یک کانادایی در قاهره – جرالد بلانشارد – قسمت چهارم
فهرست مطالب
- در سه قسمت گذشته این گزارش، با یکی از مشهورترین سارقان کانادایی آشنا شدیم و دیدیم که او چگونه بانکها را خالی میکرد و چگونه توانست با هوش بالای خود، از دست قانون فرار کند.
- اما دو مامور پلیس او را پیدا میکنند و به تمام مکالماتش گوش میدهند. در قسمت چهارم این گزارش میبینیم که سرنوشت جرالد بلانشارد چه خواهد شد.
- اعتماد رئیس به جرالد
- وقتی پول از همه چیز مهمتر است
در سه قسمت گذشته این گزارش، با یکی از مشهورترین سارقان کانادایی آشنا شدیم و دیدیم که او چگونه بانکها را خالی میکرد و چگونه توانست با هوش بالای خود، از دست قانون فرار کند.
اما دو مامور پلیس او را پیدا میکنند و به تمام مکالماتش گوش میدهند. در قسمت چهارم این گزارش میبینیم که سرنوشت جرالد بلانشارد چه خواهد شد.
اعتماد رئیس به جرالد
رئیس، همان طور که از اسمش برمیآمد، ابتدا یک کار آزمایشی به بلانشارد سپرد: بردن ۲۵ کارت اعتباری به کانادا و نقد کردن آنها. بلانشارد با ۶۰ هزار دلار به لندن برگشت. رضایت رئیس جلب شده بود. از نظر او مرد جوان شخصیتی دلپذیر و در عین حال محکم داشت. هنگام صرف شام در یک رستوران کردی به بلانشارد گفت: «یه کار گنده داریم. خبرت میکنم.»
با قطعی شدن کار، تیم بلانشارد به مصر آمد و در هتل ماریوت قاهره و کلوپ عمر خیام مستقر شد. آنها چند سوئیت هتل با نمایی گسترده از رود نیل را برای خود انتخاب کردند. روز بعد سروکله سه مرد پیداشد که بلانشارد قبلا آنها را در کافه لندن دیده بود. با خودشان حدود هزار کارت تقلبی داشتند و اعضای گروه بلافاصله به تیمهای دونفری تقسیم شدند و شروع کردند به استفاده از کارتها. کاشونگوه و کردهایی که از لندن آمده بودند به راحتی در جمعیت محو میشدند، ولی بلانشارد و جیمز برای مخفی کردن خودشان از بازار برقع خریدند و خود را زیر آنها پنهان کردند.
رئیس هم از لندن عملیات را رهبری میکرد. دوازده ساعت در روز از یک خودپرداز به خود پرداز بعدی میرفتند و پوند مصری میگرفتند و کولهها و چمدانهایشان را با اسکناسها پر میکردند. بلانشارد و جیمز پولها را در کیسههایی که زیر برقع جاسازی کرده بودند میریختند. بلانشارد مثل همیشه تمام ماجرا را فیلمبرداری کرد: «پیادهروی در خیابانهای رومی قاهره، وقت استراحت در مرکز شهر، باران پول.»
مک کورمیک و لواسور در دفتر بیچیز خود در وینیپگ شنیدند که پولهاى برداشت شده را در سوئیتهای هتل ماریوت روی هم ریختهاند و کوهی یک متری از پول درست کردهاند. بعد هم شنیدند که قیامت به پا شده.
تیم بلانشارد در طول یک هفته مبلغی معادل دو میلیون دلار جمع کردند، ولی پرداختی خودپردازها کم بود و برای همین بعد از یکی دو روز بلانشارد و کاشونگوه را با ۵۰ کارت به نایروبی در کنیا فرستاد تا ماشینهای سخاوتمندتری پیدا کند. ولی کاشونگوه تلفن همراه نداشت و به طرز مشکوکی هیچ تماسی با دیگران نگرفت. خیلی زود مشخص شد که کاشونگوه فرار کرده. بلانشارد عصبانی بود. رئیس هم.
بلانشارد لقمه بزرگ تر از دهانش برداشته بود. در تمام سالهای خلافکاریاش هیچ وقت پای اسلحه به میان نیامده بود. رئیس ولی داشت این وضعیت را عوض میکرد. بلانشارد قول داد که کاشونگوه را پیدا کند. رئیس گفت: «خوبه، وگرنه ما پیداش میکنیم. وقتی پیداش کنیم هم اصلا بهش خوش نمیگذره.»
با وخیم تر شدن اوضاع مک کورمیک و لواسور به تماسهای متعدد تلفنی از قاهره گوش میدادند. صدای بلانشارد را میشنیدند که به ونکوور زنگ میزند و عاجزانه تلاش میکند کاشاونگوه را پیدا کند. آنها به خواهر کاشونگوه در بروکسل و برادرش در اتاوا زنگ زد. گاهی صدایش جنونآمیز میزد، ولی خبری از موفقیت نبود. کاشونگوه آب شده بود و رفته بود توی زمین.
