پدرام ناصح پدرام ناصح
زندگی در کاناداپریا-اسکوییمهاجرتمهاجرت به کانادانویسندگان آتش

ورزش، بیزینس و فعالیت اجتماعی؛ این مرد مهاجر کانادایی یک ستاره است

آقای ناو بهاتیا ۳۵ سال پیش به کانادا آمده، در بیزینس ماشین از فروشندگی شروع کرده حالا از بزرگ‌ترین فروشندگان ماشین و مشهورترین طرفدار دو آتشه تیم رپترز تورنتوست

بهروز سامانی بهروز سامانی

آقای ناو بهاتیا مهاجر سیک هندی که در تورنتو زندگی می‌کند هفته بسیار شلوغ و پرکاری را در پیش رو دارد.

تیم مورد عشق و علاقه او در بسکتبال یعنی رپترز این هفته برای نخستین بار در طول تاریخ کانادا به مرحله فینال رسیده است. حالا هفت بازی این هفته در جریان است تا تکلیف تیم اول مشخص شود. این برای او که در ۲۳ سال گذشته، ۹۰۰ بار بازی‌های این تیم را همیشه از نزدیک دیده است، یعنی یک اتفاق تاریخی.

او هر سال برای دیدن بازی‌های تیم مورد علاقه‌اش فقط ۳۰۰ هزار دلار پول بلیت می‌دهد.

اما این یک لایه از شخصیت آقای بهاتیاست. لایه دیگر شخصیت این مرد این است که او یکی از بزرگ‌ترین فروشندگان ماشین در تمام کاناداست. او که ۳۵ سال پیش مهاجرت به کانادا را با باغبانی و بعد فروشندگی ماشین شروع کرده حالا یکی از نام‌آشنایان بیزینس اتومبیل در کاناداست.

لایه سوم شخصیت این مرد مهاجر را باید در خدمات اجتماعی او دانست. او در کانادا ورزشگاه بسکتبال برای بچه‌ها می‌سازد و در هند برای دختران دانش‌آموز دستشویی می‌سازد. او می‌گوید که ۴۷ درصد مدارس دخترانه هند دستشویی ندارد و خیلی‌ها به همین دلیل ترک تحصیل می‌کنند.

این روزها همراه با اخبار پیروزی تاریخی رپترزها، او دوباره در صدر اخبار کانادا قرار گرفته است.

اگر شما هم علاقمند به بسکتبال هستید و مسابقات تیم رپترز را نگاه کرده باشید حتما یک مرد هندی با عمامه ویژه سیک‌ها را دیده‌اید که همیشه در کنار زمین است و تیم مورد علاقه‌اش را تشویق می‌کند.

او را حتی باراک اوباما هم می‌شناسد. خودش به ناو بهاتیا گفته بود که او را می‌شناسد، چون در پخش تلویزیونی بازی‌های رپترز، او را در کنار زمین دیده است.

همه بازیکنان ورزش بسکتبال هم در کانادا او را می‌شناسند. او با خیلی از ستاره‌های بسکتبال این کشور عکس دارد. با دریک خواننده رپ کانادایی عکس دارد. با ریحانا خواننده آمریکایی عکس دارد. البته همان طور که گفته شد او با باراک اوباما رییس جمهوری پیشین ایالات متحده آمریکا هم عکس دارد.

دیدار با آقای پرزیدنت آمریکا

البته این عکس داستانی هم دارد. او در ماه سپتامبر سال گذشته قدم بر فرش قرمز جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم تورنتو گذاشت، زیرا در فیلم مستندی درباره‌ی Vince Carter، بازیکن بزرگ تیم رپترز، حضور یافته بود.

او چند هفته بعد انتخاب شد تا در مراسمی در تورنتو، با پرزیدنت باراک اوباما، رئيس‌جمهور پیشین ایالات متحده، عکس بگیرد. اوباما که از طرفداران ورزش بسکتبال است، به بهاتیا گفته بود که او را می‌شناسد، چون در پخش تلویزیونی بازی‌های رپترز، او را در کنار زمین دیده است.

بهاتیا خودش می‌گوید: «به پرزیدنت اوباما گفتم من یک جورهایی از طریق بازی بسکتبال، دنیا را دور هم جمع می‌کنم.

او از شنیدن این حرف، البته بسیار خوشحال شد. من بازیکن نیستم. من فقط یک آدم معمولی‌ام و حالا در کنار ۴۴مین رئیس‌جمهور ایالات متحده بودم، در حالیکه از هواداران پر و پا قرص او هم هستم. واقعا احساس خوشبختی می‌کنم.

وقتی که به داخل اتومبیلم برگشتم، چند دقیقه‌ای همانطور نشستم تا بتوانم آن اتفاق را برای خودم هضم کنم.»

