داستان زندگیزندگی در کانادا

شوهرم از کانادا بر نمی‌گردد؛ می‌خواهم طلاق بگیرم

شماره ۱۰۰ هفته‌نامه آتش را از اینجا دانلود کنید

Atash Issue 100 - For Web Page 2نوعروس تهرانی که با مرد ایرانی مقیم کانادا سر سفره عقد نشسته بود تصور نمی‌کرد کاخ آرزوهایش خیلی زود ویران شود؛ اما بعد از یک سال، آنچه نباید، رخ داد و یک زندگی شیرین به خاطر مهاجرت به کانادا، در آستانه فروپاشی قرار دارد.

عروس خانم تهرانی که برخلاف برخی‌ها، علاقه‌ای به ترک ایران نداشت با این شرط به خواستگارش بله گفت که در تهران بمانند و از زندگی در کانادا چشم بپوشند.

آشنایی عاشقانه

سهند که یک ایرانی مقیم کانادا است یک سال پیش به تهران سفر کرد و این در حالی بود که دغدغه‌های کاری بسیاری در کانادا داشت.

آشنایی این پسر با دختری تهرانی با نام بهناز کافی بود تا رابطه‌ای عاشقانه کلید بخورد و سهند خیلی زود با ابراز علاقه‌ای بسیار به این دختر، از او خواستگاری کند.

زندگی در ایران

شرط بهناز که دلباخته سهند شده بود برای ازدواج با این مرد، زندگی در ایران بود. مسافر کانادا آن را پذیرفت و پس از خواستگاری و جواب بله عروس خانم آنها سرسفره عقد نشستند تا یک زندگی رویایی را آغاز کنند.

یک‌سال بعد

بهناز دو ماهی می‌شد که چشم به راه بازگشت سهند از سفر کاری‌اش به کانادا بود.

تازه‌عروس، دلشوره شدیدی داشت چرا که خیلی زودتر از آنچه که تصور می‌کرد بین او و تازه داماد اختلاف و شکاف به وجود آمده بود. اما هر دو سعی کرده بودند آشیانه‌شان را حفظ کنند تا اینکه سهند به بهانه انجام برخی از کارهایش بار سفر را بست تا دوهفته‌ای به کانادا برود.

تصمیم عجیب

بهناز زمانی که دید شوهرش نه تنها پس از دو هفته بازنگشته بلکه در دو ماه دوری و سفرش به کانادا هر روز بهانه‌ای می‌آورد تا بازگشتن به تهران را از سر باز کند، تصمیم عجیبی گرفت.

نوعروس در دادگاه خانواده

بهناز در تنهایی‌اش بارها و بارها گریه کرد. این نوعروس با دلتنگی برای بازگشت شوهرش ثانیه‌شماری می‌کرد اما به دیوار ناامیدی رسیده بود و باید از این قفس رها می‌شد.

نوعروس راهی دادگاه خانواده شد و در غیاب سهند، خواستار صدور حکم طلاق شد. او بیان کرد که از بازگشت شوهرم به ایران ناامید شده‌ام و تصمیم دارم به زندگی مشترک یک ساله‌مان برای همیشه پایان دهم.

نوعروس با چهره‌ای تکیده و ناراحت پیش روی قاضی دادگاه خانواده ایستاد و این در حالی بود که از سهند یا وکیلش اثری نبود.

بهناز درباره سرنوشت تلخش به قاضی دادگاه خانواده گفت: «یک سال پیش با سهند که همدیگر را دوست داشتیم ازدواج کردیم. سهند پیش از ازدواجمان در کانادا زندگی می‌کرد و اقامت آنجا را داشت و وقتی برای مدتی به ایران آمده بود با من آشنا شد و ابراز علاقه کرد. او می‌دانست من علاقه‌ای به زندگی در خارج از ایران ندارم سهند ادعا کرد که دیگر نمی‌خواهد به کانادا برود و تصمیم دارد با من ازدواج کند و همین جا با هم زندگی کنیم.»

نوعروس ادامه داد: «هنوز ازدواج نکرده بودیم و در دوران آشنایی سهند یک بار به کانادا رفت و بعد از انجام کارهایش خیلی زود برگشت وقتی دیدم او بخاطر من از زندگی در کانادا چشم پوشیده است، جواب بله را دادم و آنها به صورت رسمی به خواستگاری‌ام آمدند و پس از عقد و برپایی جشن عروسی برای زندگی زیر یک سقف رفتیم.»

