حرفهای جاستین سیزده سال پیش از نخستوزیری – داستان ترودوها (قسمت پنجم)
فهرست مطالب
در قسمت پنجم از سرگذشت جاستین ترودو، ادامه گزارشی را میخوانیم که هفته پیش منتشر کردیم. در آن گزارش که در دسامبر ۲۰۰۲ منتشر شده بود، کمی با حال و هوای ترودو آشنا شدیم. در این قسمت از گزارش میبینیم که او چه طور میاندیشیده و در آن روزها چه سوداهایی در سر میپرورانده است. در مییابیم که جاستین تا چه حد به پدر فقید و مادرش عشق میورزد و از آنها الهام گرفته است. ریشههای ترودوی امروز به خوبی در ترودوی آن روزها قابل بازیابی است.
آدمهای معروف اغلب اوقات هدف حرف و حدیث و شایعات میشوند. در مورد جاستین، شایعاتی وجود دارد که او همجنسگراست. هر کسی که تاکنون شانس دیدن او را در حال گپ زدن با زنان در بارهای خیابان ست-لورنت داشته است، پاسخ این شایعه را میداند اما ظاهرا زمزمهها ترودو را به اندازه کافی رنجاندهاند که پنج دقیقه از مصاحبهمان را به تمایلات جنسیاش اختصاص میدهد. او میگوید: «یک مرد سفید، دگرجنسگرا…» مکثی میکند و نگاه وحشتزده ساختگی به خود میگیرد و به شوخی میگوید: «اوه، فکر کنم گند زدم.»
پاسخی به شایعات
حرفهای درگوشی و شایعات زنندهای پشت سر او وجود دارد تا بتواند درخشش باقیمانده از سخنرانی زیبایش را در مراسم سوگواری پدرش کمفروغ کند. اما همه این تلاشها شکست خورده زیرا جاستین به خوبی توانسته از پس بیاعتنایی به آنها برآید. باید بپذیریم جاستین استعدادهایی طبیعی دارد که نشان میدهد او به درد کاری میخورد که جلوی چشم عموم مردم باشد.
جاستین همه را قانع میکند
در مکگیل او همیشه در تیم مباحثهکننده بود و خود را نشان داد. او میتواند تقریبا در هر موضوعی حرف خود را پیش ببرد و عاشق کاوش در استدلالهای دیگران است تا از این طریق بتواند ضعفهایشان را پیدا کند. او حتی در مکالمههای غیرجدی هم به دنبال مغلوب کردن است.
جاستین همچون پدرش، آموزش عمومی را در کالج ژان دیبربوف مونترال گذرانده است. او مدرک ادبیات انگلیسی را از مکگیل و لیسانس آموزش را از دانشگاه بریتیش کلمبیا گرفته است و اکنون در حال تحصیل رشته مهندسی است تا بتواند (به قول خودش) سویه علمی شخصیتش را کشف کند.
کاناداییهای از خودراضی
او تقریبا درباره همه چیز نظرات پرشوری دارد؛ از رسانه گرفته تا تجارت آزاد، تیم فوتبال مونترآل آلوتیز و البته محیط زیست. او در حین مصاحبه میگوید: «از خودمتشکر بودن کاناداییها خیلی اذیتم میکند؛ این ایده که ما خیلی بافضیلت هستیم. واقعیتها را ببینید. ما بیشترین سرانه تولید زباله در دنیا را داریم.» همینطور که در حال مکالمه بودیم، مدام مجبور بودم لیوانم را از او دورتر و دورتر کنم، چون میترسیدم هر بار که میخواهد با حرکت بازوهای چرخاناش بر نکتهای تاکید کند، آبجو را روی شلوارم بریزد.
