دغدغه ملک و سرمایهگذاری مسکن در نامه ۷۰ سال پیش ملکالشعرای بهار به همسرش
من دیشب فکر میکردم که اگر مصلحت بدانید در یک زمین مرغوب بنایی شروع کنید، دارای سه یا چهار طبقه که گذشته از طبقهی زیرزمین که انبار و محل زندگی دربان عمارت باشد، سایر طبقات هرکدام دارای تالاری و سه اتاق و یک مطبخ و حمام و مستراح باشد که یک نفر تنها با زن و کلفت بتواند زندگی کند
دغدغهی اینکه هرچه زودتر در بازار ملک و مسکن بجُنبی بهتر است و آنها که زودتر جنبیدند بُرد کردند، تنها مال اینجا در تورنتو یا ونکوور نیست، مال تهران هم نیست و حتی تنها برای امروز و دیروز هم نیست. سال ۱۳۲۷ ملکالشعرای بهار در نامهای به همسرش شاهزاده خانم سودابه صفدری، که همیشه او را بهار جان خطاب میکرد، میگوید کاش ده سال قبل دست جنبانده بودیم و ملک میخریدیم و خانه میساختیم. خیلی فرصتسوزی کردهایم. و این قصه پایان ندارد.
او از شخصیتهایی است که در پیچهای تاریخ ظهور میکنند. در زمانهای که نظام شاهی و سلطنت با روی کار آمدن مجلس و مشروطیت اساسا کارکردش را از دست داده، او ملکالشعرا است: شاهِ شاعران، آخرین حلقهی زنجیرهی شاعرانی که طبق سنت از دربار چنین القابی میگرفتند. در عین حال سرسلسلهی نوگرایانی است که تحولات دنیای مدرن را دریافتهاند.
مشروطهخواهی، انتشار روزنامه، نوشتن دو جلد تاریخ احزاب سیاسی، سه جلد سبکشناسی و تصحیح انتقادی چندین متن کهن همه و همه از کارهایی است که نشان از دریافت مدرن از دنیای علم و فرهنگ و سیاست دارد. در چنین حالوهوایی است که ملکالشعرا در دورهی درمان در بیمارستانی در سوئیس به همسرش، شاهزاده سودابه بهار از نوادگان فتحعلیشاه، مینویسد که تهران پرجمعیت و شلوغ و گران میشود. دستوپا کن و زودتر ساختمان بساز تا صاحب املاکی شویم و از آنها برای کسب درآمد استفاده کنیم، اجاره بدهیم و راحت زندگی کنیم.
آنچه میخوانید متن همین نامه است که هفتاد سال پیش نوشته شده و در کتاب نامههای بهار، آمده است.
بهار جان عزیزم
هفتهی قبل نامهی شما محتوی نامهی آقای مژدهی و ماهملک خانم واصل گردید.
از مژدهی سلامت فامیل خوشوقت شدم. از تمام شدن عمارت هم خشنودم که کاری صورت دادید و اگر زحمتی متحمل شدید نتیجهای عاید خواهید کرد و یادگاری باقی خواهد ماند. امیدوارم با همین همت و پشتکار بتوانید دو سه عمارت دیگر به وجود بیاورید و کار حسابی کرده باشید. اساسا زندگی یعنی کار و هرقدر انسان در کارهای مفید زیادتر وارد شود، میبیند که سهلتر و آسانتر شده است. یقینا در ساختن عمارتِ دیگر تجربه و مطالعات و اطلاع شما چند برابر خواهد شد.
کار و عمل خودبهخود فایده دارد و بیکار نشستن و نالیدن و غرغر کردن جز ضرر و زیان و تمام شدن سرمایه و عمر انسان فایدهای ندارد. اگر ده سال قبل از این ما به این کار دست زده بودیم امروز آدمی بودیم. حالا هم زیاد دیر نشده است. منتها دقت شود که کلاه سرتان نرود.
