روایت یک پناهنده سوری از کرونا و تفاوتهای زندگی در کانادا با کشوری جنگزده
حسن القنطار، پناهنده سوری که سختیهای زیادی را از سر گذرانده تا توانسته روی خوش زندگی را ببیند و این روزها با داشتن اقامت دائمی در کاناداست در مقالهای در سیبیسی مینویسد که درست است کرونا هم در کانادا وجود دارد و هم در کشوری جنگزده و با سطح رفاه پایین مانند سوریه، اما حال و روز مردم در این دو کشور، زمین تا آسمان با هم فرق دارد
فهرست مطالب
- نگرانیهایی که پناهجویان با آنها مواجه هستند
- در روزهایی زندگی میکنیم که کشتهها فقط تبدیل به عدد و رقم شدهاند
- با شیوع کرونا، همه پناهجو شدهایم
- تفاوتهایی که بین زندگی در کانادا در روزهای کرونازده و زندگی در کشورهای جنگزده وجود دارد
- همیشه ممکن است شرایط بدتری هم پیش بیاید
- از خودمان بپرسیم که چطور میتوانیم در این شرایط به دیگران کمک کنیم؟
زندگی در شرایطی که کرونا سایه سنگین خود را روی سراسر گیتی پهن کرده، کار راحت و بیدردسری نیست. اما در این وضعیت مشترک هم تجربههایی که آدمها دارند با یکدیگر متفاوت است.
مثلا درست است که کرونا هم در کانادا وجود دارد هم در کشوری جنگزده و با سطح رفاه پایین مانند سوریه، اما حال و روز مردم در این دو کشور، زمین تا آسمان با هم فرق دارد.
حسن القنطار پناهنده سوری در این مطلب که برای سیبیسی کانادا نوشته، درباره این تفاوتها و چالشهایی که پناهجویان با آنها مواجه هستند صحبت میکند.
او این روزها اقامت دائمی کانادا را دارد اما سختیهای زیادی را از سر گذرانده تا زندگی تصمیم گرفته روی خوش خود را به او نشان دهد.
این پناهجوی سوری ۷ ماه تمام در فرودگاه بینالمللی کوالالامپور زندگی کرده بود تا بالاخره همای سعادت روی شانهاش نشست و توانست ساکن دائمی کانادا شود. با این شرایط، خواندن وضعیت پناهجویان از زبان او میتواند دید روشنی در این باره ایجاد کند.
از زمان شیوع کووید ۱۹ در کانادا، سوالات زیادی از من درباره نظراتم نسبت به پاندمی پرسیده میشود. پاسخ من این است که: «آیا میخواهید جواب مرا بهعنوان یک سوری بشنوید یا بهعنوان یک مقیم دائمی کانادا؟»
خیلی زود متوجه سردرگمی آنها میشوم که میپرسند: «مگر فرقی هم میکند؟» بله، یک تفاوت بزرگ در این رابطه وجود دارد.
این روزها همه دنیا در شرایط عدم اطمینان و اضطراب زندگی میکنند؛ شرایطی که کاملا برای من آشناست، درست مثل زمانی که در یک فرودگاه در مالزی گیر افتاده بودم.
سوالی که این روزها همه با آن زندگی میکنند، سوال هر روز من در آن فرودگاه بود: آینده چه میشود؟
نگرانیهایی که پناهجویان با آنها مواجه هستند
هر روز، پناهجویان با مسایلی بسیار نگرانکنندهتر از آنچه که در کانادا مواجهاند، دستوپنجه نرم میکنند. مسایلی مانند کمبود غذا، در دسترس نبودن مراقبتهای پزشکی، باران بمب و موشک از هواپیماهای جنگنده و غیره.
در روزهایی زندگی میکنیم که کشتهها فقط تبدیل به عدد و رقم شدهاند
ولی الان همه ما وارد یک دنیای عجیب شدهایم؛ دنیایی که در آن، مرگ به یک حقیقت لحظه به لحظه تبدیل شده است. اخبار را تماشا میکنیم و میشنویم که آمار مبتلایان و فوتشدگان روزبهروز بالا میرود. این ارقام را جمع میزنیم بدون اینکه نامها و داستانهای آنها را بدانیم؛ اینکه چه کسانی بودند و چه کردند. آنها الان فقط عدد و رقم هستند!