امیدها به جاستین است
جو ماسینیس، پزشک تورنتویی، نویسنده و جستجوگر زیر دریا، دوست نزدیک پیر ترودو بود و به مربیای برای پسرانش تبدیل شده است. آنچه او در جاستین میبیند انرژی، سرزندگی و پتانسیلهای نامحدود است. ماسینیس میگوید: «من بزرگ شدن جاستین را در خانوادهاش دیدم؛ جایی که او در معرض تفکرات سطحبالای فردی و چالشبرانگیزترین شرایط بود و مسئولیتپذیری را یاد میگرفت. حالا او خود را در تمامی زمینههایی که لازم است رشد میدهد.»
چرا به نظر میرسد خیلی از مردم میخواهند ترودو جا پای پدرش بگذارد؟
ماسینیس قبل از پاسخ دادن مکثی میکند و میگوید: «او الهامبخش نوعی امید است. بودن او نوعی وعده است، چون میداند چه کاری میتوان انجام داد.»
حکومت خاندانی در سیاست کانادا بیسابقه نیست. W.A.C. Bennett و پسرش بیل هر دو نخستوزیر بریتیش کلمبیا بودهاند. پسران دنیل جانسون، پیر-مارک و دنیل راه پدرشان را به عنوان نخستوزیر استان کبک دنبال کردند. پدر پریستون منینگ، ارنست آلبرتا را به مدت ۲۵ سال رهبری کرد. پل مارتین پسر به نسبت پدرش، جهشی بزرگ به شغلی مهم داشت. اما به نظر میرسد چالش پیشروی جاستین ترودو سختتر از آن چیزی است که پسران مشهور قبل از او بر آن غلبه کردهاند.
بینش؛ مساله این است
ترودو ممکن است جذبه، یا حتی غرایز یا مهارتها را از پدرش به ارث برده باشد، اما آنچه به نظر میرسد کاناداییها بیش از همه چیز درباره پدرش نمیدانند بینش واقعی اوست. بخشی از تصویر او شاه-فیلسوف است و بخشی دیگر مبارزی ملیگراست و بخشی دیگر یک گردنکلفت سیاسی. چالش بزرگ مردم کانادا این بود که از او تعریف روشنی داشته باشند. او همیشه رفتار خوشایندی نداشت. پیر ترودو قوی بود و اغلب اوقات به عنوان یک رهبر مبارز دیده میشد؛ آن هم در عصر مسائل بزرگ و جدالهای سنگین دوران تجزیهطلبی، تجاوز آمریکا و جنگ سرد.
جاستین تقریبا ۳۱ ساله است؛ دو سال بزرگتر از پدرش وقتی که برای اولین بار خود را در سازماندهی اعتصابات در آزبست، برای کاشت دانههای انقلاب آرام کبک، پیدا کرد. جاستین هنوز به دنبال دلیلی میگردد تا پا به میدان بگذارد. دیدگاه او هنوز کامل شکل نگرفته است. جاستین میگوید: «ما باید خود را وقف دنیای بهتری کنیم و هر طور که میتوانیم برای بهتر شدن دنیا تلاش کنیم. من به استفاده از آنچه که هست و تبدیل کردن دنیا به جایی بهتر معتقدم. همه باید این کار را انجام بدهند.»
ترودو به طور کلی درباره لزوم درگیر کردن جوانان در فرایندهای سیاسی سخن میگوید. او از تقویت کارهای داوطلبانه و از آموزش عموم مردم در خصوص مسئولیتهایشان در جامعهای دموکراتیک صحبت میکند: «تغییر از بالا به پایین صورت نمیگیرد، باید ذهنیت را از پایهترین سطح جمعیتی تغییر بدهی.»
پدرش، وکیلی کارکشته، نخستین پست سیاسیاش را به عنوان وزیر عدالت به دست آورد. او قوانین طلاق را آزاد و تغییراتی اساسی در قانون جزا ایجاد کرد. بزرگترین میراث او به عنوان نخستوزیر میثاق حقوق و آزادی است. اما ترودو میگوید دوران وکلا به عنوان ابزارهایی برای تغییرات اجتماعی مدتهاست به سر آمده است. او میگوید: «قانون با عدالت فاصله بسیار زیادی پیدا کرده است. قانون این روزها بیشتر یافتن گریزگاههاست و وسیلهای برای حقهبازی. پاسخ همه این مشکلات در آموزش است؛ تغییر دادن قوانین پایهای بازی با پرورش ذهنهایی که متفاوت فکر میکنند.»