من دیشب فکر میکردم که اگر مصلحت بدانید در یک زمین مرغوب بنایی شروع کنید، دارای سه یا چهار طبقه که گذشته از طبقهی زیرزمین که انبار و محل زندگی دربان عمارت باشد، سایر طبقات هرکدام دارای تالاری و سه اتاق و یک مطبخ و حمام و مستراح باشد که یک نفر تنها با زن و کلفت بتواند زندگی کند.
حتی اگر شوفاژ و فِرِ الکترونیک داشته باشد که حمام و آب گرم آن همیشه حاضر باشد بهتر است و به تدریج میشود در هفتصد متری که دارید سه یا چهار آپارتمان اینطور بسازید.
تهران به زودی بزرگ و پرجمعیتتر و آبادتر میشود و محلی که شما دارید ناف مرغوبترین نقاط تهران است. تجار و سیاسیون آمریکایی و اروپایی هجوم خواهند آورد و هریک از این سه اتاقی که گفتم حداقل ماهی پانصد ششصد تومان کرایه خواهد داد و کاری است حسابی.
بعد از این، خانهی پتوپهن و ضمنا خانهی دارودرختدار، غیر از سفارتها، به درد اجارهنشین نمیخورد و خالی خواهد ماند.
محلی که به درد بخورد همان آپارتمانهایی است که جمعوجور و دارای شوفاژ باشد و باید طوری ساخته شود که آسانسور هم بعد بتوان کار گذاشت. در این باب با رفقا مشورت بفرمایید.
مسیو تالبرک همسایهمان در این بابها بسیار مفید است و به درد میخورد. مخصوصا او را بخواهید و با او شور کنید و از شور او استفاده نمایید. حال من بد نیست. سرمایی خوردهام و تبی آمد و دو سه روز اسباب تشویش خیال شد و به حمدالله معلوم گردید از سرماخوردگی است و رفع شد.
حالا سه چهار روز است تب ندارم و حالم رو به خوبی است. خواستم استرپتومیسن بزنم. دکتر گفت گمان ندارم حاجت باشد و با دو ماه استراحت بقیهی کسالت و نقاهت مرتفع میشود.
هواهای اینجا باز از نو سرد شد و زمستان برگشته است. امروز مه و بوران و برف و باران است. دو روز است آفتابی میآید و امید است هوا گرم شود و قدری نفس راحت بکشیم. میوه از هر نوع به بازار آمده است. زردآلو، گوجه، گیلاس، هلوهای بسیار خوب، توتفرنگی. اما غالبا غیر گیلاس باقی ترش است و به خوبی میوهی ایران نیست.
شیر بسیار خوب شبها برایم میآورند و همانطور نجوشیده و خام استعمال میشود. تریاک روزی سه ماش. یکی صبح دو تا ظهر و روزبهروز تقلیل پیدا میکند. اما ترک کردن را اجازه نمیدهند. تا شش هفت ماه بگذرد و مزاج قوت بگیرد.
از کار پروانه نوشته بودید. درس فرانسه را حکما بخواند. بلکه اگر همت کند دبیرستان را تمام کند و وارد دانشسرا شود بهتر است، یا زبان انگلیسی یاد بگیرد. یا بیاید به سوئیس با هم برگردیم.
دکتر میگوید دو سه ماه دیگر باید استراحت کنی و خیال میکنم نتوانم زودتر از اوایل زمستان از اینجا حرکت کنم. آن وقت است که حکما باید پروانه بیاید و با هم از راه تونس و مصر برگردیم و در بغداد با شما ملاقات کنیم و از راه بصره بعد از زیارت عتبات وارد ایران شویم.
هوای آن سمتها هم مناسب است اگر خدا بخواهد. اما من دیگر حال ندارم و چه خوب هرگاه اجازهی حرکت قبل از پاییز میدادند. چه کنم همهی اطبای ایرانی و فرنگی میگویند اگر حالا حرکت کنی، در هوای گرم ایران و خستگی دید و بازدید و کار، مرض عود میکند و زحمات این چند ماهه به هدر میرود.
راجع به بانک و آقای وثیقی همین حدس را میزدم. حالا نوشتن به او فایده ندارد. باید از آقای هژیر رفقا خواهش کنند که سفارش کند بیست سیهزار تومان بگیرید. بعد کمکم مثل پاساژ خودتان، اگر لازم بود، میدهند. یکباره اسم هفتادهزار تومان ببرید، رم میکنند.
