پدرام ناصح پدرام ناصح
اخبارگزارش ویژه

شاید من هم مرده بودم، ولی واقعا برای چه؛ یادداشت یک سرباز کانادایی که در افغانستان تا دم مرگ رفت

از سال ۲۰۰۳ حدود ۴۰ هزار نیروی نظامی کانادا به افغانستان اعزام شدند که ۱۵۹ نفر آنها جان خود را از دست دادند و ۲ هزار نفر هم مجروح شدند. حتی آمارها نشان می‌دهند که نسبت کشته‌شدگان و آسیب‌دیدگان کانادایی از انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها بالاتر است

بهروز سامانی بهروز سامانی

تحولات این روزهای افغانستان و به قدرت رسیدن طالبان، خیلی‌ها را در شوک فرو برده است، اما این شرایط برای سربازان کشورهای مختلف که در نبرد با طالبان در افغانستان جنگیده‌اند، پیچیده‌تر است. 

این روزها، این سربازان احساسات عجیبی را تجربه می‌کنند، احساساتی مانند پوچی و سرخوردگی و بی‌فایده بودن. 

آقای Bruce Moncur یکی از هزاران سرباز کانادایی است که در جنگ با طالبان شرکت داشت و آسیب‌های زیادی دید. مانکور در افغانستان بر اثر شلیک اشتباهی یک فروند هواپیمای آمریکایی مجروح شد، به‌طوری که ۵ درصد از مغز خود را از دست داد و مجبور شد ساده‌ترین کارها مانند راه رفتن، حرف زدن، خواندن و نوشتن را دوباره یاد بگیرد. 

او و هزاران سرباز کانادایی دیگر که انجمن کهنه‌سربازان جنگ افغانستان را به راه انداخته‌اند، این روزها خود را در برابر پرسش مهمی می‌بینند: این همه تاوان سنگین در جنگ افغانستان برای چه؟ 

این کهنه‌سرباز کانادایی که در جنگ افغانستان متحمل صدمات زیادی شده است، به بهانه تصرف افغانستان توسط طالبان متن زیر را برای CBC News نوشته است. 

جنگ افغانستان، ۱۵۹ کشته روی دست کانادا گذاشت 

«ما چند نفر، ما چند آدم سرخوش، ما گروه برادران هم‌رزم …»

این کلمات را ویلیام شکسپیر، در نمایشنامه هنری پنجم، به رشته تحریر درآورده است. نزدیک به نیم هزاره از زمانی که شکسپیر با قلم پَر این کلمات را روی کاغذ نوشت، می‌گذرد. با این وجود، این کلمات همچنان امروز هم مناسبت دارند. 

مایه افتخار من است که به‌عنوان عضو کوچکی از گروه ۴۰ هزار نفره همرزمان کانادایی، در طولانی‌ترین جنگ تاریخ کشورمان، به افغانستان اعزام شدم. 

در این نبرد، ۱۵۹ کانادایی جان شیرین خود را در طبق اخلاص، فدا کردند. وقتی شبح خاطرات جنگ دست پر زور خود را بر گردن‌ها انداخت، حتی افراد بیشتری به زندگی خود پایان دادند. بیشتر از ۲ هزار نفر مجروح شدند و تعداد بسیار زیاد دیگری از زخم‌های ذهنی اختلال پس از سانحه رنج می‌کشند. 

آمارها نشان می‌دهند که نسبت کشته‌شدگان و آسیب‌دیدگان کانادایی از انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها بالاتر بود. 

 

این روزها، پانزدهمین سالگرد زنده ماندن من است 

وقتی در جبهه جنگ زخمی شدم، ۲۲ سال داشتم. حالا، پانزدهمین سالگرد «روز زنده ماندن» من نزدیک است. افسریار جوخه ما، وقتی که از دنیا رفت، همسن و سال الان من بود. حالا به همه چیزهایی که در این ۱۵ سال زندگی تجربه کرده‌ام و به همه چیزهایی که شهیدان‌مان از دست داده‌اند، فکر می‌کنم. 

