قله اورست با دختر مهاجر کانادایی چه کرد؟ – قسمت اول
شریا شاه کلورفین، دختری تورنتویی است که در سالهای کوتاه عمر خود، زندگی پر فراز و نشیب و جالبی داشته است؛ یک کوهنورد حرفهای و البته یک فعال اجتماعی. ما در هفتهنامه چاپی آتش سلسله گزارشهایی را از زندگی او منتشر کردهایم که قسمت اول آن را میتوانید در هفتهنام چاپی آتش بخوانید.
لینک دانلود فایل پیدیاف هفتهنامه چاپی آتش
تکهای از آسمان را میتوانیم در آخرین عکسی که از «شریا شاف کلورفین» گرفته شده است ببینیم؛ وقتی که او هنوز زنده بود.
ایستاده بر فراز جهان
این زن۳۳ ساله تورنتویی درست نوک قله اورست در میان برفهای فراوان ایستاده بود و در کنارش کوهنورد دیگری دیده میشد. آنها با هم قله را فتح کرده بودند و داشتند یک پرچم رنگارنگ را بر فراز اورست میافراشتند. شریا یک جلیقه پوستی به رنگ قرمز روشن، کلاه و ماسک اکسیژن داشت.
هر چند در این عکس چشمهای او تنها نقاط قابل رویت بدنش هستند اما باز هم میتوانید بفهمید که دارد لبخند میزند. یک پرچم کانادای کوچک به شانه چپش وصل شده و یک پرچم بزرگتر نیز در داخل لولهای پلاستیکی که در دست اوست قرار گرفته است.
در انتهای یک گروه ۵۰۰ نفره
به وقت نپال ساعت ۲:۳۰ بعدازظهر است؛ ۱۹ می سال ۲۰۱۲ میلادی. این همان لحظهای است که شریا به رویایش تحقق بخشید و اورست را فتح کرد. ۱۸ ساعت طول کشید تا او حدود ۱۰۰۰ متر را به صورت عمودی بالا برود. شریا جزو آخرین افرادی بود که کمپ چهار را ترک کردند؛ کمپی که آخرین اقامتگاه قبل از فتح قله بود. او غروب روز هجدهم به انتهای صف کوهنوردان ملحق شد.
این صف تا دامنههای شیبدار صعود کرده بودند و تعدادشان بیش از ۵۰۰ نفر بود. در تمام طول شب و همچنین صبح او ریتم متناوب خود را ادامه داد؛ یک یا دوقدم و سپس توقفی کوتاه برای تجدید قوا. در ارتفاع ۸ هزار متری که منطقه مرگ نامیده میشود، اکسیژن هوا خیلی کم است و حتی کوچکترین حرکت نیاز به تلاش زیادی دارد. بطری اکسیژن به زنده ماندن شما کمک میکند اما در افزایش سرعت تاثیر چندانی ندارد. مسیری که ادموند هیلاری و راهنمای او تنزینگ نورگای در سال ۱۹۵۳ مشخص کردند، تقریبا کهنه شده و تمام راه به کمک طنابهای ثابت شده طی میشود.
راه دشوار صعود
کوهنوردان زیر درخشش ماه، مسیر خود را از فلات در گردنه جنوبی ادامه میدهند و موفق میشوند یکنفس تا یخچالها صعود کنند. آنها سپس در شانههای شیبدار در کنار یک دیواره سنگی خستگی در کرده و سپس با تبرهای یخشکن در میان برف سنگین جلو میروند. کوهنوردان در نهایت به جایی میرسند که با عنوان «بالکن» شناخته میشود؛ یک برآمدگی طاقچه مانند کوچک در ارتفاع ۸۴۰۰ متری که میتوانند آنجا استراحت کنند. اگر کسی رمقی در بدن داشته باشد میتواند نمای زیبایی از قلههای اطراف را ببیند.
کوهنوردان سپس در امتداد این لبه ادامه مسیر داده و باید مدام از میان صخرهها یا تودههای عظیم برف بگذرند تا به دامنه جنوبی برسند؛ یک دامنه کوچک پوشیده از یخ در ارتفاع ۸۷۵۰ متری. آنها سپس به یک سرازیری و بعد از آن به یک سربالایی با لبه تیز و پر از برف میرسند: ۳۰۰۰ متر دره در هر طرف. نام مانع یکی مانده به آخر «رد پای هیلاری» است؛ یک دیوار سنگی با ۱۲ متر ارتفاع. در سمت مقابل آن یعنی ۴۵ متر بالاتر از یک شیب، سنگی سست قرار دارد که بلندترین نقطه جهان است. قله اورست در ارتفاع ۸۸۴۸ متری از سطح دریا قرار دارد. اغلب کسانی که برای فتح اورست میروند وقت زیادی در آنجا نمیگذرانند.
نافرمانی از دستورات راهنما
در یک هوای خوب، دمای هوا در این نقطه منفی ۱۵ درجه است اما وزش باد آن را سردتر میکند. در روزهایی مثل ۱۹ می، فشار زیادی برای حرکت سریعتر و ایجاد فضا برای افرادی که پایینتر هستند وجود دارد. شما میتوانید با یکی دو استارت سریع به مسیر ادامه دهید. البته باید مواظب باشید هنگامی که با یک سرازیری مواجه میشوید وضعیت به اندازه صعود خطرناک است. گانش تاکوری، مدیر گروه کوهنوردی Utmost Adventure Trekking و رئیس شرکت کتمندو است. او از «شریا» بیش از ۷۰ هزار دلار گرفته بود تا راهنمایش باشند.