غرض بهار جان، هرچه زودتر پولی که دارید به یک جایی بند کنید. والا تمام خواهد شد و بعد پول پیدا کردن آن هم برای من کار بسیار دشوار بلکه محالی است. خواهش دارم مشغول بنایی شوید ولو یک دست حیاط کوچک هم شده برای کرایه بسازید.
مغازههای خوب که خوراکپزی و شیرینی داشته و کافهمانند باشد، جلو امجدیه، خیلی فایده دارد و خوب اجاره خواهند کرد. مخصوصا سهکنجی، سه نبش دو خیابان مغازه که به هر دو طرف نگاه کند و بالنسبه بزرگ باشد خوب خواهد چرخید و باعث میشود که این خیابان بازار شود.
اینها یادتان نرود. یادداشت کنید و با معمارتان به میان بگذارید.
خانه ى ملک الشعراى بهار به روایت کوچک ترین دخترش چهرزاد بهار متولد ۱۳۱۵
۱۴ دی ۱۳۱۵ من را یک مامای لهستانی در خانهای در خیابان ملکالشعرای بهار به دنیا آورد. پدرم وکیل مجلس بود. بعداز ازدواج با مادرم منزلی در آبسردار اجاره کرد و برادربزرگم آنجا به دنیا آمد. مادرم شاهزاده قجری بود و دوست داشت خودمان خانه بزرگی داشته باشیم. شرایط مالی پدرم خیلی خوب نبود. درحقیقت هیچوقت پولدار نبود.
به همین دلیل، حدود سال ۱۲۹۸ در خارج از شهر زمینی را که متعلق به خانواده هدایت بود، به مبلغ ۱۰ هزار تومان خرید. پدرم درگیر سیاست بود و ماهها طول کشید تا ساختمان ساخته شود.
باغ ۲هزارمترمربع مساحت داشت. یک ضلع باغ دیوار به دیوار بیمارستان شماره۲ ارتش (هدایت) و ضلع دیگر به خیابان ملکالشعرا منتهی بود. ورودیاش به خیابان ملکالشعرا (چلواربافی) باز میشد و ضلع غربیاش به کوچه گوهر.
مثل اکثر خانههای آن دوران، اتاقها دورتادور باغچه بود و حوضی کوچک در وسط قرار داشت. اتاق مستخدم سمت خیابان ملکالشعرا بود و صندوقخانه و انباری به کوچه گوهر راه داشت. دست راست، اتاق مادر و سالن بود که به یک بالکن رو به باغ میخورد.
شومینه زغالی در سالن داشتیم که روبهروی آن اتاق پدرم بود. دوستان و همکارانش را در این سالن ملاقات میکرد. پنجره بزرگ شیشهای اتاق پدر رو به گلهای رز پیوندی باغ باز میشد چون دوست داشت گل و حوض را ببیند. بعد از آن اتاق کوچکی بود که در مقطعی عمو و برادر بزرگم در آن زندگی میکردند. تا مدتها میز و صندلی در کار نبود و مهمانها کنار سفره غذا میخوردند. کنار نهارخوری هم راهرویی بود که به باغ میرسید.
دربارهی ملکالشعرای بهار
محمدتقی بهار ملقب به ملکالشعرا و متخلص به «بهار» روز پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۲۶۵ هجری شمسی مطابق با ۹ دسامبر ۱۸۸۶ میلادی در شهر مشهد به دنیا آمد. او شاعر، ادیب، نویسنده، روزنامهنگار، تاریخنگار، نماینده مجلس، وزیر فرهنگ و سیاستمدار معاصر ایرانی بود.
ملکالشعرای بهار در روز یکشنبه اول اردیبهشت ۱۳۳۰، برابر با ۲۲ اپریل ۱۹۵۱ در خانه مسکونی خود در تهران در گذشت و فردای آن روز در آرامگاه ظهیرالدوله در شمیران به خاک سپرده شد. ملکالشعرای بهار دارای شش فرزند بود.