پسر کپی پدر فکر میکند
ارزشهایی که ترودو میخواهد تلقین شوند «تقریبا همان ارزشهای کانادایی» است که پدرش میخواست: «داشتن مراقبتهای پزشکی، داشتن تحصیلات، حافظ صلح بودن و نبودن بمب اتمی در کانادا.» او همانند پدرش ایده استقلال کبک را رد میکند: «کبک هرگز تجزیه نمیشود و دلیلاش این است که مردم کبک هوشیاری سیاسی بالایی دارند. آنها از برتریهای خود سود میبرند و از این علائق دوسویه (به کانادا و به کبک) بیشتر از همه مردم کانادا استفاده میکنند.» جاستین میگوید: «مردم کبک، بهتر از هر گروهی در جهان رای میدهند و بهتر از هر گروهی در جهان استراتژیهای سیاسی را میشناسند.»
نوشتن اصل صحبتهای او در ۱۷ کلمه یا کمتر سختترین کار جهان است. ما تا اینجای بحث یک دفترچه یادداشت و دو کاست را پر کردهایم: «ملیگرایی دیگر پایهای مشروع برای دولت نیست و حقوق فردی هرگز نباید کمتر از حقوق گروهها باشد.» اگر میخواهید بشمارید، ۱۷ کلمه شده است، البته چند هزار کلمه بیشتر لازم خواهد بود تا توضیح دهد منظور جاستین دقیقا چیست.
چربزبانی جاستین
تردیدی نیست که حرفهای او پژواکی از صحبتهای پدرش است. اگرچه استیون کلارکسون، اقتصاددان سیاسی دانشگاه تورنتو و نویسنده همکار یک زندگینامه جامع دو جلدی از پیر ترودو، نظر دیگری دارد. هنگامی که از او خواستم به برخی از نقل قولهای جاستین نگاهی بیندازد، او زیاد ذوقزده نشد. استیون میگوید: «به نظر میرسد کاملا از جای دیگری گرفته شدهاند؛ نوعی کلیگویی که مادامی که خیلی تحت فشار قرارت ندهند، میتوانی با آن از انتقاد فرار کنی. کمی چربزبانی است.»
کلارکسون میگوید حتی با وجود افزایش اقبال عمومی به جاستین، مقایسه او با پدرش کار درستی نخواهد بود: «متفکران در کل در سیاستهای فدرال خوب عمل نمیکنند. پدر او خیلی استثنایی بود. در دنیای امروز داشتن جذبه و اعمال آن بسیار ارزشمندتر از آموزههای سیاسی خوب است.» اما عموم مردم ممکن است در این ارزیابی آنقدرها هم سختگیر نباشند.
هنگامی که کلارکسون همین نقلقول را برای دانشجویانش در دوره سمینار سال چهارم بیان کرد، چند نفر به او گفتند که فکر میکردند ترودوی جوان «بصیرت دارد.»
در نمایشگاه عکس پدر
در لابی کتابخانه ملی اتاوا، زنان کمی مسن، گردنهایشان را بالا میکشند و زیرچشمی نگاه میکنند. آنها سعی میکنند از جاستین هویتی مثبت بسازند. یکی از آنها در گوش دوستاش زمزمه میکند: «خودش است. مطمئنا خودش است.» جاستین ترودو توجهی به آنها ندارد. مجذوب تصاویر نمایش داده شده در نمایشگاه عکس پدرش است. او به آرامی به سمت راهرو حرکت میکند و جلوی عکسی که چشماش را گرفته میایستد: «خدای من! عین برادرم است. لبخندشان مثل هم است.»