آنها توانستند ساعت ۱۱ و نیم صبح قله را فتح کنند. او در مقایسه با دفعه قبل که به قله صعود کرده بود، سفری بسیار آهسته را تجربه میکرد. ترافیک سنگینی در سرازیریها و و در بالکن ایجاد شده بود. او و همراهش مجبور شدند حدود دو ساعت در برف پشت صف منتظر بمانند تا فرصتی برای عبور از خط پایان پیدا کنند. کم کم بعدازظهر شده بود و شرایط داشت به تدریج خطرناک میشد. در طول بعدازظهر بادهایی شروع به وزیدن کرد و باعث ایجاد بوران شد. این موضوع باعث شد سرازیریها خطرناکتر شوند.
تانکوری میگوید از این خانم تورنتویی خواهش کردم که برگردد. به او گفتم تا حالا هم بیش از حد در منطقه مرگ حضور داشته و هشدار دادم که آب و هوا در حال تغییر است. اما او میگفت: «نمیخواهم برگردم، امکان ندارد؛ میخواهم به قله برسم.»
مشتریان این شرکت کوهنوردی یک توافقنامه امضا میکنند که موظفند از تذکرات راهنمای خود پیروی کنند. اما چنین دستورالعملی در ارتفاع ۸۷۰۰ متری به سختی قابل اجراست. تاکوری میگوید مسئله این است که وقتی کسی به حرف من گوش نمیدهد هیچ راهی وجود ندارد که او را پایین بیاوریم. او تنها کسی نبود که این توصیه را نادیده گرفته بود. یک دختر نپالی ۱۶ ساله و یک مرد سوئیسی هم تصمیم گرفته بودند ادامه دهند.
تاکوری توانست سه نفر دیگر را متقاعد کند که برگردند. این سه نفر اهل اسلواکی بودند که سعی داشتند بدون اکسیژن صعود کنند و به خاطر توقفهایشان و کاهش خونرسانی، در معرض سرمازدگی قرار داشتند.
شرکت آتموست بعد از پنج فصل کوهنوردی اطمینان داشت که در آن روز همه افراد جان سالم به در میبرند. دو راهنمای گروه یعنی تمبا و داوی دندی بعد از ساعت سه بعدازظهر با کمپ تماس گرفتند تا گزارش دهند که همه افراد باقیمانده از گروه با موفقیت صعود کرده و در حال برگشتن هستند. ریشی راج کادل، مدیر هیئت اعزامی اتموست، از طریق تلفن ماهوارهای با همسر شریا یعنی بروس کلرفاین در تورنتو تماس گرفت و ساعت پنج ونیم صبح او را بیدار کرد تا این خبر خوش را به گوشش برساند. سپس یک تماس دیگر با دوست صمیمی او یعنی پریا آهوجا در اسکاربرو گرفت. این خبر که او به هدفش رسیده تا زمان صبحانه از طریق تلفن و ایمیل بین حامیانش پخش شده بود و آنها در حال جشن گرفتن بودند. حتی چند ساعت بعد، یک نفر از طرف شرکت آتموست عکسی از صعود را در صفحه فیسبوک خود منتشر کرد. اما پایین آمدن طبق برنامهریزی پیش نرفت.
پایین آمدن یا سقوط؟
شریا از بقیه آهستهتر حرکت میکرد و زمانی که به گردنه جنوبی رسید، به سختی میتوانست بایستد. بریده بریده حرف میزد و تمرکزش را از دست داده بود. وقتی نزدیک بود بیفتد، راهنماها سعی کردند او را بگیرند. او دیگر نمیتوانست تنهایی راه برود و آنها مجبور بودند او را روی زمین بکشند و یا هلش بدهند تا بتواند از سرازیریها عبور کند.
او نزدیک به ۲۴ ساعت در کوه بود و داشت نهمین بطری اکسیژن خود را تنفس میکرد. بدتر از همه هوا هم تغییر کرده بود و طوری که کادل میگوید: «خیلی خیلی بد شده بود؛ سردتر و ابریتر با باد شدیدتر.» در حالی که این گروه تلوتلوخوران به سمت کمپ چهار حرکت میکردند یک گروه دیگر داشت برای صعود آماده میشد.
داستان یک گروه دیگر
جان کدروسکی، یک استاد جغرافیا و یک کوهنورد مشتاق، جزو آن گروهی بود که تصمیم گرفته بودند یک روز صبر کنند تا راهبندان کمتر شود. وقتی که او به قسمت یخچالها رسید، اولین چیزی که دید هشت تا ۱۰ نفر بودند که سعی داشتند یک فرد بیحرکت را از میان برفها حرکت دهند.
او وقتی کمی بالاتر رفت دید افراد بیشتری مشکل پیدا کردهاند و شرایط برای صعود مناسب نبود. او که در ویل به دنیا آمده و بزرگ شده بود، به ندرت فشار ناشی از ارتفاع را احساس میکرد و تنها پس از پنجونیم ساعت و یک بطری اکسیژن به گردنه جنوبی رسیده بود. او تا ساعت سه صبح، کمتر از ۳۰۰ متر با قله اورست فاصله داشت اما شدت وزش باد به حدی رسیده بود که امکان داشت او را از روی کوه به پایین بیندازد.
او از صعود دست کشید: «تصمیم راحتی بود.» او طی یک صعود انفرادی به کوه مککینلی در آلاسکا، بلندترین قله در آمریکای شمالی، درست بعد از یک طوفان به قله صعود کرد و کولهپشتی یک نفر دیگر را پیدا کرد. او کولهپشتی را به نگهبانان تحویل داد و سپس با خانواده داغدار صحبت کرد. جسد این فرد هیچوقت پیدا نشد. او میگوید: «از قوانین اساسی کوهنوردی این است که باید زود شروع کنید و حد و حدود خود را بدانید. من در زندگیام چیزهای زیادی داشتم که باید برایشان زنده میماندم.»