مطالبی در این باره

داستان زندگی مهاجران

  • رؤیای یک خانواده مهاجر در کانادا؛ دختر ۱۳ ساله‌ای که حالا قهرمان ملی تنیس شده است
  • خانه خود را فروخت، کاندو خرید و آرامش را انتخاب کرد؛ روایت روزنامه تورنتو استار از تغییر سبک زندگی یک زن ساکن تورنتو
  • داستان زنی که باعث شد نام خواهرش در تاریخ کانادا جاودانه شود و عکس او روی اسکناس ۱۰ دلاری بیاید، در کتابی جدید منتشر شد
  • روایتی از زندگی Thomas McGee، مردی که هویت کانادایی را بر اساس «نه به آمریکا» تعریف کرد
  • تا تولد دخترمان فقط چند ماه وقت داشتیم، و تا آن زمان باید خانه‌دار می‌شدیم؛ روایت یک زوج جوان ساکن تورنتو
  • من هنوز صدای دوستانم را می‌شنوم؛ روایت یک دختر دانشجوی پلی‌تکنیک مونترال که از کشتار ۶ دسامبر جان سالم به در برد
  • رویای کانادایی پناه‌جوی افغان در آستانه فروپاشی؛ فروزان حسن‌زی با خطر اخراج روبروست
  • یک مرد که در کمپ پناهجویان نپال به دنیا آمده، حالا چند رستوران در تورنتو دارد
  • ۸ ساله بودم که مهاجرت کردم و این مسیری است که طی کرده‌ام؛ گفتگوی سارا افتخار نامزد ایرانی BC NDP در انتخابات هفته آینده استان با آتش
  • پدرام ناصح پدرام ناصح
    اخبار

    رؤیای یک خانواده مهاجر در کانادا؛ دختر ۱۳ ساله‌ای که حالا قهرمان ملی تنیس شده است

    بهروز سامانی بهروز سامانی

    وقتی لبخند می‌زند و سیم‌های ارتودنسی‌اش برق می‌زنند، بیشتر شبیه دختر بچه‌ای بازیگوش از رمان‌های کودکانه است تا رقیبی ترسناک در زمین مسابقه. اما کافی‌ست Isabella Ruyu Yan را در زمین تنیس ببینید تا بفهمید پشت آن قد کوتاه و نگاه معصوم، رعد و برقی از تمرکز، سرعت و جسارت نهفته است.

    ایزابلای ۱۳ ساله دختر یک خانواده مهاجر در شهر رجاینا در استان ساسکچوان، حالا قهرمان ملی تنیس کانادا در رده‌ی زیر ۱۶ سال شده است؛ آن‌هم در حالی‌که از بسیاری از رقبایش دو سال کوچک‌تر و چند سانتی‌متر کوتاه‌تر است.

    او سال ۲۰۲۳ در رده‌ی U12 قهرمان شد، سال ۲۰۲۴ عنوان U14 را به‌دست آورد و امسال هم رقبای بزرگ‌تر خود را یکی پس از دیگری از میدان به‌در کرد.

    او با هیجان به CBC می‌گوید: «اصلاً فکر نمی‌کردم بتوانم قهرمان شوم، اما وقتی آخرین ضربه را می‌زنی و می‌بری، حسش بی‌نظیره. عاشق این حس پیروزی‌ام.»

    ایزابلایی که در ۷سالگی تنیس را شروع کرده، آن‌قدر با انرژی تمرین می‌کند که در یک ساعت، سه راکت را از شدت ضرباتش از کار انداخته است. پدرش Sam Zhao که راننده کامیون و کارمند حمل‌ونقل ویژه است، برای تأمین هزینه‌های تمرین و سفر دخترش، دو شیفت کار می‌کند و می‌گوید: «باید فداکاری کنی. من همیشه در ذهنم مطمئن بودم که او همانی‌ست که باید باشد.»

    مربی او Marek Nehasil هم که نقش مهمی در رشد ایزابلای کوچک ایفا کرده، تأکید دارد که حالا وقت آن رسیده تا او در سطح بین‌المللی رقابت کند و امتیازهای ITF را به دست آورد. به گفته او، تنها چیزی که کم دارد، تجربه‌ی رقابت با بازیکنان بین‌المللی‌ست.

    ایزابلای خوش‌خنده که بازی تنیس را به کشتن پشه با پَد تشبیه می‌کند، در حال حاضر اسپانسری از برند HEAD دارد، ولی آرزوی همکاری با Nike را در سر می‌پروراند. پدرش می‌گوید حتی برندهای کوچک هم می‌توانند از همکاری با چنین استعدادی بهره‌مند شوند: «در ذهن من هیچ شکی نیست. تا سه سال دیگر او را در تلویزیون ملی خواهید دید.»

    و برای این پدر و دختر، قهرمانی فقط بخشی از ماجراست؛ آن‌چه این مسیر را معنا می‌دهد، عشقی‌ست که در تمام لحظه‌های تمرین، سفر و پیروزی میان‌شان جاری‌ست. ایزابلا می‌گوید: «اگر پدرم نبود، هیچ‌وقت به اینجا نمی‌رسیدم. همیشه در کنارم بود، چه در اوج و چه در سقوط.»

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    دکمه بازگشت به بالا
    باز کردن چت
    1
    سلام به سایت آتش خوش آمدید
    پرسشی دارید که من بتوانم پاسخ بدهم؟