در لباس یک فروشنده موفق

اما ورزش و شهرت او به کنار، بهاتیا در درجه‌ی نخست، فروشنده‌ی اتومبیل است، و مالک و مدیر نمایندگی‌ هیوندای در میسیساگا و رکس‌دیل، در منطقه‌ی تورنتوی بزرگ، به شمار می‌آید. نمایندگی رکس‌دیل جایی است که او ۳۴ سال پیش، شغل فروش اتومبیل را در کانادا، در آنجا آغاز کرد. او اکنون فروشنده‌ی برتر شرکت هیوندای در کاناداست.

بهاتیا صاحب پرفروش‌ترین نمایندگی‌های هیوندای در کاناداست؛ او در سال‌های ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ مقام نخست کل کشور و در پنج سال گذشته، مقام نخست انتاریو را به خود اختصاص داده است.

بهاتیا به شماره یک بودن خود افتخار می‌کند. تصاویر او را بر تبلیغات روزنامه‌ها و اتوبوس‌ها می‌توان مشاهده کرد، که انگشت سبابه‌ی خود را به همین نشانه، بلند کرده است. او سالانه ۲۰۰ هزار دلار صرف تبلیغات می‌کند.

او همچنین سالانه بیش از ۳۰۰ هزار دلار هم صرف خرید بلیت بازی‌های تورنتو رپترز می‌کند و بسیاری از آن بلیت‌ها را به طور رایگان در اختیار جوان‌ها قرار می‌دهد.

او می‌گوید: «من در تمام عمرم با هیوندای بوده‌ام. من همیشه یک چیز را انتخاب می‌کنم و با آن می‌مانم. در مورد ورزش، انتخاب من بسکتبال بوده است. من در ۲۵ تا ۳۰ سال گذشته، فقط با یک بانک کار کرده‌ام. در مورد اتومبیل، من هیوندای را انتخاب کردم. فرصت این را داشته‌ام که نمایندگی شرکت‌های دیگری را نیز خریداری کنم، ولی دوست دارم روی یک موضوع واحد تمرکز داشته باشم. من همیشه فقط با یک محصول کار می‌کنم و به آن وفادار هستم.»

فرمول آقای بهاتیا برای موفقیت

فرمول او برای موفقیت در بیزینس فروش اتومبیل، این بوده است: «آن گونه با دیگران رفتار کن، که دوست داری با تو رفتار کنند.»

او می‌گوید: «برای داشتن فروش بالا، نیازی به هوا کردن آپولو نیست. کافی است شور و اشتیاق این کار را داشته باشید.» بهاتیا معتقد است که مردم به این دلیل از او اتومبیل می‌خرند، که با او احساس راحتی می‌کنند.

او به دلیل اتفاقی که در سال ۱۹۹۸ برایش افتاده است، خود را متعهد به آموزش و آگاهی‌بخشی درباره‌ی سیک‌هایی می‌داند که در کانادا زندگی می‌کنند. آن روز، بهاتیا وارد فروشگاهی می‌شود و یکی از مشتری‌ها، به گمان آنکه او راننده‌ی تاکسی است، نزد او می‌رود.

بهاتیا می‌خواهد کمک کند که این تصورات کلیشه‌ای از بین برود.

او می‌گوید: «من می‌خواهم جامعه بداند که سیک‌ها می‌توانند راننده‌ی تاکسی، کارگر کارخانه و سرایدار باشند، همانطور که می‌توانند پزشک، داروساز، فروشنده‌ی اتومبیل، دندانپزشک و هر چیز دیگری هم باشند.»

داستان زندگی آقای بهاتیا، که از هنگام مهاجرت خود در سال ۱۹۸۴ از هند، بسکتبال را به عنوان ورزش مورد علاقه‌اش برگزیده است، داستان یک موفقیت خودساخته است. او که نتوانست در رشته‌ی تحصیلی خود، یعنی مهندس مکانیک، شغلی برای خود پیدا کند، به حرفه‌ی فروشندگی اتومبیل روی آورد. آقای بهاتیا پس از آنکه ظرف مدت سه ماه موفق شد تا ۱۲۷ خودرو بفروشد، به سمت مدیریت نمایندگی هیوندای در رکس‌دیل ارتقاء یافت. او دو سال بعد همان نمایندگی را خرید و اکنون مالک نمایندگی هیوندای در میسیساگا نیز هست.

۲۳ سال همراهی با تیم در ۹۰۰ مسابقه

۲۳ سال است که ناو بهاتیا، به شکل وظیفه‌شناسانه‌ای، به دان‌تاون تورنتو می‌آید، تا بیش از ۹۰۰ مسابقه‌ی تیم محبوبش رپترز را از نزدیک ببیند.

چه باران باشد یا آفتاب و چه بازی به برد منتهی شود و چه باخت، آقای بهاتیا از هنگامی که تیم بسکتبال تورنتو رپترز نخستین مسابقه‌ی خود را در سوم نوامبر ۱۹۹۵، در سالن SkyDome به انجام رساند، حتی یک بازی خانگی این تیم را نیز از دست نداده است.