افسریار جوخه، اگر زنده می‌ماند، می‌توانست اولین نوه‌اش را در آغوش بگیرد. والدین سرباز دیگری، به‌تازگی، آخرین خانه‌ای را که فرزندشان می‌دانست در آنجا زندگی می‌کنند، ترک کردند.

 

احساس سرخوردگی می‌کنیم، چون تمام فداکارهای ما در افغانستان، ظرف دو هفته دود شد و به هوا رفت 

با گذشت زمان، رفت‌وآمدهای‌ من و همرزمانم قطع شد. ما از ارتش بیرون آمدیم و تشکیل خانواده دادیم، ولی هنوز هم از طریق رسانه‌های اجتماعی، از حال همدیگر خبر داریم. 

“انجمن کهنه‌سربازان جنگ افغانستان” بیشتر از ۴ هزار عضو دارد. به‌تازگی، پست‌هایی را در تالار گفتگوی انجمن دیده‌ام که به ابراز سرخوردگی و احساس پوچی از سرانجام این جنگ پرداخته‌اند. 

ما به‌عنوان اعضای یک کامیونیتی که هیچ یادمان ملی یا نشان صلیب ویکتوریایی به آنها اختصاص پیدا نکرد، به جایی رسیدیم که همه ایثارها و فداکاری‌های‌مان، ظرف ۲ هفته، دود شد و به هوا رفت. 

 

مهارت طالبان در پیاده‌سازی نقشه‌های جنگی ما را وادار به عقب‌نشینی کرد 

من جنگیدن نیروهای طالبان را از نزدیک دیده‌ام. در طی عملیات مدوسا، شاهد بودم که دو جوخه کانادایی چگونه در کمین ۴۰۰ جنگجوی پنهان در سنگر گرفتار شدند. 

وقتی وارد تله‌ای شدیم که برای ما تدارک دیده بودند، منور سبزرنگی به هوا شلیک شد تا نشان دهد که ما به اندازه کافی وارد کمین U شکل‌شان شده‌ایم، تله به کار افتاد. 

بعد از ۵ ساعت تبادل آتش بین طرفین، کانادایی‌ها مجبور به عقب‌نشینی شدند، چرا که آمار تلفات نیروهای ما به ۲۵ درصد رسیده بود.

هیچکدام‌مان نمی‌توانستیم مهارت طالبان را در پیاده‌سازی نقشه‌ای جنگی، که اولین بار Hannibal در نبرد Cannae استفاده کرده بود، انکار کنیم. 

پس از تصرف کابل، در روز یکشنبه، طالبان توانسته است تقریبا کل کشور افغانستان را در اندکی بیش از یک هفته، به کنترل خود درآورد. جنگ ما در افغانستان اکنون همان سرانجامی را پیدا کرده است که جنگ‌های بریتانیا در قرن نوزدهم و جنگ‌های شوروی در قرن بیستم، با این کشور، یافته بود. 

طالبان صبر کرد و به انتظار فرصت نشست. بیست سال می‌تواند عزم و اراده‌های بسیاری را در هم بشکند، ولی آنها نشکستند. بخشی از وجود شما می‌خواهد سرسختی آنها را ستایش کند، ولی فقط تا موقعی که انتقام‌جویی‌‌های‌شان را می‌بینید.

 

همراهان ما در وحشت مطلق به سر می‌برند، در حالی که ما از امنیت کانادایی بودن‌مان لذت می‌بریم!

ما در مقابل مجازات‌ سفاکانه‌‌ای که در انتظار همکاران و همراهان ما در آنجاست، ناتوانیم. ما تأسف می‌خوریم و آنها جان می‌دهند. 

آنها روزگار خود را در وحشت مطلق به سر می‌برند،‌ در حالی که ما، در هفته‌‌های پایانی آگوست، بساط باربیکیوهای‌مان همچنان روبه‌راه است و از امنیت کانادایی‌ بودن‌مان لذت می‌بریم. 