ما با اخبار این تراژدی میخوابیم و بیدار میشویم و ترس و ناامنی را احساس میکنیم. ما جدا افتادن قرنطینهشدگان، جدا شدن از خانوادهها و عدم امکان دیدن مجدد آنها را با گوشت و پوست و استخوان لمس میکنیم.
فرودگاهها برای ما ممنوع شدهاند و حتی ایرلاینها مانع ما برای سوار شدن به هواپیما میشوند. مرزها به روی ما بسته هستند و تمام پاسپورتها با هم برابر شدهاند؛ تقریبا همه آنها بیاستفادهاند. در این شرایط، احساس میکنیم گیر افتادهایم و از ما استقبال نمیشود.
سوالی میپرسیم که هیچکس جوابش را نمیداند: چه زمانی این ماجرا تمام میشود؟ زندگی چه زمانی دوباره نرمال خواهد شد؟ اینها سوالاتی هستند که قبلا فقط پناهجویان میپرسیدند.
با شیوع کرونا، همه پناهجو شدهایم
با این حال، همه ما امروزه سوالاتی داریم که در آنها مشترک هستیم. بهدلیل شیوع این ویروس همه پناهجو شدهایم، گیر افتادهایم و ترسیدهایم. در این مشکل، همه با یکدیگر همدردیم و با یک پاندمی یکسان مواجهیم.
تفاوتهایی که بین زندگی در کانادا در روزهای کرونازده و زندگی در کشورهای جنگزده وجود دارد
ولی باید یادمان باشد که تفاوتهایی هم وجود دارد. مادرم مرتب از سوریه به من زنگ میزند تا حالم را بداند و من دائما در حال قوت قلب دادن به او هستم. به او میگویم: «عزیزم. من الان در کانادا هستم. دیگر در سایه دیکتاتوری زندگی نمیکنم. جایی که کسی از شما پشتیبانی نمیکند، قولهای دولت حتی ارزش جوهر حرام کردن ندارد و جایی که هیچکس حقیقت را به شما نمیگوید. ما اینجا ارزشهایی داریم، حق و حقوق، حق اعتراض، بیمه، برنامههای اضطراری، بانک غذا، NGO، سازمانهای بشردوستانه. من در امنیتم ولی تو نیستی».
همیشه ممکن است شرایط بدتری هم پیش بیاید
من این بحران را در ترس و شناخت نظاره میکردم. وقتی تصاویری از مردم را میدیدم که سر دستمال توالت با هم میجنگند، به پناهجویان کمپهای سراسر خاورمیانه و سایر نقاط دنیا فکر میکردم. آنها چهکار میکنند و چطور زنده میمانند؟
اگر فکر میکنید که مجبورید سر دستمال توالت با هم بجنگید، لطفا لحظهای تامل کنید و از خودتان این سوال را بپرسید: «اگر در یک کمپ پناهندگان زندگی میکردم چه؟»
کاناداییها باید بدانند که همیشه ممکن است شرایط بدتری هم پیش بیاید. درست مثل جنگ، این پاندمی هم آزمونی برای انسانیت ماست.
از خودمان بپرسیم که چطور میتوانیم در این شرایط به دیگران کمک کنیم؟
پس، به جای جواب دادن به سوالات بدون پاسخ مثل این که «این ماجرا کی تمام میشود؟»، شاید بد نباشد که به این سوال فکر کنیم که «چطور میتوانم در این شرایط به دیگران کمک کنم؟»
بیایید از کسانی که در خط مقدم مبارزه با کرونا هستند، حمایت کنیم. در خانه بمانیم و فاصله فیزیکی را مراعات کنیم. بیایید لبخند بزنیم و مثبت باشیم.
یک دیدگاه