اکنون، برای نخستین‌بار در تاریخ این بازی‌ها، رپترز با شش برد متوالی در مقابل تیم میلواکی باکس به فینال رقابت‌های لیگ بسکتبال حرفه‌ای آمریکا دست یافته است.

اما آقای بهاتیا در کنار زمین بسکتبال تیم رپترز، در سالن Air Canada Centre، به موفقیت‌های حتی بیشتری چشم دارد. او حدود سه هزار بلیت خریداری می‌کند تا آنها را به طور رایگان در اختیار نوجوانان سیک قرار دهد.

بچه‌های هندو، مسلمان و مسیحی همه در زمین بازی

آقای ناو بهاتیا می‌گوید: «ما شروع کردیم که یک اتوبوس پر از بچه‌ها را از معابد خودمان، از مساجد و از کلیساها، به سالن بیاوریم، تا هوادارانی با بک‌گراندهای مختلف را، با یکدیگر آشنا کنیم. هدف ما تنها لذت بردن از بسکتبال نیست، بلکه می‌خواهیم کامیونیتی بهتری داشته باشیم.»

ایده‌ی استفاده از بسکتبال به عنوان یک کار خیر، اکنون به یک منبع دائم از انگیزه برای آقای بهاتیا تبدیل شده است. او اخیرا موسسه‌ای را با عنوانNav Bhatia Superfan Foundation تاسیس کرده است، که برای ساخت زمین‌های بسکتبال، با مالکان پشت پرده‌ی رپترز، یعنی Maple Leaf Sports و Entertainment Ltd و همچنین سازمان NBA Canada، همکاری می‌کند.

چهار زمین بسکتبال تا به حال در مالتون انتاریو ساخته شده است، که طبق برنامه باید تا آخر سال جاری به بهره‌برداری برسد، و آقای بهاتیا همچنین در این فکر است که زمین‌های دیگری نیز، در مناطق Jane و Finch در تورنتو، که از نظر اقتصادی دچار مشکل هستند، بسازد.

او کشور زادگاهش هند را نیز از یاد نبرده است. آقای بهاتیا می‌گوید در حال همکاری با سازمان World Vision Canda است، تا ۶۰ سرویس بهداشتی در ۲۰ مدرسه‌ در شمال هند بسازد. او اضافه می‌کند که ساخت این سرویس‌های بهداشتی به ۳۰ هزار دختر اجازه خواهد داد تا تحصیلات خود را ادامه دهند.

به گفته او در حال حاضر، ۴۷ درصد از مدارس هند برای دختران دستشویی ندارند. در نتیجه‌ی این کمبود، بسیاری از دختران ترجیح می‌دهند به مدرسه نروند و سلامت، امنیت و شرافت خود را با رفتن به «پشت بوته‌ها» در معرض خطر قرار ندهند؛ کاری که در گذشته به مواردی از تجاوز منجر گشته است.

تجربه آقای ناو بهاتیا در مهاجرت

هنگامی که به کانادا آمدم، در اوائل به خاطر ظاهری که داشتم، زیاد با تبعیض مواجه می‌شدم. پیدا کردن شغل بسیار دشوار بود، ولی هرگز عصبانی نشدم. مشغول به هر کاری می‌شدم، دقت می‌کردم که حتما آن را به نحو احسن انجام بدهم.

اولین شغلی که داشتم باغبانی بود و می‌توانم به شما اطمینان بدهم که در آن زمان، سربلندترین باغبان کانادا بودم.بعد به عنوان فروشنده‌ی اتومبیل، کاری برای خود پیدا کردم. یک روز، یک مشتری سفیدپوست وارد شد و نگاهی به من انداخت و گفت که می‌خواهد شخص دیگری کار او را انجام بدهد.

من می‌توانستم ناراحت شوم، ولی آرام باقی ماندم و او را به فروشنده‌ی دیگری معرفی کردم؛ قرار شد او به جای من معامله را به انجام برساند، ولی اتومبیل را خودم به مشتری تحویل بدهم.هنگامی که آن مشتری برگشت،‌ من به بهترین نحو به او سرویس دادم و همه‌ی ویژگی‌های اتومبیل را نشانش دادم. آن مشتری از آن به بعد همه‌ی اتومبیل‌هایش را از من خریده است.

موانع بسیاری بر سر راه شما قرار می‌گیرد، ولی باید همیشه مثبت باقی بمانید. در آن لحظه، فلسفه‌ی شخصی‌ام که همواره از آن پیروی کرده‌ام، شکل گرفت: اینکه با مردم به همانگونه رفتار کن، که می‌خواهی با تو رفتار کنند.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
باز کردن چت
1
سلام به سایت آتش خوش آمدید
پرسشی دارید که من بتوانم پاسخ بدهم؟