کسی نمی‌تواند ما را به‌خاطر اقدامات‌مان، سرزنش کند. هر کسی که از زمان ترک افغانستان از سوی کانادا در ۷ سال پیش، به شرایط این کشور توجه کرده باشد، تلوتلو خوردن آن را در مسیری که خواه‌ناخواه به همین جا ختم می‌شد، دیده است. ولی این حرف‌ها چیزی را آسان‌تر نمی‌کند. 

 

ولی این همه تاوان سنگین به خاطر چه؟ 

من در این راه، به معنای واقعی کلمه، خون داده‌ام و حتی نزدیک بود که بمیرم. خیلی‌ها را هم دیده‌ام که تاوان‌های خیلی سنگین‌تری داده‌اند، ولی به خاطر چه؟ 

شاید مستمری‌های‌ ما، گروه همرزمان کانادایی، کاهش پیدا کرده باشد، شاید یادمانِ ملی‌ نداشته باشیم و متهم شده باشیم به اینکه خواسته‌های‌مان بیشتر از توان کشورمان است، ولی همیشه همدیگر را خواهیم داشت. 

من دیگر به خودم اجازه نخواهم داد که فکرم را مشغول این مسائل کنم. نمی‌توانم بار دیگر خودم را در چنین چاله بی‌سرانجامی بیندازم. ۱۰ سال است که از خودم می‌پرسم چرا رفتم، در حالی که دولتم از من حمایت نمی‌کرد؟ دیگر نمی‌توانم این سوال را تکرار کنم. 

به حدود ۴۲ هزار سربازی فکر می‌کنم که همچنان، هر روز، پوتین‌های‌شان را می‌پوشند و در خطوط مقدم خدمت می‌کنند. کسانی که در مناطق بومیان، در بیمارستان‌های کبک و در آسایشگاه‌های انتاریو، با کووید ۱۹ می‌جنگند. افرادی که با هجوم تغییرات اقلیمی به جنگل‌هایمان در سراسر کشور و با آتش‌سوزی‌ها مبارزه می‌کنند. 

آنها هنوز می‌توانند به خودشان افتخار کنند، چرا که همچنان سرهای‌شان بلند، گردن‌های‌شان به پشت یقه‌های‌شان چسبیده، چشم‌های‌شان آرام و نگاه‌شان به بالا و روبه‌روی‌شان دوخته است. 

 

درباره احساساتی که نسبت به تحولات افغانستان دارید با همرزمان‌تان حرف بزنید

اگر تحولات اخیر افغانستان مایه دلمشغولی شما شده است، لطفا با کسی ارتباط بگیرید. به یکی از همرزمان زنگ بزنید. لازم نیست این بار را به تنهایی به دوش بکشید. ما گروه همرزمان هستیم. 

 

درباره نویسنده

 

Bruce Moncur
Bruce Moncur

آقای Bruce Moncur، یکی از هزاران سرباز کانادایی بود که در افغانستان خدمت می‌کرد. او به‌عنوان سرباز ذخیره، در گروه ضربت ۳.۰۶ مشغول به خدمت بود و در عملیات Medusa، بر اثر شلیک اشتباهی یک فروند هواپیمای A-10 آمریکایی، مجروح شد. 

این سرباز کانادایی به علت از دست دادن ۵ درصد از مغز خود، مجبور شد راه رفتن، حرف زدن، خواندن و نوشتن را دوباره یاد بگیرد. او به مدرسه برگشت که ببیند آیا همچنان توان یادگیری دارد یا نه، و از دانشگاه Windsor، با نمرات عالی فارغ‌التحصیل شد.  

مانکور از هنگام مجروحیت خود، در دفاع از حقوق کهنه‌سربازان فعالیت کرده است و در حال حاضر، مشغول راه‌اندازی موسسه‌ای غیرانتفاعی به نام «رشادت در حضور خصم» Valour In The Presence Of The Enemy است. 

این موسسه به بررسی قهرمانی‌های سربازان پرداخته و خواهان اعطای پاداش متناسب با اعمال آنها، از جمله نشان صلیب ویکتوریا Victoria Cross خواهد بود. 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
باز کردن چت
1
سلام به سایت آتش خوش آمدید
پرسشی دارید که من بتوانم پاسخ بدهم؟