تصاویری از نخستوزیر در کنار گی لافلور، لری رابینسون و دیگر قهرمانان جام استنلی مونترال در خانه نخستوزیری دیده میشود؛ تصاویری نمادین از او که بر روی سن در حال صحبت کردن است و دستی که به کمر قلاب کرده و بازوی دیگری که مانند یک سخنران رومی باز است. یا تصویری از فرانک سیناترا که به ترودو زل زده است و نگاهی دارد که فقط میتوان به آن لقب «عاشقانه» داد.
تعدادی از تصاویر هم اشک به چشمان جاستین میآورد: «وقتی که او به کارهای میشا یا ساشا افتخار میکرد، تماشایش میکردم.» او همچنین درباره یک عکس کلوزآپ پدرش که لبخندی کوچک بر لب دارد حرف میزند. جاستین عذرخواهی میکند و به بیرون میرود تا کمی تنها باشد.
دو سال گذشته است اما هنوز هنگامی که ترودو در مورد پدرش حرف میزند حالش در لحظه دگرگون میشود. مشخص است، از دنیا رفتن پدرش و مرگ نابهنگام برادر جوانترش میشل، هنوز عمیقا او را تحت تأثیر قرار میدهد. وقتی مرا در مونترال دید گفت: «من نمیگویم که باید او را خوشحال کنم. اما مسئولیت من زندگی کردن با استعدادهایی است که به من داده شده؛ زندگی کردن با معیارهای پتانسیل بالقوه خودم.»
وسوسهانگیز است که او را شاهزاده جوانی تصور کنیم که روحی او را شکار کرده است اما این تصویر درستی نیست. ترودو به خوبی کنترل سرنوشتش را در دست دارد و مانند پدرش، از بازی لذت میبرد. هنگام عکس گرفتن در شام انجمن در اتاوا، او عکاسان را مثل یک کارگردان هدایت میکرد تا به خوبی مستقر شوند و بتوانند عکاسی کنند. ده دقیقه بعد از اولین ملاقاتمان، در حالی که در پیادهرو راه میرویم بر روی پاشنهاش چرخی میزند و میگوید: «من یک ذات محاسبهگر دارم. تقریبا هیچ کاری را بدون آگاهی از عواقبش انجام نمیدهم.»
به یاد پدر
در ماههای اخیر، ترودو همین چند خط را تقریبا در همه مصاحبههایی که انجام داده تکرار کرده است. او برای سیاست آماده نیست، و هنوز چیزهای زیادی هست که باید یاد بگیرد. یکی از ادیتورهای نشنال پست اخیرا او را با «عاقلتر از سن و سالاش به نظر میرسد» تحسین کرده است. زندگی کردن در عرصه عمومی هزینه بسیار زیادی برای خانواده او به همراه داشته است. او حامی نزدیک مادرش، مارگارت است که هنوز در اتاوا زندگی میکند. جاستین میگوید: «مادرم، فردی باورنکردنی است. باهوشتر از پدرم است. اینکه زندگی و دیگر چیزها او را از مسیرش بیرون انداخت، یک تراژدی بود. من هنوز فکر میکنم آیا میتوانم از عهده نوع شرایطی که پدرم در آن بود برمیآیم یا نه.» اما مرگ برادرش و بلافاصله بعد از آن پدرش، سیر وقایع را دگرگون کرده است: «زندگی پدرم به من آموخت که از خودم انتظار بهترینها را داشته باشم. به من آموخت مردم را وادار کنم دست به کاری بزنند. مرگ برادرم به من همان درسها را آموخت، فقط اینکه باید هر روز آن را انجام دهم.»
در نمایشگاه عکس، چند دقیقهای او را تنها میگذارم تا خود را قبل از اینکه بیرون از نمایشگاه بیهدف قدم بزند، بازیابد.
جاستین زیر نور خورشید عصر ایستاده است و به پایین خیابان ولینگتون به سمت پارلمان هیل نگاه میکند و میگوید: «میدانی، همه این کارها را برای او انجام میدهم.» و حداقل برای لحظهای، میخواهی حرفش را باور کنی.