی و نخستین قربانی کلاهبرداریها .آنها در سال ۲۰۰۲ با همهی پولی را که از بازار املاک و مستغلات و از پروژههای مسکونی در شمال تورنتو و فارست هیل به دست آورده بودند، ملک گرانقیمتی در محلهی Bridle Path خریده بودند
لورین فوسکو؛ مادری با یک دختر بیمار که امید داشت گروه بتواند سفته وصولنشدهی او را از کارفرمای پیشینش وصول کند، ولی زمانی به خود آمد که دید همه چیزش را از دست داده است.
در شمارهی بعد میخوانید
در ادامه این گزارش که هفته آینده منتشر خواهد شد، میخوانید که چطور ورق برای گلناز وکیلی برگشت و آرش میثاقی چطور او را فراری داد. گلناز در این ۴ سال کجا بود و چه میکرد؟ چه شد که به کانادا برگشت؟ و بالاخره نقشآفرینان این پرونده پیچیده یعنی گلناز وکیلی، آرش میثاقی، گرانت ارلیک الان کجا هستند و چه میکنند؟
هفته آینده قسمت دوم و آخر این گزارش را در هفتهنامهی آتش بخوانید.
داستان گلناز وکیلی را میتوانید آنلاین در سایت آتش هم بخوانید
این گزارش در شمارهی آینده ادامه دارد…