وقتی تنها پناهنده یک شهر کوچک در کانادا بودم؛ داستان زنی که در نیوفاندلند با ترس و غربت جنگید

تصور کنید وارد کشوری میشوید که زبانش را نمیدانید، آبوهوایش با آنچه میشناسید زمین تا آسمان فرق دارد و در شهری از هواپیما پیاده میشوید که هیچکس شبیه شما نیست. نه از نظر ظاهر، نه فرهنگ، و نه حتی تجربیات.
این آغاز سفر Nimo Bokore، رواندرمانگر اهل اتیوپی است که در سال ۱۹۸۸ به عنوان پناهنده وارد شهر Gander در استان نیوفاندلند شد؛ شهری کوچک که او تنها پناهندهاش بود.
او داستان آمدن خود به کانادا را برای رسانه CBC News کانادا روایت کرده است.
خانم Nimo میگوید نخستین مواجههاش با کانادا، ایستادن در فرودگاه Gander بود در سرمایی شدید و برف سنگینی که هرگز تجربهاش نکرده بود. او آنقدر از هوا وحشتزده شد که از هواپیما پیاده نشد تا اینکه کمک رسید. این تجربه برایش نه فقط سردی هوا، بلکه سردی ناشناختهها را نیز به همراه داشت.
او در همان هفتههای نخست، با ترکیبی از تنهایی، کنجکاوی نگاهها، و بیگانگی با محیط روبهرو شد. در مدرسه، احساس میکرد مورد قضاوت قرار میگیرد. مردم با او مهربان بودند اما ناآگاهیشان از فرهنگ او، فاصلهای عمیق ایجاد میکرد.
خانم Nimo تعریف میکند که چگونه برای اولین بار در خانهای محلی مهمان شد و با غذایی روبهرو شد که نمیدانست چیست، اما به احترام میزبان لبخند زد و آن را خورد.
با گذشت زمان، او آموخت که چطور در دل همین غربت، جایگاهی برای خود بسازد. در دانشگاه تحصیل کرد، و امروز به عنوان رواندرمانگر، به پناهندگان و مهاجرانی که دچار تروما و شوکهای فرهنگی هستند مشاوره میدهد.
او اعتقاد دارد که تنهایی روزهای نخست، انگیزهای شد برای اینکه پلی باشد میان جوامع و آدمهایی که راه مشابهی را طی میکنند.
خانم Nimo میگوید: «وقتی وارد کانادا شدم، احساس میکردم این کشور مال من نیست. اما امروز خانه من همینجاست. من حالا وظیفه دارم به تازهواردها کمک کنم تا احساس تعلق پیدا کنند.»