بهناز آهی کشید و گفت: «روزهای نخست زندگی‌مان خیلی خوش بودیم و من معنای عشق واقعی را فهمیدم. اما چند ماهی نگذشته بود که رفتار سهند خیلی تغییر کرد. او اصرار داشت تا برای زندگی به کانادا برویم و می‌گفت نمی‌تواند در ایران بماند و من که واقعا علاقه‌ای به زندگی در خارج از ایران و دور از خانواده‌ام نداشتم، مخالف بودم و بارها گفتم که نمی‌توانم دور از ایران و به‌ویژه خانواده‌ام زندگی کنم. اما گوش سهند بدهکار نبود. او برای اینکه من را خام خود کند، هر شب و روز از زندگی خوب و رویایی‌ای که در کانادا داشت تعریف می‌کرد و مرتب سعی داشت مرا راضی کند به همراه او به کانادا بروم، اما راضی نشدم.»

بهناز با صدایی غم‌زده می‌گوید: «این روزهای تکراری ادامه داشت تا این‌که چند ماه پیش سهند گفت باید برای انجام کاری به مدت دو هفته به کانادا برود و اگر نرود با مشکلات زیادی مواجه می‌شود. برای همین من هم قبول کردم و او کارهایش را برای سفر انجام داد. هنگام رفتن رفتارش مشکوک بود. انگار چیزی ته دلم می‌گفت که سهند دیگر برنمی‌گردد. خیلی دلشوره داشتم و دلم نمی‌خواست او به کانادا برود و متاسفانه دلشوره‌ام بی دلیل نبود و تصورم درست از آب در آمد. سهند رفت و دیگر برنگشت. ما با هم مرتب در تماس بودیم تا دو هفته ابتدایی تمام شود. اتفاق خاصی بین ما رخ نداد اما وقتی بازگشتش به ایران به تاخیر افتاد نگران شدم و او در تماس‌هایم مرتب به بهانه‌های مختلف، بازگشت از کانادا را به تعویق ‌انداخت و من هر بار که با او صحبت می‌کردم و می‌پرسیدم کی کارهایش تمام می‌شود تا به تهران برگردد، می‌گفت کارهایش انجام نشده و مجبور است مدت بیشتری را آنجا بماند. یک ماه و نیم صبر کردم ولی سهند برنگشت. تا این که با او پشت تلفن دعوا کردم و جواب تماس‌هایش را ندادم. او هم پس از چند روز دیگر با من تماس نگرفت و هیچ تلاشی برای آشتی نکرد. انگار از خدایش بود از دست من خلاص شود. دو ماه منتظر ماندم و تنهایی زندگی کردم، ولی سهند برنگشت. من از همان اول هم می‌دانستم که او نمی‌تواند در ایران زندگی کند و دوست دارد به کانادا برود. برای همین مطمئنم سهند دیگر برنمی‌گردد. به‌خاطر همین تصمیم خودم را گرفته‌ام و می‌خواهم از سهند طلاق بگیرم تا او هم به‌راحتی در کانادا زندگی کند.»

این نوعروس ادامه داد: «می‌دانم که اهمیتی برای شوهرم ندارم و او تمام فکرش زندگی در کانادا است. از همان روز اول هم اشتباه کردم که حرف‌هایش را باور کردم و با او ازدواج کردم. کسی که چند سال خارج از کشور زندگی کرده نمی‌تواند این‌قدر راحت زندگی‌اش را رها کند او دیگر به ایران برنمی‌گردد و می‌خواهم طلاق بگیرم.»

درخواست قاضی خانواده

بنا به این گزارش، قاضی دادگاه خانواده پس از شنیدن ادعاهای نوعروس با توجه به قوانین خاک ایران، از بهناز خواست تا با سهند صحبت کند و اگر اطمینان پیدا کرد که شوهرش در کانادا ماندگار بوده و دیگر نمی‌خواهد با او در تهران زندگی کند به پیگیری دادخواست طلاق ادامه دهد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
باز کردن چت
1
سلام به سایت آتش خوش آمدید
پرسشی دارید که من بتوانم پاسخ بدهم؟