وقتی رئیس به بلانشارد گفت که تا وقتی تکلیف کارتهای گمشده مشخص نشود نمیتواند از قاهره خارج شود، اوضاع بدتر هم شد. دو مرد دیگر آمدند تا اوضاع را تحت نظر بگیرند. سوئیتهای هتل ماریوت تبدیل شده بودند به صحنه یک گروگانگیری. با این حال فریبندگی ذاتی بلانشارد روی رئیس هم تاثیر گذاشت. بلانشارد مسئولیت کامل اتفاقات را پذیرفت و قول داد که خودش تمام سهم کاشونگوه را پرداخت کند. بعد با آرامش توضیح داد که جیمز هیچ ارتباطی با خیانت صورت گرفته نداشته. رئیس بالاخره به آدمهایش گفت اجازه بدهند جیمز برود. بعد به بلانشارد اجازه داد تا به لندن برود و حضوری ماجرا را حلوفصل کند.
وقتی پول از همه چیز مهمتر است
آنها تصمیم گرفتند مسئله کاشونگوه را کنار بگذارند تا بتوانند به کسبوکارشان ادامه دهند. قرار شد آدمهای رئیس یک محموله جدید کارت در کانادا به بلانشارد تحویل دهند.
بلانشارد میگوید: «هرچی نباشه تا وقتی میشه پول درآورد، دعوا کردن کار احمقانهایه.» در سوم دسامبر ۲۰۰۶ بلانشارد در فرودگاه ونکوور به زمین نشست و بلافاصله ماشینی کرایه کرد و مستقیم به شعبه بانک نووااساکوشیا در ۹۰ کیلومتری شرق چیلیوک رفت. او قبل از سفرش برنامه سرقت از این بانک را ریخته بود. ماجرای کاشونگوه نزدیک بود خرج روی دستش بگذارد و حالا دنبال یک درآمد چاق وچله بود.
با خودش فکر کرد چیلیوک ۸۰۰ هزار دلاری خواهد داشت و در دوران تعطیلات سال نو مشغولش میشود و کار را تمام میکند. مک کورمیک و لواسور قبلا هم در تعطیلات سر کار مانده بودند، ولی هیچ وقت پروندهای اینچنین آنها را درگیر خود نکرده بود.
در پایگاه سرهمی خود در محله کینگزهد ۱۸ ساعت در روز را روی متن مکالمات و مدارک میگذراندند. خبری از اضافه حقوق نبود. تحملشان کم شده بود و فشار از بالا زیاد. بخت به آنها رو کرد و سردرگمی بلانشارد باعث تشدید اشتباهاتش شد. به محض فرود بلانشارد، مک کورمیک و لواسور صدای او را به صورت زنده میشنیدند که درباره قاهره، بانک بعدی و محل احتمالی اختفای کاشونگوه حرف میزد.
وقتی بلانشارد در راه چیلیوک بود، پلیسها داشتند به مکالمه او و رئیس در مورد جزئیات ورود تیم رئیس به مونترال در فردای آن روز گوش میدادند. مک کورمیک و لواسور به مسئولان فرودگاه مونترال زنگ زدند و نام و اطلاعات پرواز را به آنها دادند. وقتی اهداف موردنظر پا درون فرودگاه گذاشتند، پلیسها دورهشان کردند. تیم رئیس دستگیر شد و پلیس دهها کارت اعتباری خام، یک دستگاه کارتزن و کامپیوتری مملو از شواهد پیدا کرد که همه سوالها در مورد عملیات قاهره را پاسخ میداد. علاوه براین درون کامپیوتر چند نمونه از فیلمهای آماتوری بلانشارد از آن عملیات هم بود. حالا دیگر پليس علاوه بر شنيدان صدای او که درباره خلافکاریهایش حرف میزد، میتوانست تصویرش هنگام ارتکاب جرم را هم ببیند.
رئیس وحشتزده فردای آن روز به بلانشارد زنگ زد ولی بلانشارد در موقعیت مناسبی برای حرف زدن نبود. زمزمه کرد: «الان نمیتونم حرف بزنم. وسط کارم توی بانکم.» ساعت دوازدهونیم شب بود و بلانشارد داشت توی مجراهای تهویه بانک سینهخیز حرکت میکرد: «گوش کن ببین چی میگم. آدمای من رو تو فرودگاه دستگیر کردن و من باید بفهمم چرا.» بلانشارد داشت به سختی در مجرای تهویه هوا به سمت اتاق خودپردازها پیش میرفت. هدست با چسب به گوشش وصل شده بود و تلفن در حالت پاسخ خودکار بود تا اگر تماسی در مورد نزدیک شدن پلیسها گرفته شد، سریع بفهمد. ولی رئیس دنبال چیز دیگری بود: «آدمای من تو مونترال چی شدهن؟ دستگیرشون کردهن.» بلانشارد به آرامی گفت: «من نمیدونم ولی خبر داشتن گمرک نمیتونه اتفاقی باشه. حتما تلفنها شنود میشن.» رئیس ادامه داد و از کاشونگوه خبرگرفت ولی بلانشارد وسط حرف او را قطع کرد و زیر لب گفت: «دارم پایین رو نگاه میکنم. همین الان یه نگهبان اون پایینه.» کاملا وارد ساختمان شده بود و اگر نیاز به فرار پیش میآمد ساخت میتوانست همان مسیر را برگردد. گفت: «باید برم. نمیتونم این کار رو نصفه ولی کنم.»
رئیس گفت: «باید راست وریسش کنیم دنی.»
همان طور که بلانشارد با زمزمه پاسخ میداد، مک کورمیک و لواسور داشتند محل تماس را ردیابی میکردند.
قسمت بعدی این گزارش را در شماره بعد هفتهنامه آتش میخوانید